یکی از مشهورترین چهره‌های منبری در دهه‌های اخیر شیخ احمد کافی بود. شاید نسل جدید او را خوب نشناسد اما کسانی که انقلاب را دیده‌اند، می‌گویند شیخ احمد کافی یکی از وزنه‌های تأثیرگذار دوران مبارزات علیه رژیم پهلوی بود. کسی که هنوز سخنرانی‌هایش طرفدار دارد و به قول قدیمی‌ها شیخ احمد کلید ورود به قلب جوان‌ها را داشت. منبرهای وی یک منبر کامل و جامع بود. توجه خاص ایشان به حضرت ولی عصر(عج) خواندن روایات مستند، داستان‌های آموزنده، موعظه، شوخی، گفتن از دردهای مردم صدای زیبا و رسای وی، خواندن مصیبت‌های جانسوز و … همه و همه وی را به واعظ شهیر و توانا تبدیل کرده بود و اینکه فقط به گفتن اکتفا نمی‌کرد و خود شخصاً در مقام عمل بر می‌آمد. دائماً علیه یهود و صهیونیسم با صراحت تمام موضع‌گیری و با ترویج اجناس صهیونیستی در کشور و هشدار نسبت به خطرات اسرائیل برای امت اسلامی مبارزه می‌کرد. عمق و ورود ویژه‌ای به مسأله یهود در ایران و صهیونیسم در جهان اسلام داشت و گویی اخبار تحولات حوزه‌ی فلسطین را روزبه‌روز رصد کرده و در مقابل آن یک موضع قاطع اتخاذ می‌کرد؛ بسیاری از اوقات با روایت داستان بنی‌اسرائیل و انبیاء مبعوث‌شده در میان آن‌ها، حرف خود را می‌زد. در واقع، شیخ کافی با بیان تاریخ، به مصادیق عملکرد یهود و اوضاع فعلی فلسطین می‌پرداخت و علاوه بر مطرح کردن علت این معضل در جهان اسلام و بشریت امروز راه‌حل را تحریم کالاها و منع همکاری با یهودیان و بهائیان (که در یک کالبد مشغول ضربه‌زدن به اسلام و مسلمین بودند) مطرح می کرد.

  تولد و تبار

مرحوم حاج شیخ احمد کافی(ره) در سال 1315شمسی در شهر مشهد دیده به جهان گشود. پدرش فرهنگی غیر روحانی و جدّ بزرگوارش مرحوم آیت‌الله میرزا احمد کافی یزدی، از علما و زهّاد بزرگ یزد بود که اواخر عمرش به مشهد رفت و در آنجا ساکن شد. مرحوم کافی در حوزه مشهد مقدس و از سن ده سالگی در نزد جدّش، شروع به تحصیل علوم دینی کرد و از همان دوران کودکی به قرآن و اهل‌بیت(عهم) عشق می‌ورزید و پیوسته در محافل ذکر مصیبت سرور و سالار شهیدان، حضوری عاشقانه داشت که حکایت از ارادت قلبی‌اش نسبت به آن‌حضرت داشت.( کافی، کافی چهره ماندگار، ۱۳۸۸ش، ص۳۰.)

  دوران شکوفایی

مرحوم حاج شیخ احمد کافی، دوران کودکی خود را در محیطی سرشار از علم و معنویت سپری کرد. او تعلیم قرآن را در نزد معلمی فرزانه به‌خوبی فرا گرفت و ضمیرش با نور آیات قرآن روشن گردید و آنگاه با اشتیاقی وصف‌ناپذیر به فراگیری دیوان حافظ، گلستان و بوستان سعدی، مثنوی معنوی، اشعار جودی، نصاب‌الصبیان و غیره پرداخت و همزمان به فراگیری ادبیات علوم اسلامی مشغول گردید و به‌موازات تحصیل علوم دینی، به فراگیری علوم جدید نیز اشتغال ورزید و در سن 6 سالگی وارد مدرسه غیردولتی [ایمان] شد که تحت مسئولیت عالم ربانی مرحوم حجت‌الاسلام سیدحسن مؤمن‌زاده بود. وی بعد از مدتی وارد حوزه علمیه مشهد شد و سپس در سال 1333 ش. به‌همراه جدش آیت‌الله میرزا احمد کافی، جهت ادامه تحصیل و تکمیل معلومات به نجف اشرف عزیمت نمود و در مدرسه سید یزدی سکنی گزید و به‌مدت پنج‌سال در فضای ملکوتی و معنوی آن حوزه کهن‌سال از خرمن دانش بی‌کران عالمان نامدار، بهره‌مند شد؛ چنانچه اسامی برخی از اساتیدش عبارت بود از: آیات شهید محراب حاج سید اسدالله مدنی، حاج شیخ حسین راستی کاشانی، حاج سید محمدحسین شاهرودی، حاج سیدمرتضی فیروزآبادی و سید ابوالقاسم خویی. وی سپس به قم آمد و به‌مدت دو یا سه سالی از محضر اساتید فرزانه قم بهره‌مند شد و آنگاه وارد عرصه تبلیغ گردید و از علمداران موفق تبلیغ و ارشاد و هدایت مردم به سوی شاهراه هدایت و معنویت شد.

