تندیس پارسایی آیتالله حاج شیخ غلامرضا فقیه خراسانی یزدی(ره)
شخصیت بیبدیلی که آیتاللهالعظمی بروجردی(ق)، وی را صاحب اختیار و همه کاره خود میدانستند و مرجع عارف و عالیقدر حضرت آیتاللهالعظمی بهجت(ق) دربارهاش فرمودند: خداوند قدرت دارد افرادی مانند حاج شیخ غلامرضا را تربیت کند و علامه شیخ محمدتقی جعفری(ره) در حضور جمعی از روحانیون و طلاب و دانشجویان در پاسخ به سوالاتشان فرمودند: شما اگر حاج شیخ غلامرضا را میدیدید با همان دیدن او جواب سؤالاتتان را میگرفتید. استعداد سرشار، علاقه فراوان به فراگیری علوم و معارف، استفاده از فرصت ها بیعلاقه بودن به زخارف مادی و متاع ناچیز دنیا و بالاتر از همه نشاط و روحیه ایمانی همراه با حافظه بسیار قوی، که در آن بزرگوار وجود داشت توانست پس از 15 سال تحصیل مداوم به مدارج بالای علمی و مقام اجتهاد دست یابد. میفرمودند: هرگاه غذای مطبوع، یا لباس مرغوبی به دستم میرسید آن را کنار میگذاشتم و خطاب به نفس می گفتم: شرط استفاده از این غذا و لباس به جا آوردن فلان عمل عبادی یا امساک یا شب زندهداری است، وقتی آن عمل را انجام میدادم آن لباس و غذا را به طلاب دیگر میدادم و خودم از غذای ساده و لباس معمولی استفاده میکردم و به نفس خطاب کرده میگفتم: که نباید همیشه تو بر من حاکم باشی و خواستههای خودت را به من تحمیل کنی، من هم در مبارزه باید سر تو کلاه بگذارم و غالب شوم.
تولد و تحصیل
فقیه ربانی، واعظ خستگیناپذیر آیتالله حاج شیخ غلامرضا فقیه خراسانی(ره) معروف به فقیه یزدی در شعبان 1295 قمری در مشهد مقدس متولد شد. تحصیلات خود را در حوزههای مشهد مقدس، اصفهان و نجف اشرف کامل کرد. بزرگان و فرزانگان نامداری چون شیخ علیاکبر نهاوندی، شیخ محمدعلی قائنی، سیدمحمدباقر درچهای، شیخ محمد کاشی، جهانگیرخان قشقایی، آقانورالله نجفی اصفهانی، شیخ محمدتقی نجفی اصفهانی، عبدالکریم گزی، ملامحمدکاظم خراسانی، سیدمحمدکاظم یزدی، شیخهادی تهرانی و میرزا محمدحسین غروی اصطهباناتی، شهید محمدباقر از اساتید وی میباشند.
فقیه خراسانی پساز فتح قلههای علمی و استوار ساختن مبانی فقهی، بهدلیل علاقه بسیاری که به استادش آیتالله شیخ محمدباقر اصطهباناتی داشت، همراه ایشان عازم شیراز شد و پساز یک سال تحصیل نزد وی به یزد عزیمت کرد. سپس مدتی از حوزه درسی آیتالله میرسیدعلی مدرسی لبخندقی بهرهمند شد و خود نیز، به تدریس فقه و اصول، کلام و تفسیر اشتغال ورزید و شاگردانی را در مکتب علمی خود تربیت کرد که آیتالله حاج سیدمحمد محقق داماد (م 1388 قمری) یکی از شاگردان مبرز آن بزرگوار است. وی بیشاز پنجاه سال در یزد اقامت ورزید و همه عمر شریفش را صرف تدریس وتبلیغ کرد. داستان مهاجرت تحصیلی شیخ غلامرضا را به اصفهان و نجف اشرف بهتفصیل در کتاب سیاحت شرق مرحوم سیدحسن قوچانی آمده است. (نقباء البشر فی القرن الرابع عشر، شیخ آقا بزرگ تهرانی، ج۴، ص۱۶۵۶، به نقل از کتاب تندیس پارسایی، به کوشش میرزا محمد کاظمینی، چاپ سوم ۱۳۷۹، قم، انتشارات تشیع.)
ویژگیها
1. تبلیغ و تحمل سختیها
بارزترین و مهمترین جنبه زندگی این عبد صالح در سراسر عمر، اهتمام به تبلیغ و ترویج دین بود. بهعلت ابتلا به بیماری چشمدرد، از فعالیتهای علمی بازماند؛ ولی علاوه بر اقامه نماز جماعت، به تبلیغ و ارشاد، اشاعه و نشر فرهنگ اسلامی اهتمام ورزید. او با مرکبی (اسب یا الاغ) و گاه با پای پیاده به شهرهای مختلف و روستاهای دورافتاده سفر میکرد و با بیانی ساده و روان و مبتنی بر عمل، پرهیزکاری و اخلاق، تأثیر بسیاری بر مردم داشت. او هر شب در یک آبادی نماز جماعت میخواند و منبر میرفت و صبح در یک آبادی دیگر. حجتالاسلام سیداحمد دعایی میگوید: «حاج شیخ علامرضا زیاد به مسافرتهای تبلیغی به روستاهای دور و نزدیک میرفتند. در روستاهای مسیر توقف میکردند و برای مردم منبر میرفتند و نماز جماعت میخواندند. کل زندگی ایشان وقف برای تبلیغ و ترویج دین بود.» نقل شده است که وقتی به قراء و قصبات اطراف یزد میرفتند، خودشان اذان میگفتند و چنین اعلام میکردند: ای مردم! شیخ غلامرضا یزدی آمده، بیایید نماز. آیتالله قافی در این باره میگوید: «حاج شیخ برای هدایت مردم، بینهایت فعالیت و تلاش میکردند و من، کسی را مثل ایشان، حریص بر هدایت مردم ندیدم. به نجات مردم عشق داشتند و میخواستند، همه وارد بهشت شوند. هنگام موعظه الهاماتی داشتند و کلام ایشان بسیار مؤثر بود. علیرغم کسالت سینه و ضعف و پیری در سالهای آخر عمر منبر میرفتند.»( نجوم السّرد بذكر علماء يزد، سيد جواد مدرسى، ص 522 و 523، انجمن آثار و مفاخر فرهنگى استان يزد، 1384 ش.)