 

حجت‌‌الاسلام شیخ محسن کافی درباره پدر و تبارش می‌گوید:

 پدرم مرحوم کافی متولد 1315 و از خانواده‌ای که از قشر متوسط جامعه بودند. پدر ایشان فرهنگی غیر روحانی بودند و پدر بزرگ ایشان مرحوم آیت‌الله میرزا احمد کافی می‌باشد که از علمای برجسته یزد بودند و بر اثر کرامتی که از امام رضا(ع) می‌بینند، ساکن مشهد می‌شوند.

 

مردم آن زمان کاروانی تشکیل می‌دهند تا به مشهد بروند و از آیت‌الله میرزا احمد هم تقاضا می‌شود که کاروان را همراهی کنند. اتفاقاً ایشان چشم درد شدیدی هم داشتند و با اصرار مردم به سمت مشهد حرکت می‌کنند و با ورودشان به مشهد نابینا می‌شوند و این مسئله، ایشان را خیلی منقلب و ناراحت می‌کند و به‌زحمت به حرم امام(ع) مشرف می‌شوند و با حالت انقلاب و انکسار قلب می‌گویند: همه نابینا می‌آیند و بینا می‌روند؛ اما من چرا بینا آمدم و نابینا می‌روم؟ سر بر دیوار حرم می‌گذارد و در بین خواب بیداری شخصی می‌گوید: میرزا احمد دستت را باز کن! و دستش را باز می‌کند و بسته‌ای میان دست ایشان گذاشته می‌شود و به ایشان امر می‌شود، محتویات این بسته را به چشمانت بمال و بعد از انجام این دستورالعمل، بینایی ایشان به کرامت ثامن‌الائمه‌(عهم) بازگردانده می‌شود و پس از آن دیگر به یزد برنمی‌گردد و تا آخر عمر در کنار مضجع امام رئوف؟ع؟ زندگی می‌کنند و به‌برکت این کرامت رضوی، چشم ایشان تا آخر عمر دچار ضعف چشم نگردید و حتی از عینک هم استفاده نکرد. (هفته نامه افق حوزه، ش 350، آبان ماه 1391)

  تحصیلات و اساتید

مرحوم میرزا احمد کافی در سن دوازده سالگی وارد حوزه علمیه مشهد شد و در سن 18 سالگی به عتبات هجرت کرده و در نجف توفیق شاگردی آیت‌الله سید اسدالله مدنی شهید محراب، آیت‌الله راستی کاشانی و… را پیدا کرد. 5 سال در نجف ماند و در سن 23 سالگی به‌خاطر مشکلاتی که پدر ایشان در کسب و کار داشت، با اجـــازه مراجـــع وقت نجف و آیت‌الله خــویــــی، به ایــــران بازگشت و با بیت آیت‌الله شاهرودی(ره) وصلت کرده و ساکن قم شد. 2 الی 3 سال در قم بود و در این ایام به‌شاگردی میرزا ابوالفضل تبریزی(ره) و دیگر بزرگان قم پرداخت و سطوح عالیه را نیز در قم تدریس نمود.( کافی، کافی چهره ماندگار، ۱۳۸۸ش، ص۳۵.)

  عوامل موفقیت مرحوم کافی(ره)

شاید برخی سؤال کنند: چه عاملی سبب شده بود که سخنرانی‌ها و منبرهای مرحوم شیخ احمد کافی این‌چنین در مردم تأثیر بگذارد که پیر و جوان، زن و مرد، عالم و جاهل، جملگی با اشتیاق تمام، پای منبر ایشان حاضر شوند و سخنان ایشان را به گوش جان سپارند و حتی تا امروز هم، نوارهای ایشان مورد توجه عموم باشد؟!

در پاسخ به این سؤال اساسی باید به سه ویژگی بسیار مهم آقای کافی در امر سخنرانی اشاره کنیم که موجب شده، منبرها و سخنرانی‌های وی از جذابیّت خاصّی برخوردار باشد:

٭ 1. ارادت قلبی خاص

به ساحت مقدس حضرت ولیعصر(عج)

از مهمترین ویژگی‌های ایشان در امر منبر و سخنرانی، اخلاص بی‌نهایت آن بزرگوار و نیز ارادت قلبی خاص ایشان به ساحت مقدس حضرت ولی‌عصر(عج)موجب شده بود که سخنانش از جان و روح بلندش نشأت بگیرد؛ لذا بر دل‌ها می‌نشست و تحوّلی ژرف در جان‌ها پدید می‌آورد.

از شهرهای مختلف ایشان را برای سخنرانی دعوت می‌کردند که در این مجالس هیچ چشم‌داشتی به مردم نداشت و حتی پول‌هایی را که به وی می‌دادند و هدیه‌هایی را که از مناطق مختلف برایش می‌آوردند، خرج مهدیه تهران می‌کرد.

یکی از دوستان مرحوم کافی می‌گفت: «روزی به آقای کافی گفتم: ما با هم شروع به تحصیل علوم دینی کردیم، با هم بحث می‌کردیم و با هم منبری شدیم. چه شد که شما آقای کافی شدید؟! ایشان با زبان طنز به من گفتند: «هر چه از منبر و سخنرانی به من دادند، من به مهدیه بردم و تو هرچه از منبر درآوردی، خرج زن و بچه‌ات کردی.»

٭ 2. استفاده از

تکنیک و قالب سنتی منبر و خطابه

 یکی دیگر از ویژگی‌های مهم مرحوم کافی که سبب جذابیت منبرهای ایشان شده بود، این بود که همواره سعی می‌کرد که منبر از قالب سنّتی خود خارج نشود. ایشان برخلاف عده‌ای که در آن روزها سعی می‌کردند، روضه‌خوان را از سخنرانی‌ها و منبرها حذف کنند، همواره بر این امر پافشاری می‌کرد و می‌گفت: «روضه نمک منبر است و حتماً باید در آخر منبر خوانده شود.»

٭ 3. بهکارگیری ذوق و سلیقه در منبر

حُسن سلیقه، یکی دیگر از ویژگی‌های ایشان بود که سبب شده بود، همگان مشتاقانه پای منبر ایشان حاضر شوند و به سخنان جان بخش وی گوش دهند. یکی از فضلای قم می‌گوید: «به مرحوم آقای کافی گفتم که شما از چه کتابی استفاده می‌کنید که منبرهای شما این قدر جذاب است؟ ایشان در پاسخ گفت: «از کتاب سلیقه.»

  چند توصیه به جوانان

مرحوم شیخ احمد کافی، همیشه به جوانان سفارش می‌کرد که سعی کنید، اولین و آخرین مخاطب شما در هر شبانه‌روز حضرت بقیةالله؟عج؟ باشد. هر صبح که چشم‌های‌تان را باز می‌کنید، اولین سلام را به حضرت مهدی؟عج؟ ابلاغ کنید و هرشب در موقع خواب، آخرین سلام خود را به ایشان عرضه کنید.

مرحوم کافی همواره به جوانان توصیه می‌کرد که برای والدین خویش احترام ویژه‌ای بگذارید و می‌گفت: «هر توفیقی که خداوند در زندگی به من داده است، به‌خاطر احترام به والدین است. شما اگر دنیا و آخرت را می‌خواهید، سعی کنید پدر و مادرتان از شما راضی باشند.» (مجله مبلغان رجب 1433 – شماره 153)

توجه و ارادت مراجع عظام تقلید به آقای کافی(ره)

مرحوم حاج شیخ احمد کافی(ره) همواره کارهایش را با مشورت مراجع عظام تقلید همچون امام خمینی، آیت‌الله خوئی، آیت‌الله گلپایگانی و آیت‌الله مرعشی نجفی؟رهم؟ انجام می‌داد؛ از این‌رو همواره مورد حمایت و تأیید آن بزرگواران بود.

بنیان‌گذار کبیر انقلاب، حضرت امام خمینی(ره)، مرحوم کافی را همواره در امر تبلیغ مورد تشویق و حمایت قرار می‌داد و ارادت قلبی خاصی به ایشان داشت و به ایشان می‌فرمود: «من از شما می‌خواهم که در مهدیه برای من دعا کنید».

آیت‌الله میلانی(ره) نیز در مشهد توجه خاصی به مرحوم کافی داشت و همواره می‌فرمود:

«کافی برای شیعیان کافی است».

آیت‌الله مرعشی نجفی(ره) نیز بارها فرمود:

«کمتر مرجعی را سراغ دارم که به اسلام چنین خدمتی کرده باشد».(همان)

  سفرهای تبلیغی

مرحوم حاج شیخ احمد کافی، در راستای اهداف بلند خویش که در رأس آنها تبلیغ دین مبین اسلام و مذهب تشیّع بود، به شهرهای مختلف کشور سفر می‌کرد و در آن شهرها به تشکیل و بنای مهدیه همّت می‌گمارد تا مردم به‌ویژه جوانان را در آن شرایط و فضای فسادآلودی که رژیم ستم‌شاهی پهلوی به وجود آورده بود، به مجالس و هیأت‌های مذهبی جذب نماید که از آن جمله می‌توان به مهدیه‌های رشت، سیرجان، کرمان و در رأس آنها، مهدیه تهران اشاره نمود که تا این زمان هم، مورد توجه جوانان هیأتی می‌باشد.

مرحوم کافی می‌گفت: «من به 108 شهر ایران سفر کرده‌ام و در آن شهرها، به سخنرانی پرداخته‌ام» که با در نظر گرفتن وسایل ارتباطی آن روزها، این کار بسیار سخت و طاقت‌فرسا بوده است.»

یکی از ویژگی‌های مهم مرحوم آقای کافی در سفرهای تبلیغی‌ا‌ش این بود که در هر شهری که می‌رفت، سعی می‌نمود، اختلافات بین هیأت‌ها را برطرف کند و باعث اتّحاد و یگانگی هیأت‌ها شود تا ضمن تشکیل یک هیأت بزرگ، مراسم مذهبی منسجم‌تر و باشکوه‌تر برگزار شود و همچنین ایشان این هیأت‌ها را زیر نظر علما و بزرگان آن شهر قرار می‌داد تا از انحرافات فکری و عملی آنها جلوگیری شود.