2. حضرت رضا؟(ع) پانشین نمیخواهد
حجتالاسلام سیداحمد دعایی میگوید: «یک سال نزدیک محرم آیتالله حاج شیخ غلامرضا به مشهد آمده بودند و مرحوم پدر من آن سال در مشهد بودند. ایشان به پدرم فرمودند: بلیط میگیرم برایت با هم به یزد برگردیم. پدرم فرمود: حاجآقا! من امسال مدتی بیمار شدم و بیمارستان بودم و نتوانستم، خوب زیارت کنم. میخواهم ایام عاشورا را مشهد بمانم. حاج شیخ یک مقدار متغیر شدند و عصایشان را زمین زدند و فرمودند: جانم! امام رضا(ع) پانشین نمیخواهد! امام رضا(ع) زوار نمیخواهد! امام رضا(ع) نوکر میخواهد! حالا محرم است. بیا برو دنبال مسجد و منبر و کارهای عزاداری و تبلیغات. پدرم به توصیه ایشان عمل کرد و به یزد برگشت. (نامه جامعه نشریه جامةالزهرا، ش 47، ص 23)
3. نفوذ کلام
مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت میگوید: از آقای حاج آقاحسین قمی (مرجع بزرگ مشهد) شنیده بودم که از منبر دو نفر بهخوبی میشود استفاده نمود؛ یکی منبر آقا سیدیحیی (یزدی) و دیگر حاج شیخ غلامرضا (یزدی). ما رفتیم پای منبر ایشان (شیخ غلامرضا) استفاده کنیم که دیدیم، نظر آقای قمی درست است؛ (تندیس پارسایی، ص 15) همچنین حضرت آیتاللهالعظمی صافی فرمود: منبر ایشان را درک کرده بودم و ایشان انسان جالب و روحانی وارستهای بود و نفوذ کلام عجیبی داشت. (تندیس پارسایی، ص 16) آیتالله مصباح یزدی نیز میگوید: ایشان تا سن 80 سالگی هم منبر میرفت. عمده مطالب منبرش، آیات قرآن و نکات تفسیری بود و گاهی یکی دوتا شعر میخواند. کسی نبود که پای منبر این فقیه بنشیند و عوض نشود. (نامه جامعه، ص 20) آقای ابوالقاسم وافی میگوید: تضرع و گریه ایشان، گاهی مستمعین را تحت تأثیر قرار میداد. دو نکته مهم در منبرهای ایشان مشهود بود: یکی مراتب دشمنی نفس اماره و شیطان با انسان که روی آن همیشه تأکید داشتند و خطر آن را برای مردم بیان میکردند و دیگری سفارش صلوات بر پیامبر؟ص؟ و آل آن حضرت؛ احساس میشد، ایشان میخواهند جامعه را با مبادی فیض و برکت و مشعلهای خیر و هدایت آشنا سازند. نوع سخنان آن بزرگوار هم قابل استفاده برای مجتهدان و علما بود و هم برای مردم کوچه و بازار. (نامه جامعه، ص 32)
4. ایثار، خلوص، نوعدوستی
در سالهای تحصیل و اقامت حاج شیخ غلامرضا یزدی در نجف بیماری وبا شیوع پیدا کرد و باعث مرگ صدها نفر شد. از جمله اینکه گروهی از طلاب مدرسه آخوند که شیخ هم از ساکنان آنجا بود، گرفتار این مرض سخت و کشنده شده بودند؛ بهگونهای که توان شستن لباسهای آلوده خود را نداشتند. شیخ شبانگاه تمام آن لباسها را برمیداشت و برای شستن پیاده به کنار شط فرات در کوفه میبرد. وی لباسها را پس شستن و خشک کردن دوباره به دوش میکشید و به نجف میآورد. سپس آنها را یکی یکی تا میکرد و نیمههای شب بدون اینکه کسی بفهمد، کنار درب حجرههایشان میگذاشت و بدینوسیله به طلاب علوم دینی خدمت میکرد.( سیاحت شرق، ص۳۵۵.)
5. رسیدگی به محرومان
رسیدگی به اوضاع محرومان و اهل علم در سرلوحه کار حاج شیخ غلامرضا قرار داشت. حجتالاسلام سیداحمد دعایی در این باره میگوید: ایشان یک منزل معمولی داشت که محل مراجعات مردم بود. این منزل را چندین مرتبه فروخت و وجه آن را به مصرف فقرا و طلاب علوم دینی رساند و مردم دوباره خریدند و به ایشان بازگرداندند تا اینکه آخرین بار، مردم آن را به اسم فرزندشان نمودند تا حاج شیخ نتواند آن را بفروشد.