شیخ محسن کافی می‌گوید:

ایشان یک مبلغ کم‌نظیر بود؛ به‌لحاظ عشقی که به منبر و تبلیغ داشت، به یک منبر و دو منبر و.. اکتفا نمی‌کرد و تا آنجا که وقت اجازه می‌داد، منبر می‌رفت. در ماه رمضان گاهی شش منبر داشت و درباره کثرت منبر ایشان و هنر ایشان در منبر مطالب زیادی نقل شده است که مجال سخن نیست و همه این امور، از برکات و عنایات است که اهل‌بیت‌(عهم) در حق ایشان است.

ایشان واقعاً کثیرالمنبر و خستگی‌ناپذیر بود. دو سال پیش آیت‌الله ناصری اصفهانی، خاطره‌ای برای من نقل کرد و گفت که در نجف با مرحوم کافی دوست بودم و دیرتر از ایشان به ایران برگشتم. وقتی برگشتم، دیدم آقای کافی در اوج شهرت و منبر است و زمانی که وارد اصفهان شدم، آقای کافی هم، در اصفهان بود. مردم دولت‌آباد به من گفتند: شما از دوستی خودتان استفاده کنید و از ایشان درخواست کنید، منبری هم در این دیار داشته باشد. من به اصفهان رفتم و از ایشان دعوت کردم و ایشان به من گفت: آخرین منبر من ساعت دو و نیم شب تمام می‌شود تا دولت‌آباد چقدر راه است؟ گفتم: حدود چهل دقیقه. گفتند: من ساعت سه و نیم نیمه شب می‌آیم و منبر می‌روم! آیت‌الله ناصری می‌گفت: من با تعجب و بهت‌زده گفتم: کسی آن موقع شب نمی‌آید و بالأخره بنا شد، ایشان ساعت موعود به دولت‌آباد تشریف بیاورد و منبر برود، من شب جمعه دلشوره داشتم که نکند، کسی نیاید و آبروریزی شود. ساعت 11 شب به مسجد جامع رفتم و دیدم، مسجد و خیابان جلوی مسجد جامع پر است و در نهایت مرحوم کافی ساعت سه و نیم منبر رفت و تا اذان صبح ادامه داد و سه شب این منبر برگزار شد و بعد منبر از سه ربعی، استراحت می‌کرد و بعد می‌رفت. خواب‌ ایشان بیش از دو الی سه ربع نبود؛ کافی تب و عشق منبر داشت؛ گویا می‌دانست، فرصت او کوتاه است و وظیفه‌اش هم منبر است. (هفته نامه افق حوزه، شماره 350، مصاحبه شیخ محسن کافی)

  ارتباط ایشان با انقلاب و امام راحل؟ق؟

شیخ محسن کافی در این‌باره می‌گوید: ایشان انقلاب را درک نکردند؛ اما اعتراضات ایشان به نظام ستم‌شاهی موجب این شد که بارها زندان رفتند و حتی سه سال به ایلام تبعید شدند و با وساطت علما این مدت به یک‌سال تبدیل شد. ارتباط ایشان با امام، ارتباط مرید و مرادی بود؛ نامه‌هایی از نجف توسط امام برای ایشان فرستاده می‌شد که این نامه‌ها را به مرکز اسناد انقلاب دادیم و در جلد 8 کتاب «یاران امام» اسناد آن جمع‌آوری و چاپ شده است.

امام خیلی به مهدیه اعتقاد داشتند؛ اخبار شفای مریض‌های زیادی که در مهدیه بهبود یافته بودند و به گوش مراجع رسیده بود و امام در یکی از نامه‌هایشان می‌نویسند: «از شما می‌خواهم که برای من در مهدیه دعا کنید!» مرحوم کافی هم فوق‌العاده به امام علاقه داشتند؛ در زمانی که بردن نام امام جرم بود، ایشان در مقابل پنجاه هزار نفر جمعیت، نام امام را می‌برد و ارادت عجیبی به امام و همه مراجع داشت. بارها بعد از منبر ایشان را دستگیر کردند. (هفته نامه افق حوزه، ش 350)

آیت‌الله مرعشی نجفی؟ره؟ می‌گفتند: خدمتی که مرحوم کافی به اسلام کرد، کمتر مرجعی بعد از غیبت کبری کرده است. کافی دعای ندبه را به همه شناساند. الآن مهدیه‌های رشت و سیرجان و گرگان و کرمان و تهران و… همه از آثار باقی‌مانده ایشان است. (کافی واعظ شهیر، ص 184)

  بنای مهدیه تهران

عاشق دلباخته، مرحوم کافی، از سنّ هشت سالگی به‌خاطر صدای رسا و خوبی که داشت، دعای کمیل را در حرم امام رضا(ع) می‌خواند که مورد استقبال بسیاری از مردم قرار گرفته بود و نیز در مدتی که در نجف ساکن بود، به دستور آیت‌الله مدنی تبریزی، دعای ندبه مدرسه «سید» در نجف و نیز، دعای کمیل بارگاه ملکوتی حضرت اباعبدالله الحسین(ع)را قرائت می‌کرد. که افراد بسیاری از دور و نزدیک در این مجالس دعا حاضر می‌شدند.

از سال 1340ه.ش که آقای کافی به تهران رفت و در این شهر ساکن شد، جلسات دعای ندبه را در منزل خویش برپا می‌کرد. به‌دلیل استقبال پرشور و کم‌نظیر مردم و کمبود جا، بر آن شد تا با کمک برخی از بازاریان و خیّران تهران، «مهدیه» را در خیابان ولی‌عصر(عج) تهران بنا نهد. (مجله مبلغان رجب 1433 – شماره 153)

  مهدیه تهران باقیات الصالحات کافی

شیخ محسن کافی درباره شکل‌گیری مرکز فرهنگی و دینی مهدیه می‌گوید: ایشان به‌علت قریحه خوبی که در منبر داشتند، برای مجالسی به تهران دعوت می‌شدند و به تهران می‌رفتند؛ اوائل در منزل استجاری که در تهران داشتند، دعای ندبه و منبر وعظی دایر می‌کردند و با استقبال زیاد مردم روبه‌رو می‌شدند و کم‌کم جمعیت زیاد، موجب اذیت همسایگان می‌شد؛ لذا به فکر ایجاد پایگاهی برای این کار می‌افتند و منزلی در تهران تهیه کرده بودند و برای حل مشکل، تصمیم به فروش منزل می‌گیرند تا زمین مهدیه را خریداری کنند. بازاریان تهران که متوجه مسئله می‌شوند، مانع می‌شوند و با کمک ایشان، زمین مهدیه خریداری ‌شد و کم‌کم توسعه یافت و در سال 1357 مساحت مهدیه به 5000 متر مربع رسید.

در رشت مهدیه بزرگی است که از باقیات صالحات ایشان است و جمعیت زیادی هم می‌آید؛ مردم برای دعای ندبه نذر می‌کنند. سال 86 که به‌مناسبتی در رشت بودم، دیدم که تا 90 نوبت گرفته‌اند و فقط هم، نوار مرحوم کافی می‌گذارند و یک سخنران هم، قبل از آن سخنرانی می‌کند. عمده اثر ایشان نوار‌های ایشان است که هنوز دست به دست می‌گردد. بعضی از بزرگان می‌فرمودند: ما نوار مرحوم کافی را می‌گذاریم و با خانواده گوش می‌کنیم و سخنان ایشان برای ما در حکم درس اخلاق است. (هفته نامه افق حوزه، ش 350)

  تصادف مشکوک

شیخ محسن کافی درباره تصادف مشکوک ساواک به‌جهت اینکه کافی به اطاعت از حضرت امام؟ق؟ جشن نیمه شعبان را تعطیل کرد، می‌گوید: زمینه مسافرت ایشان به مشهد، فرمان امام بود. امام اطلاعیه دادند: به‌عنوان اعتراض به رژیم، کسی جشن نیمه شعبان نگیرد. قاعدتاً مهمترین جشن هم، در مهدیه تهران برگزار می‌شد و مرحوم کافی در مصاحبه‌ای رسماً اعلام کردند: امسال جشن نداریم؛ ساواک فشار زیادی آورد تا این جشن برگزار شود و با مخالفت ایشان که مواجه می‌شود، اعلام می‌کنند: پس نباید در تهران باشی و اعلام هم کنی کجا می‌روید؟! ایشان مشهد را به‌عنوان مقصد خود معرفی کردند و راهی مشهد شدند؛ دو سه ماهی بود که راننده جدیدی برای حاج‌آقا آمده بود و راننده سابق ایشان به‌خاطر مشکلاتی که داشت، در خدمت حاج آقا نبود و بعدها معلوم شد که راننده جدید در صانحه تصادف بی‌تقصیر نبوده است و به‌نوعی عامل ساواک بوده است. نحوه تصادف به‌گونه‌ای بود که راننده اصلاً صدمه ندیده بود. افرادی که در ماشین بودند، شنیدند که مرحوم والد، خطاب به راننده می‌گویند: جعفر چرا چنین می‌کنی! بعدها هم در اعترافات ساواک آمد که تصادف مرحوم کافی ساختگی و به دستور شاه بوده است؛ اما خصوصیات حادثه اصلاً معلوم نیست؛ چون بعد از سانحه تصادف دیگران را به بیمارستان معمولی شهر بردند؛ اما حاج‌آقا را به بیمارستان ارتش می‌برند و از همان لحظه اول هم، اعلام کردند که حاج‌آقا کشته شده و احتمالاً در بیمارستان ارتش ایشان را از بین برده باشند. (هفته نامه افق حوزه، ش 350)

  راز موفقیت مرحوم کافی

شیخ محسن کافی در این‌باره می‌گوید: چند عامل در موفقیت ایشان دخالت داشت؛ نخست اینکه اخلاص ایشان، مهمترین رمز موفقیت ایشان بود و از این جهت کم‌نظیر بودند؛ زمانی که در اوج شهرت بودند و وارد شهری می‌شدند، تمام شهر به استقبال او می‌آمدند و نیازی به شهرت نداشت؛ اما هر کجا ایشان را دعوت می‌کردند، ایشان می‌پذیرفتند؛ ولو در یک روستای دورافتاده. اخلاص مهمترین دلیل موفقیت ایشان بود. دوم اینکه به زبان مردم حرف می‌زد و اصلاً از اصطلاحات طلبگی استفاده نمی‌کرد و مهمترین مفاهیم دینی را به‌گونه‌ای می‌گفت که حتی کارگر بی‌سواد هم، از منبر ایشان بهره می‌برد. سوم اینکه خلاقیت و سبک ایشان در نحوه اداره منبر فوق‌العاده بود؛ با صدای خوش و توسل به حضرت ولی‌عصر‌(عج) منبر را شروع می‌کردند و زمانی که دل‌ها آماده می‌شد، مطالب و نصایح خود را می‌گفتند و بعد روضه کاملی هم می‌خواندند و منبری کامل داشتند؛ مقید به ساعت هم نبودند و اگر می‌دیدند، جلسه‌ای اقتضا دارد تا دو ساعت منبر او طول می‌کشید، ایشان اصلاً در پی مطرح کردن خود نبود و این هم، از اخلاص ایشان بود. (هفته نامه افق حوزه، ش 350)