در گرهگشایی از کار مردم خسته نمیشد. اگر با خبر میشد که کسی بهخصوص اهل علم، مریض است، به عیادتش میرفت و اگر لازم بود، کمک مالی میکرد. او در وجوهات شرعیه تصرف نمیکرد. گاهی پاکتهایی را که به منبر ایشان میدادند، بدون آنکه پاکت را باز کند و پولش را بشمارد، به دیگران میداد. او حتی در زمان جنگ جهانی دوم، به اقلیتهای دینی ساکن یزد که دچار قحطی شده بودند، کمک و مساعدت کرد؛ بههمین سبب آنان در مرگ وی بهشدت متأثر بودند. (نامه جامعه، ص 23)
6. عشق به استاد
شیخ غلامرضا در میان اساتید خود به آقای اصطهباناتی بهقدری علاقهمند بود که وقتی او آهنگ شیراز کرد، نتوانست دوری ایشان را در نجف تحمل کند و همراه استاد خود به شیراز رفت؛ اما پساز یک سال توقف و تحصیل بهدلیل تشدید درگیریهای سیاسی بین طرفداران مشروطه و مخالفان آن در شیراز به یزد عزیمت کرد. مرحوم اصطهباناتی در سال 1327 قمری در واقعه مشروطیت به شهادت رسید. هنگامی که شنید استادش شهید شده است، پیاده از یزد به شیراز رفت تا قبر استادش را زیارت کند. (تندیس پارسایی، ص۵۳.)
7. امر به معروف و نهی از منکر
روزی یک سید خراسانی که گویا منحرف و صوفی بوده، به یزد آمده بود. مرحوم شیخ غلامرضا با او بهشدت مبارزه کرد؛ بهگونهای که ناچار شد، از یزد برود. این سید هتاک بود؛ اما آن بزرگوار در مقابل بدگوییهایش استقامت کرد. وی به منحرفان اعتراض میکرد. او به یکی از رؤسای گروههای منحرف که در لباس روحانیت بود، بهشدت اعتراض کرد و او را از منبر پایین آورد. او با دراویش خیلی مخالف بود. در مقابل از انسانهای وارسته دفاع میکرد. روزی یکی از وعاظ معروف مشهد به یزد آمده بود و میهمان حاج شیخ بود و گویا علیه بهاییها روی منبر حرف زده بود. شهربانی قبل از طلوع فجر درب خانه شیخ ماشین آورد که این آقا را ببرد. حاج شیخ میگوید: من نمیگذارم، میهمانم تنها برود و با او همراه میشوند. وقتی مردم باخبر میشوند، شهر تعطیل میشود تا اینکه از تهران تلگراف میشود که اینها را برگردانید و حاج شیخ را همراه میهمانشان با کمال عزت و احترام برمیگردانند. (نامه جامعه، ص 24 – 26، با تلخيص فراوان.)
8.کاری نکنید شیخ غلامرضا ظالم بشود
یک وقت هم در صحن آزادی حرم مقدس رضوی نماز میخواندند و مردم بسیاری شرکت میکردند. یک روز بین دو نماز گفت: ای زوار امام رضا(ع) شیخ غلامرضا را عادل میدانید که آمدید، پشت سرش نماز میخوانید؟ مردم گفتند: بله. سپس فرمود: پس کاری نکنید که شیخ غلامرضا ظالم بشود. اینکه میگویند: یاالله یاالله انالله معالصابرین و من هم رکوع را طول میدهم، پیرمردها کمرشان درد میآید و من به اینها ظلم میکنم. این قدر مراقب بود. (تندیس پارسایی، ص 67)
9. نفوذ مردمی
مرحوم آیتالله سیدمحمد داماد فرمود: با اینکه حاج شیخ غلامرضا در درس آ[قا]میر سیدعلی مدرس یزدی فقیه طراز اول یزد شرکت میکرد، محل رجوع مردم حاج شیخ غلامرضا بود. آ[قا]میر سیدعلی اگر میخواست کاری انجام بدهد، باید با واسطه حاج شیخ غلامرضا انجام میداد؛ چون مردم به ایشان ارادت داشتند و در میان مردم نفوذ داشت. ( مقاله فقیه خراسانی رحمه الله، الگوی تقوا و تبلیغ منتشر شده در سایت بلاغ)
10. تشییع فرزند
حضرت آیتالله شبیری زنجانی در اینباره فرمود: یکی از نوادر رجال معنوی مرحوم حاج شیخ غلامرضا یزدی بود. ایشان در اخلاص و ایمان به اعمال شرع و تقید به شرعیات خیلی فوقالعاده بود. پسر ایشان تازه وارد قم شده بود و در اینجا به سال 1363 قمری از دنیا رفت و آقای بروجردی(ره) در آن موقع به قم تشریف نیاورده بود. وقتی حاج شیخ غلامرضا به قم تشریف آورد. تشییع جنازه را اعلام کردند و آقایان ثلاث (آیات صدر، حجت، خوانساری) که رؤسای قم بودند، همگی در تشییع جنازه پسر حاج شیخ غلامرضا شرکت کردند. موقع نماز خواندن شد. آقایان ثلاث حاضر بودند و این مسأله بود که کدامیک نماز میت بخوانند. آقای حاج شیخ غلامرضا که خیلی آزاد و بیآلایش بود فرمود: هرکدام از آقایان که مأمون زیادتری دارد، امامت کند. کلام ایشان کار را مشکلتر کرد؛ ولی آقای صدر که مدبر و رئیس بود و آقایان دیگر در مقابل ایشان اظهار خضوع میکردند، مشکل را حل کرد و فرمود: آن کس خود شما هستید و آقای حاج شیخ غلامرضا هم با دل قرص بر فرزندش نماز خواند و آقایان ثلاث هم به ایشان اقتدا کردند. (جرعهای از دریا، ج 2، ص 565)
11. روزگار عقیم است؛ مثل او بیاورید