  مجالس پرشور کافی

مرحوم کافی پس از اقامت در تهران به‌صورت جدی وارد فعالیت‌های تبلیغی شد و از آنجا که عشق و علاقه وافری به تبلیغ داشت، توانست به توفیقات چشم‌گیری دست یابد.

منبرهای او مورد استقبال شدید مردم واقع شد و آوازه کافی و سخنان وی به سایر شهرهای کشور رسید و مردم شهرهای دور و نزدیک او را دعوت می‌کردند. گاهی با یک سخنرانی می‌توانست، در وجود شنوندگان، انقلاب درونی به وجود بیاورد و برای آن‌ها حضور جدی و توجهی عمیق به مسائل مذهبی و اخلاقی و اجتماعی پدیدار نماید و آن‌ها را با قلب‌هایی آکنده از عشق و علاقه به خاندان نبوت؟ص؟ همراه گرداند. (مجله مبلغان رجب 1433 – شماره 153)

  برگزاری دعاهای کمیل و ندبه

یکی از برنامه‌های جالب و ابتکاری واعظ دل‌سوخته اهل‌بیت(عهم) برگزاری جلسات دعاهای کمیل و ندبه بود که در مسافرت‌ها نیز ترک نشد. او که در نوجوانی کار خواندن دعای کمیل را در حرم مطهر رضوی آغاز کرده بود، بعدها در حرم حسینی آن را تداوم بخشید و بعد از استقرار در تهران، این کار را با قدرت و همت فوق‌العاده ادامه داد. همچنین یکی از اقدامات مرحوم کافی برگزاری دعای ندبه در صبح‌های جمعه بود که نقش بسیار ارزشمندی در آشنا ساختن قشرهای مختلف مردم به‌ویژه جوانان با امام زمان(عج) داشت. مراسم ابتدا در منزل ایشان در صبح‌های جمعه منعقد می‌گردید و کم‌کم با خرید خانه‌های قدیمی واقع در مکان فعلی مهدیه و احداث مکان مقدس مهدیه، این برنامه را اجرا می‌کردند.(همان)

  خاطرات تبلیغی کافی

مرحوم کافی در طول مسافرت‌های تبلیغی خود، قضایای تلخ و شیرین فراوانی دارند که به‌مناسبت، برخی از آن‌ها را در بالای منبر بیان می‌کرد که یکی از آن‌ها بدین قرار بود: یک وقتی در ماه رمضان در آبادان منبر می‌رفتیم. روزی به-هنگام عبور از خیابان زند آبادان دیدم، یک بستنی‌فروشی باز است و چند نفر هم مشغول خوردن بستنی هستند. رفتم داخل مغازه که نهی از منکر کنم و بعد از صحبت‌ها گفتم: می‌دانی که از نظر دین تظاهر به روزه‌خواری حرام است؟ و از لحاظ قانون هم، تظاهر به روزه‌خواری قدغن است؟ چرا بستنی می‌فروشی؟ بستنی‌فروش گفت: آقا این حرف‌ها چیه؟ آخوندبازی درآوردی. زن و بچه آدم نان می‌خواهند. بالأخره بستنی‌فروش زیر بار نرفت و ما برای اقدام قانونی مجبور شدیم، به کلانتری برویم؟ رفتیم داخل کلانتری اتاق افسر نگهبان تا در را باز کردم، رفتم داخل و دیدم افسر نشسته و کلاهش را هم روی میز گذاشته و دارند بستنی می‌خورند، سلام [کردم]، سلام [کرد و گفت:] امری داشتید؟ گفتم: نه در را بستم و آمدم بیرون. آن افسر آمد و روی پله‌ها [و گفت:] فرمایشی داشتید؟ گفتم: نه، گفت: آخه یک کاری داشتید شما، اینجا کلانتری است. گفتم: بله یک کاری داشتم؛ ولی پشیمان شدم. گفتم: یارو توی خیابان بستنی می‌فروخت، آمدم اینجا شکایت کنم، دیدم خودت هم می‌خوری؛ من به کی شکایت بکنم؟ دید این بدجوری شد، گفت: آخه می‌دانی جناب آقای کافی! آخر خود اسلام هم می‌گوید: «لَیسَ لَه مَریضاً حَرج»؛ آیه قرآن خواند برایم. آدم مریض حرجی برایش نیست و اینها.