حاج شیخ ابوالقاسم وافی میگوید: سالها پیش در محضر آیتاللهالعظمی بهجت از شیخ غلامرضا ذکری به میان آمد. ایشان فرمودند: خداوند قدرت دارد افرادی را شبیه حاج شیخ غلامرضا تربیت کند؛ ولی زمان ما ظرفیت چنین شخصیتهایی را ندارد. چنین بیانی از ناحیه شخصیتی که خود مجسمه تقوا و بصیرت و واجد مراتب بالای معرفت و فضیلت است، برای پی بردن به کمالات روحی و فضایل اخلاقی آن بنده صالح کافی است. (مراجعه شود به مقاله آیت الله حاج شیخ غلامرضا فقیه خراسانی (یزدی) از زبان بزرگان) ( مقاله فقیه خراسانی رحمه الله، الگوی تقوا و تبلیغ منتشر شده در سایت بلاغ)
12. عطوفت پدرانه استاد
آیتاللهالعظمی شبیری زنجانی بهنقل از آیتالله سیدمحمد داماد فرمود: من قوانین را نزد حاج شیخ میخواندم اشکالی کردم. حاج شیخ غلامرضا نتوانست جواب اشکال مرا بدهد. علتش این بود که ایشان خیلی کار داشت. ایشان هیچ قید و شرطی نداشت و کارش تنها ارشاد و هدایت مردم بود؛ لذا نمیرسید قوانین را درست مطالعه کند. قوانین هم کتاب مشکلی است و بدون مطالعه درست قابل تدریس نیست. حاج شیخ غلامرضا وقتی دید که از عهده اشکالات من برنمیآید، به من فرمود: صلاح شما این است که به قم بروید. درس من به درد شما نمیخورد. ایشان برای بدرقه من همراه من به گاراژ آمد و برای من وسیله گرفت. حاج شیخ غلامرضا عالم موجه شهر بود. هوا سرد بود و حاج شیخ غلامرضا گرمکن بر من پوشاند؛ چون پایم از سرما میچایید. ایشان جوراب خودش را درآورد و به پایم پوشانید تا سرما نخورم. آقای داماد وقتی قصه عطوفت حاج شیخ غلامرضا به خودش را نقل میکرد، گریه کرد. (جرعهای از دریا، ج 2، ص 566)
13.قدرت تفسیری
بنا بر گواهی معاصران او، ایشان در رشته تفسیر مهارت فوقالعاده و ویژهای داشت. او کتاب مفتاح علومالقرآن را در همین رشته نوشت. حاج شیخ غلامرضا در زمان اندکی که در قم بود، در مدرسه فیضیه هم منبر میرفت و هم درس تفسیر میگفت و سوره حمد را تفسیر میکرد. حضرت امام خمینی(ق) از قدرت کلام و تفسیر وی شگفتزده شد و درباره ایشان فرمود: ایشان عجب تفسیری ارائه کردند؛ خیلی عمیق و جالب بود؛ آیا یزد همچنین بزرگانی دارد؟ (نجوم السّرر بذکر علماء یزد، ص527)
14. دوره خفقان رضاخان
حاج شیخ غلامرضا نیز همانند همه روحانیان و بزرگان علمی در چنگال ظلم حکومت رضاخان گرفتار شد. منع پوشیدن لباس مقدس روحانیت، منع برگزاری مجالس دینی و… از جمله اقدامات رضاخان بود. او با برخورداری از مقام اجتهاد، برای کسب مجوز پوشیدن لباس به شهربانی نرفت و با وجود همان سختگیریها، به اقامه جماعت و سخنرانی پرداخت. نقل شده است که ایشان همه روزه عبا و عمامه خود را در دستمالی میبست و در دهلیز مسجد ریک (محل اقامه جماعت در یزد) ملبس میشد و پساز نماز دوباره عبا و عمامه را داخل دستمال میپیچید و مراجعت میکرد. این کار وی الگوی دیگر روحانیون شد و باعث باز شدن دوباره مساجد شد. حاج شیخ به روحانیانی که به چنین کارها تن نمیدادند و در نماز جماعت حاضر نمیشدند، میگفت: حکم خدا را در هر لباسی باشد، باید گفت. ( رک: سیمای فضیلت، ص۳۵.)
15. ایثار
آن بزرگوار میگوید: یکی از دوستانم به مرض سختی دچار و در بیمارستان بستری شد. در آنجا گفتند: ما پرستار نداریم و هیچکس دیگر هم قبول نکرد، پرستاری او را برعهده بگیرد. من قبول کردم و در یک ماه بالای سر او، برای خدا پرستاری کردم و از درس خواندن بازماندم. از فضل خدا بعداز یک ماه دیدم، تمام درسهایی را که حضور نداشتم و نخوانده بودم، بهتر از دیگران میدانم. (تندیس پارسایی، ص 47)
16. مراعات بهداشت
آیتالله شیخ محمدحسن احمدی فقیه یزدی(ره) میگوید: حاج شیخ غلامرضا فقیه خراسانی، اوصاف و کمالات فراونی دارند که یکی از آنها مراقبت در امور بهداشتی بود. آن زمان که دستمال کاغذی و این امکانات نبود، خیلی مراقبت داشتند که خلط سینهشان منتشر نشود و این خیلی مهم است که ایشان رعایت بهداشت را همواره مدنظر داشتند. ( مقاله فقیه خراسانی رحمه الله، الگوی تقوا و تبلیغ منتشر شده در سایت بلاغ)
17.خشیت الهی
آیتالله محمدحسین احمدی فقیه میگوید: بنده آن گریههای صادقانه و خشیتهای مخلصانه ایشان را از نزدیک مشاهده کردهام. ایشان شخصیتی بیبدیل و کمنظیر داشتند. من مصداق آیه شریفه «انما یخشیالله من عباده العلماء» را شخصیت ایشان میدانم. ایشان دریایی از معارف بودند و حضورشان در هر مجلسی باعث میشد که انسان در مسیر سیر و سلوک عرفانی قرار گیرد. آثار ایمان حتی از چهره ایشان هم مشخص بود. رؤیت و دیدن ایشان برای هدایت مردم کافی بود و ایشان مصداق حدیث شریف «کونوا دعاة الی انفسکم بغیر السنتکم و کونوا زینا و لاتکونوا شینا» بودند. ( همان)