گفتم: شما مریضی؟ گفت بله. گفتم: برای کدام مرض بستنی خوب است؟ فقط در یک مورد اگر لوزتینش را عمل کند، برای کاهیدن از حرارت گلو، اطباء دستور می‌دهند بستنی بخور. شما لوزتین‌تان را عمل کردی؟ گفت: نه و حالا اگر مریض هم باشی، آخر اینجا محل کارت است، جای رفت و آمد مردم و مراجعات آن‌هاست. اگر می‌خواهی برو توی صندوق‌خانه اتاق؛ نه پشت این میز. گفت: در عین حال خواهش می‌کنم، اغماض بفرمایید. گفتم: حالا اگر خودت هم بستنی می‌خوری، جلوی این را بگیر؛ چون گناه فردی غیر از گناه اجتماعی است. گاهی خدا از گناه فردی می‌گذرد؛ ولی از گناه اجتماعی نمی‌گذرد. (کافی در خاطره‌ها، مهدی کافی، ص 174)

  دفاع از امام و روحانیت

ارتباط روحانیت با مردم، همواره یک پیوند عمیق و پایدار و ناگسستنی بوده است. این نهاد همیشه در طول تاریخ پرافتخار خود با حمایت مردم اقدامات و خدمات ارزنده‌ای انجام داده است و زمانی که برخی از چهره‌های معروف روشن‌فکر ِتز اسلام منهای روحانیت را علناً تبلیغ و ترویج می‌کردند و عالمان دین و خادمان شریعت را به‌بهانه درباری بودن به باد توهین و ناسزا می‌گرفتند و آشکارا به مراجع بزرگوار شیعه اهانت روا می‌داشتند، مرحوم کافی در برابر این تبلیغات مغرضانه دشمنان و جهالت نابخردان علیه روحانیت، موضع‌گیری داشت. کافی با شهامت بی‌مانند، از جامعه روحانیت و زعمای شیعه به‌ویژه امام؟ره؟، آشکارا در آن فضای رعب و وحشت به‌نیکی یاد می‌کرد و در ضمن دعا، از شخصیت وی تکریم و تمجید می‌نمود. (کافی واعظ شهیر، دکتر مهدی کافی، ص44.)

  واعظی که نقش ویژهای در آشنایی مردم با امام زمان؟عج؟ داشت!

وی در تمام این سال‌ها با منبرهای گرم خود، تلاش می‌کرد تا اخلاقیات اسلامی را با زبان عامه مردم و در حد توان و معلومات مذهبی خویش که از وی یک منبری متنفذ ساخته بود، میان مردم رواج دهد و طبعاً به‌دلیل شرایط فسادآمیز آن روزگار، مجبور به اعتراض به وضع موجود بود و این چیزی بود که سبب می‌شد تا سخنرانی‌های وی صبغه سیاسی پیدا کند و با مقامات دولتی و امنیتی رژیم پهلوی درگیر شود.

از طرف رژیم به حاج کافی فشار آوردند که امسال باید جشن بگیرید. مراسم‌های نیمه شعبان و چراغانی مهدیه زبان‌زد بود. کافی هم به‌خاطر اطلاعیه امام، آن سال بنای گرفتن مراسم در نیمه شعبان را نداشت.(همان)

  کادرسازی برای انقلاب

حاج کافی در مهدیه برای بچه‌ها کلاس قرآن می‌گذاشت. برای بزرگترها هم آموزش زبان عربی برپا کرده بود. به طلاب درس طلبگی می‌داد. مهدیه مرکزی برای هدایت جوانان بود. اکثر بچه‌هایی که در کنار حاج کافی بودند و یا در مراسمات ایشان شرکت می‌کردند، بعد از انقلاب در کمیته، سپاه و یا در جبهه به شهادت رسیدند. حاج کافی به‌نوعی برای انقلاب کادرسازی کرد.

ایشان تنها منبری بود که در تمام ایام سال منبر داشت. ده روز در یک شهرستان منبر می‌رفت، ده روز بعدی در شهرستان دیگری منبر داشت. جالب اینجا هست که هر نقطه‌ای از ایران که حضور داشت، صبح‌های جمعه خودش را به مهدیه می‌رساند و مراسم دعای ندبه را برگزار می‌کرد. ایشان با این حجم از منابر به امور خیریه می‌پرداخت و مشکلات مردم را حل می‌کرد.(همان)

  کافی بهتنهایی یک وزارت بود

مرحوم کافی پول جمع می‌کرد، عرق فروشی‌ها را می‌خرید و تبدیل به کتاب‌فروشی اسلامی می‌کرد. سینماها و مراکز فساد را با پول خیرین می‌خرید و آنجا را تبدیل به مسجد می‌کرد. مرحوم کافی با اینکه سن زیادی نداشت؛ ولی یک تنه یک وزارت جهاد سازندگی، یک وزارت ارشاد یا یک کمیته امداد بود.

وقتی می‌دید، یک دختری مدرسه نمی‌رود، با پدرش صحبت می‌کرد که چرا دخترت مدرسه نمی‌رود؟ پدر جواب می‌داد که وضعیت فرهنگی مدارس مناسب نیست و کلاس‌ها مختلط برگزار می‌شود. حاج شیخ کافی بالای منبر این مشکل را مطرح می‌کرد و برای ساخت یک مدرسه اسلامی پول جمع می‌کرد و مدرسه را هم می‌ساخت.

وقتی به یک شهرستان می‌رفت و می‌دید، اوضاع بهداشتی و درمان آن منطقه نامساعد است، از خیران پول جمع می‌کرد و در آنجا درمانگاه تأسیس می‌کرد. از دکترهای متدینی که می‌شناخت، تقاضا می‌کرد تا در آنجا مستقر شوند.