18. رمز موفقیت
شیخ علی بحرینی زارچی میگوید: رمز موفقیت علمای ما همیشه در دو چیز بوده است: 1. رابطه و انس با خدا 2. ولایت؛ یعنی اگر کسی بخواهد دنیا و آخرت را داشته باشد، باید به نماز و ولایت آلمحمد(ص) روی آورد و گرنه خسرالدنیا و الآخرة است مرحوم حاج شیخ علامرضا فقیه خراسانی به این هر دو، در حد اعلایش معتقد و عامل بود. هیچگاه از نماز سیر نمیشد. اگر انسان معرفت پیدا کند، هیچوقت از آن سیر نمیشود. ما آن روز متوجه شدیم که نماز از هفت رنگ پلو هم خوشمزهتر است. وقتی مشهد میرفت، مرحوم حاج سیدیونس اردبیلی، جای اقامه نماز جماعتشان را در حرم مطهر امام رضا(ع) به ایشان واگذار میکردهاند و میفرمودند تا شما در مشهد هستید، شما نماز بخوانید. بعد از نماز منبر میرفتند و از فضایل امام رضا؟ع؟ میگفت؛ آن نماز و این عشق به اهلبیت(عهم) حاج شیخ را از دیگران ممتاز میکرد. (همان)
19. ویژگیهای کمنظیر
آیتالله سیدعباس خاتم میگوید: وی در جمیع خصایص حسنه در حداعلی کمنظیر؛ بلکه در زمان خود بینظیر بودند از شهرت بسیار گریزان بودند. در اعیادی مانند عید نوروز و عید غدیر، برخلاف سایر آقایان که در منزل مینشستند و مردم و طلاب به دیدن آنها میرفتند، ایشان درب خانه را میبستند و اکثراً به مسافرت میرفتند. بعداز سقوط رضاخان ایشان و آقای وزیری و شیخ احمد علومی حوزه یزد را احیاء کردند. به سادات احترام زیادی میگذاشتند. بسیار مروج روحانیت بودند. اگر در بالای منبر بودند و در آن هنگام روحانی یا اهل علمی وارد میشد و جایی برای نشستنشان نبود، صحبتشان را قطع میکردند و میگفتند: آقا عالم هستند. به ایشان جا بدهید و تا جای مناسبی پیدا نمیشد، ایشان صحبت خود را ادامه نمیدادند. حب دنیا را واقعاً از دل بیرون کرده بودند. بسیار مروج دین بودند. دائم مشغول تبلیغ بودند. در فقه و اصول وارد بودند. در فلسفه و عرفان هم صاحبنظر بودند. (همان)
20. مخالفت با روضهسازی
آیتالله سیدعباس خاتم میگوید: بعضی از آقایان میگویند: ما مثل کعبه میمانیم. مردم باید نزد ما بیایند. ما که نمیرویم پیش مردم؛ ولی حاج شیخ اینطور نبود؛ راه میافتاد و میرفت. من اگر بعضی از دهات را بگویم اسمش را بعضیها نشنیدهاند کدام ده و روستایی است که حاج شیخ غلامرضا نرفته باشد و هیچ جایی نیست که ایشان اثر اخلاقی نگذاشته باشد و هر جایی که رفت، اثرهای عمیقی گذاشت. (همان)
21. روحانیپرور
حجتالاسلام کاظم راشد یزدی میگوید: حاج شیخ عالم منحصربهفرد شهر بود و افرادی را به ایشان ارجاع میدادند؛ ولی ایشان بهقدری روحانیپرور بود که وقتی آیتالله صدوقی آمده بودند یزد. روزی کسی مسألهای از حاج شیخ پرسید و حاج شیخ جواب دادند. بعد به او گفتند: شما اگر آن طرف میروید (مسجد حظیره)، از آقای صدوقی هم بپرسید. ببینید خیلی تواضع نسبت به آقای صدوقی داشتند. این مرد وارستگی عجیبی داشت. شنیده بودم که حاج شیخ وصیت کرده بودند که روی قبر من سنگ نگذارید؛ ولی شدت علاقه مردم بهگونهای بود که به این راضی نشدند. این سنگی که الآن هست مردم نهادند. (همان)
22. بمب ضد بازیگری
حجتالاسلام راشد یزدی میگوید: یکی از مقدسین متمول، پیش حاج شیخ آمد و گفت: من میخواهم یک گنبدی در قبرستان یزد برای خودم بسازم؛ یعنی اتاق بسازم که قبرم آنجا باشد. آیا خرج این گنبد از مقوله سالم حساب میشود یا نه؟! آیا خمس آن را باید بدهم؟! حاج شیخ ضد این حرفها بود. بمب ضد بازیگری بود. او دنیا را شناخته بود. گفت: خدا عقلت بدهد. لعنت بر شیطان تو. برای چه میخواهی گنبد بسازی؟! آن مرد گفت: حاج شیخ! میخواهم گنبد بسازم که شکل قبرم زود کهنه نشود! شیخ غلامرضا گفت: اگر میخواهی زود کهنه نشوی، برو مؤمن شو که تا روز قیامت هرکس میگوید اللهم اغفر للمؤمنین و المؤمنات، خدا تو را بیامرزد. برو بنده صالح خدا شو که تا روز قیامت هر کس میگوید: السلام علینا و علی عبادالله الصالحین، سلام بر تو باشد. (همان)
23. اقلیت دینی یزد
سیداحمد دعائی میگوید: حاج شیخ مورد علاقه و احترام یهودیها و زرتشتیها هم بودند. آنها هر وقت در کوچه و بازار حاج شیخ را میدیدند، احترام میکردند و خوشحال میشدند. زمان جنگ جهانی دوم که وضعیت ارزاق خیلی سخت شد و مردم در مضیقه بودند. مرحوم حاج شیخ دستور دادند که مقداری گندم را آرد کنند و برای یهودیها و زرتشتیها ببرند و میان آنها تقسیم کنند. بعداز وفات ایشان، یهودیها و زرتشتیها برایشان مجلس ترحیم گرفتند.
شیخ ابوالقاسم مدبری در این باره میگوید: حاج شیخ نسبت به خلق خدا بسیار با محبت بودند و برای مردم زحمت زیادی میکشیدند. مسلمان و یهودی و زرتشتی برای حاج شیخ فرقی نداشت. ایشان به همه کمک میکردند. زمانی میخواستند، در کنار مسجد جامع خیابانی احداث کنند. حاج شیخ وقتی فهمیدند که با احداث این خیابان قرار است که آبانبار یهودیها خراب شود، گفتند: پس یهودیها چه کنند؟ و تأکید و اصرار کردند: فکری برای آنها بشود و اینگونه مشکل آب یهودیها حل شد. (همان)
24.مجلس دعا برای شاه
شیخ محمود علومی میگوید: در مسجد میرچخماق یزد برای شاه مجلس دعا گرفته بودند و ایشان را دعوت کرده بودند. ایشان رفتند منبر و چنان از احوال قبر و قیامت و نکیر و منکر گفتند که یک مجلس ختم درست کردند و آخر سر، طبق معمول دعاهای معمولی خودشان را کردند و آمدند پایین. (فقیه آسمانی، ص 246)
25. سطح بالاتر از دیگران
آیتاللهالعظمی مکارم شیرازی میگوید: یک وقت شنیدم که یک واعظ محترم وارسته بهنام آقای حاج شیخ غلامرضا از یزد به شیراز آمده است. با اینکه مرد ملایی است و عالم است؛ ولی در عین حال منبر را رها نمیکند و بهواسطه آن روحانیت و معنویتی که داشت، مردم مجذوب او میشدند و بهاصطلاح منابر ایشان در شیراز گل کرد و مؤثر واقع شد. در شیراز معروف بود که ایشان دارای مقامات معنوی فوقالعادهای هست و نفوذ کلام او هم نشان میداد که خبری در درون هست که به بیرون تراوش میکند و در آن سن و سال من مایل بودم که به ایشان نزدیک شوم؛ ولی یک بچه سیزده یا چهارده ساله نمیتواند، با چنین افرادی تماس داشته باشد تا اینکه به فکر افتادم، یک درسی پیش ایشان شروع کنم؛ چون استادی که به من درس میداد، عطش مرا سیراب و برطرف نمیکرد. من رفتم خدمت ایشان و پیشنهاد کردم که میتوانم یک درس سیوطی خدمت شما بخوانم؟ گفتند: چه اشکالی دارد بیا! یک نفر شاگرد آن هم یک بچه 14 ساله، من دیدم با این مرد بزرگوار که سن و سالی در آن زمان داشت، با حوصله و با تواضع و متانت فوقالعاده درس سیوطی را شروع کرد. اگرچه به دلایلی من نتوانستم ادامه بدهم؛ ولی با این خاطره آن مرد نورانی را در همین مدت کوتاهی که درخدمتش برای درس رفتم، هرگز فراموش نمیکنم، نورانیت او، معنویت او، تواضع او، صمیمیت او، بهعنوان خاطره ماندنی در دل من از آن زمان باقی ماند. یک شخص معروف برایش مناسب نیست که مثل طلبهها برود مدرسه و آنجا زندگی بکند. طبعاً وقتی دعوتش میکنند، دعوتها را باید بپذیرد و خانهای باشد تا از او پذیرایی کنند. اما حاج شیخ خودش آمد داخل مدرسه. فکر کنم، آن وقت ایشان قلیان هم میکشید. نمیدانم. اینطور بود یا نه که خودشان بیایند و قلیانی آماده کنند و توی اتاق طلبگی بنشینند و چای خودشان را خود درست بکنند و اینها نشانه نهایت وارستگی است. حاج شیخ غلامرضا جزء افرادی بود که الآن نمیشود گفت که نظیر ایشان نیست؛ ولی یقیناً کم است؛ یعنی نظیر ایشان یا نیست یا اگر هم باشد، شناختهشده نیست؛ البته من خودم عادتهای خوب دیگران را هم دیدهام مثلاً آقای کوهستانی در مازندران مرد بسیار خوبی بود و من محضر ایشان را درک کردم. آقا ملاعلی همدانی مرد بسیار خوبی بود من بارها خدمتشان رسیدم و یک آقاشیخ ابوالفضلی بود در اردبیل که مرد کمنظیری بود من آن را هم دیده بودم؛ اما همه آن افراد که من دیده بودم، هیچکدام از آنها در حد شیخ غلامرضا نبودند. ایشان سطحش بالاتر از اینها بود. . ( مقاله فقیه خراسانی رحمه الله، الگوی تقوا و تبلیغ منتشر شده در سایت بلاغ)
26. اسوه حسنه
آیتالله مکارم شیرازی در این باره میگوید: وقتی حاج شیخ آمدند شیراز، مسن شده بود. از مسائلی که واقعاً برای ما سرمشق بود و الآن متأسفانه متروک شده، این بود که افراد و علمای برجسته، منبر را عیب نمیدانستند و ایشان هم در شیراز منبر میرفت؛ مثل آقای شیخ جعفر شوشتری. یک آقایی در همان شیراز مرجعیت و رساله داشت؛ لااقل در شیراز و فارس و اینها. ایشان علاوه بر اینکه منبر میرفت، منبر هفتگی نیز داشت؛ منبر هفتگی معنیاش این بود که در شیراز در هر خانه شب چهارشنبه یک روضه میخواند. اگر همان اهل خانه جمع میشدند و از ایشان دعوت میکردند، تواضع میکرد و میپذیرفت و اینها برای ما سرمشق بودند؛ واقعاً که در هر شرایطی نباید آقایان علما مسأله منبر را رها کنند؛ ولی خوب حالا یک مقدار ملاحظاتی است و تغییراتی در این قسمت پیدا شده که امیدوارم انشاءالله به وضع سابق برگردد. من شنیدم گاهی جاهای دور پیاده میرفته تا برای دین تبلیغ کند یا نماز بخواند یا جاهلی را ارشاد و به وظایف شرعی خود عمل کند و مطمئن شود که هیچگونه کوتاهی نداشته است… (فقیه آسمانی، ص 246)
٭ 27. توجه به کودکان
حجتالاسلام شیخ محمدرضا ناصری، نوه آن مرحوم در اینباره میگوید: به یاد میآورم که هنوز کوچک بودم و در کلاس دوم یا سوم تحصیل میکردم. گاهی تابستانها به منزل ایشان میرفتم و با آن بزرگوار، راهی مسجد میشدم. بعضی از روزها، هنگام مراجعت از نماز با آنکه خسته بودند و هنوز ناهار نخورده بودند، روی صفه(سکوی) منزلشان در راهرو فرش میانداختند و مینشستند. آنگاه من و پسرشان حاج شیخ حسن را نیز مینشاندند و آموزش اصول دین میدادند. ایشان با آن کهولت سن، ساعتهای عصر و وقت استراحت خود را به آموزش اصول دین به خردسالان اختصاص میداد. او به کودکان میآموخت که توحید چیست؟ نبوت یعنی چه؟ و… حال میفهمم که آن مرد در آموزش به خردسالان به چه شیوه بهینهای دست یافته بود. آموزش کودکان البته از روی کتاب «سی بحث در اصول دین» بود که تألیفات ایشان است. ( مقاله فقیه خراسانی رحمه الله، الگوی تقوا و تبلیغ منتشر شده در سایت بلاغ)
28. رضای حق
آیتاللهالعظمی سبحانی در این باره میگوید: ایشان بهتمام معنا راضی به رضای حق و مصداق این حدیث امام باقر(ع) بود که به جابر فرمود: «ما اهلبیت(عهم) رضا داریم به آنچه که خدا بر آن رضا دارد.» امام باقر(ع) به جابر فرمود: «جوانی را دوست داری یا پیری را؟» گفت: پیری را؛ فرمود: «ثروت را دوست داری یا فقر را؟» گفت: فقر را؛ فرمود: «تندرستی را دوست داری یا بیماری را؟» گفت: بیماری را. حضرت فرمود: چرا؟جابر گفت: اگر پیر باشم فقیر باشم مریض باشم دیگر خدا را نافرمانی نمیکنم؛ اما اگر جوان باشم و پولدار و سالم باشم، مقدمات گناه در من زیاد است. امام باقر(ع) فرمود: «اهلبیت(عهم) اینگونه نیستند و آنچه خدا بر آن رضایت دارد، ما هم بر آن راضی هستیم و اگر در حق ما پیری و فقر بخواهد بر آن راضی هستیم و بالعکس. من مصداق واقعی این روایت را آقای حاج شیخ غلامرضا فقیه یزدی میدانم.
موثقین برای من نقل کردهاند که در سال 1324 شمسی فرزند عزیزش در قم درگذشت آمد و مثل کوه ایستاد برای او نماز میت خواند و فرمود: بارالها امانتی بود به ما دادی و از ما گرفتی. مسلماً قلب پدر میسوزد؛ حتی پیامبر اکرم(ص) وقتی فرزندش ابراهیم درگذشت، فرمود: ابراهیم عزیز! چشم من میگرید و قلبم میسوزد؛ اما به رضای خدا راضی هستم. همان حالت پیامبر(ص) در ایشان هم مجسم بود. در باطن تأسف داشت و این لازمه انسانیت است. به پیامبر(ص) هم اعتراض کردند که چرا گریه میکنی؟ ایشان فرموند: من نگفتم، گریه نکنید؛ بلکه شکوه و ناشکری نکنید. این خصوصیات پیامبرگونه را ما در آقای حاج شیخ غلامرضا میدیدیم. اینها انسانهایی هستند پیامبرگونه که نفس خود را کشته و رضای حق را برگزیدهاند. ایشان با تمام کمالات علمی و تقوای والا، توجه زیادی به امر تبلیغ داشتند. من یک ماه رمضان در سال 1334 که در یزد بودم، شبهای ماه رمضان ایشان منبر داشت که دلها را تکان میداد. چندین مجلس را میرفت. همه تحت تأثیر او بودند. او نمیگفت که من مرجع دینی این استان هستم و از لحاظ علمی اجتهاد دارم؛ بلکه ایشان منبر را یک هدف میدانست برای هدایت مردم. ]الذین یبلغون رسالت الله… و یخشونه و لا یخشون احدا الا الله[[1]. من این آیه را در مدتی که در یزد بودم، در این شخص مجسم میدانستم. (همان)
29. پهلوانهای هوای نفس
آیتاللهالعظمی مرتضی حائری یزدی درباره او میگوید: من فقط دو نفر را دیدم که واقعاً خالی از هوای نفس هستند؛ یکی مرحوم حاج شیخ محمدحسین زاهد در تهران و دیگر مرحوم حاج شیخ غلامرضا در یزد. (همان)
از نگاه امام خامنهای
الگوی جوانان مؤمن
مقام معظم رهبری در جمع برگزارکنندگان بزرگداشت فقیه یزدی فرمودند: «این بزرگوار (مرحوم حاج شیخ غلامرضا یزدی) جزء برجستگانی است که کمتر شناخته شدهاند. کمتر درباره ایشان صحبت شده و حرف زده شده؛ با اینکه مرحوم حاج شیخ غلامرضا خیلی برجسته است، بیانات جناب ناصری – که نوه مرحوم حاج شیخ غلامرضا هستند- خیلی بیانات خوبی بود. برای من تازه بود و خیلیهایش را در مورد مرحوم حاج غلامرضا نشنیده بودم. حقش است که این خصوصیات و این خاطرات که از زبان نزدیکان و خانواده متصلین به آن مرحوم و بزرگان گذشته نقل میشود، ثبت بشود؛ حتی با سند؛ یعنی سندش را هم ذکر کنید؛ مثلاً نقل کردهاید که آقای بروجردی(ره) این جمله را گفته. خب سند این را هم بگویید که آقای بروجردی کجا این حرف را زده است یا مرحوم آقای بهجت کجا این مطلب را بیان کردهاند اینها را مشخص کنید که اتقانی پیدا کند. بنده البته مرحوم حاج شیخ غلامرضا را یک بار در مشهد زیارت کرده بودم. ایشان گاهی اوقات میآمدند مشهد و در یک گوشهای از صحن نو نماز جماعت میخواندند. ایوانی بود که بین صحن نو و موزه بود که حالا رواق امام خمینی(ق) است. در آن ایوان کسی نماز نمیخواند و محل نماز نبود. گاهی اوقات دیده بودم، مرحوم حاج شیخ غلامرضا تابستانها میآمدند آنجا و یک نماز جماعت کوچک چند نفری – مثلاً ده یا پانزده نفر از مریدها و علاقمندهایی که ایشان را میشناختند، میرفتند آنجا و با ایشان نماز میخواندند – برپا میکردند. فقط همین اندازه و بیشتر از این ایشان را درک و زیارت نکردیم؛ لکن درباره ایشان چیزهای زیادی شنیدیم همان چیزهایی که مرحوم آقای نجفی نقل میکند کافی است؛ یعنی همین شرح حالی که مرحوم آقای نجفی قوچانی نوشته که از مشهد راه میافتند و با این رفیق یزدی میروند اصفهان و چند سال اصفهان میمانند و بعداز آنجا هم میروند نجف و در نجف هم مدتی با هم بودند. بعد بینشان جدایی میافتد؛ یعنی ایشان میروند درس مرحوم آمیرزا محمدباقر اصطهباناتی و به آن بزرگوار علاقهمند میشوند. مرحوم نجفی هم میروند درس آخوند و عاشق آخوند میشوند؛ از این جهت بینشان اختلاف [فاصله] میافتد… لکن همان مقداری که ایشان راجع به رفیق یزدی و حرکت طولانی پیادهای که از مشهد راه افتادند تا خودشان را رساندند اصفهان و بعداز آنجا به نجف (رفتند) ذکر میکند، کافی است و نشان بدهد که جوانهای آن روز برای تحصیل علم و رساندن خود به سرچشمه معلومات، چه مجاهدتهایی را انجام دادهاند و چه زحمتهایی را متحمل میشدند چه کارهایی میکردند و چه تقوایی را رعایت میکردند. در دوره جوانی آن جور تقوا و بعد هم خب ایشان با مرحوم اصطهباناتی به شیراز میآیند تا اینکه مرحوم اصطهباناتی ترور میشوند و به شهادت میرسند و بعد ایشان میآیند و در یزد ساکن میشوند و این خدماتی را که جناب آقای ناصری نقل کردند، در یزد انجام میدادند و محلی برای پراکندن علم، تقوا، زهد و توکل به خدای متعال و خدمت به مردم و یک چنین چیزهایی (بودند). این نکتهای که ایشان ذکر کردند، در مورد رسیدگی به فقرای زردشتی و کلیمی یزد، خیلی نکتهی مهمی است. خیلی چیز مهمی است که یک روحانی باتقوای مقدسی مثل مرحوم حاج شیخ غلامرضا برود نان و آرد و غذا بگذارد در خانه مثلاً فرض کنید یک یهودی بهخاطر اینکه او فقیر است. اینها خیلی مهم است. امروز در دنیا این چیزها وجود ندارد؛ یعنی در دنیای مادی این حرفها مهجور است. این را اسلام به پیروان خودش تعلیم میدهد. هر کسی هم که با اسلام بیشتر مانوس است، این جور حرکتی را بیشتر انجام میدهد. اینها را بدانند و بفهمند این آدم یهودی است و به خدا و پیغمبر(ص) و قرآن و دین ما هیچ اعتقادی ندارد؛ اما صرف اینکه فقیر است و احتیاج به کمک دارد و انسان است و همان «و؛ اما شبیه لک فی الخلق» که امیر المومنین(ع) میفرمایند، موجب میشود که ایشان برود و این خدمات را انجام بدهد. اینها باید تدوین بشود و انشاءالله برای نسل رو به رشد ما درس بشود. (بیانات رهبر انقلاب در دیدار دستاندرکاران کنگره مرحوم آیتالله حاج شیخ غلامرضا یزدی (فقیه خراسانی))
رحلت غمانگیز
حاج شیخ غلامرضا فقیه یزدی در اواخر خرداد سال 1338 شمسی در سن 81 سالگی در بالای منبر حین سخنرانی سکته کرد و بعداز 12 روز بستری شدن در 11 تیرماه 1338 شمسی به عالم بقا مهاجرت کرد و به دیدار محبوب شتافت.
پیکر پاکش را با پای پیاده و با گریه و شیون و پشت سر گذاشتن 60 کیلومتر از طرزجان تا یزد روی دست تشییع کردند. پساز گذاردن نماز به امامت شهید محراب آیتالله صدوقی ایشان را در کنار امامزاده جعفر(ع) به خاک سپردند. (تندیس پارسایی، ص۱۱۵، ۱۱۷ و ۱۲۱).
منابع
نجوم السرو بذکر علماء یزد/ سیدجواد مدرسی
تندیس پارسایی/ میرزا محمد کاظمینی
گنجینه دانشمندان/ ج7
انجمن آثار و مفاخر فرهنگی استان یزد
گلشن ابرار/ ج4
طبقات مفسران شیعه/ج5
دانشنامه مشاهیر و مفاخر یزد: ویژه عالمان دینی/ ج1
مجله مبلغان/ش 113
نقباء البشر فی القرآن الرابع عشر/ ج4
جرعهای از دریا، ج 2، ص 565
فقیه آسمانی، فاطمه محسن زاده.
[1] . احزاب/39.