کارها را پیگیری می‌کرد تا به سرانجام برسد. او اهل شعار دادن و تبلیغ خود نبود و به‌دلیل دغدغه‌مندی که نسبت به دین داشت، حرف‌هایش در مردم اثرگذار بود. جلسات عادی مهدیه بدون تبلیغات، کمتر از 10 هزار نفر جمعیت نداشت.(همان)

  منبر سیاسی مرحوم کافی در یزد

معمولاً در حد امکان با شیخ احمد به شهرستان‌ها می‌رفتیم و بعد از منبر ایشان مداحی می‌کردیم. یکی از شهرهایی که رفتیم، یزد بود. در شهر یزد مرحوم کافی سه نوبت منبر داشت. صبح‌ها در منزل شهید بزرگوار آیت‌الله صدوقی(ره) منبر می‌رفت که جمعیت به‌حدی زیاد می‌آمدند که مراسم را در مسجد حظیره برگزار می‌کردند.

یک خاطره از سفر یزد دارم. رژیم پهلوی از شهید صدوقی به‌واسطه محبوبیتی که نزد مردم داشت، شدیداً می‌ترسید. دهه عاشورا بود که مرحوم کافی بالای منبر سخنرانی می‌کرد. رئیس کلانتری که یک سرهنگ بود نیز، در جلسه حضور داشت. حاج کافی حدیثی از پیغمبر اکرم؟ص؟ خواند که مضمون حدیث این بود که مردم مثل یک گله گوسفند هستند و مسئولان چوپان این گله هستند که آن‌ها را هدایت می‌کنند و بعد گفت: اگر این چوپان گرگ باشد، مردم چه کاری باید بکنند؟ آقای صدوقی که به‌شدت انقلابی بود، به یک‌باره جا خورد.(همان)

  ترس ساواک از منبرهای شیخ احمد کافی

شرح حال تبلیغی، اجتماعی و سیاسی مرحوم کافی که توسط وزارت اطلاعات چاپ شده، نشان می‌دهد که منبری نبوده که کافی به رژیم یک تشری نزده باشد. همیشه پای منبر ایشان دو گزارش‌گر ساواک حضور داشتند.

 به‌عنوان مثال گزارش می‌دادند: امروز شیخ احمد کافی وقتی که گفت، یزید فلان کار کرده و فلان است، منظورش اعلی‌حضرت می‌باشد. اصلاً هم برایش مهم نبود که دست‌گیر بشود. مکرر او را دست‌گیر و احضار می‌کردند. در تهران بعد از اینکه منبرش تمام می‌شد و به خانه می‌رفت، با او تماس می‌گرفتند که آقای کافی برای توضیحات به خیابان میکده اداره ساواک تهران بیایید. او را بازداشت می‎کردند و کتک می‌زدند؛ اما به‌دلیل محبوبیت او نزد مردم کمتر از یک هفته آزادش می‌کردند؛ زیرا اگر مردم می‌دیدند که کافی روز جمعه در دعای ندبه مهدیه حضور ندارد، می‌فهمیدند که خبری هست.

در سال 42 یک بار با سایر منبری‌ها بازداشت شد. سال 55 هم به ایلام تبعید شد. سه سال برای او تبعید بریده بودند که مرحوم آیت‌الله خوانساری و سرلشگر کاتوزیان پادرمیانی کردند تا کافی آزاد شود.(همان)

 

  دیدار عجیب شیخ احمد کافی با امام خمینی(ق)

حاج عزت طلایی که بعد از انقلاب رئیس حراست شهردای تهران شد، از دوستان حاج کافی و از بچه‌های مهدیه بود. ایشان برای ما تعریف می‌کرد که من در عراق بودم که حاج شیخ کافی آمد و گفت: من دارم به دیدار آقای خمینی می‌روم. می‌آیی همراه من برویم؟ من هم قبول کردم. چند دقیقه‌ای در منزل امام نشسته بودیم که امام و حاج کافی یک‌طوری به من نگاه کردند که یعنی بلندشو برو بیرون. پنجره اتاق امام به حیاط مشرف بود و البته داخل اتاق هم، از بیرون قابل دیدن بود. من از پنجره داخل اتاق را نگاه کردم؛ امام و شیخ احمد حدود نیم‌ساعت ایستاده دست‌های‌شان روی شانه همدیگر بود؛ ولی صحبت‌های‌شان مفهوم نبود؛ اما نیم ساعت گریه می‌کردند.

مواجهه مرحوم کافی با رژیم پهلوی در نیمه شعبان 57

از طرف رژیم به حاج کافی فشار آوردند که امسال باید جشن بگیرید. مراسم‌های نیمه شعبان و چراغانی مهدیه زبان‌زد بود. کافی هم به‌خاطر اطلاعیه امام، آن سال بنای گرفتن مراسم در نیمه شعبان را نداشت.

ازغندی رئیس کلانتری 12 ابوسعید – که برادرش هم شکنجه‌گر ساواک بود- به مهدیه می‌رود. حاج کافی کارگر و بنّا آورده بود تا ساختمان مهدیه را تکمیل کند. جالب اینجاست که خودش هم، با کارگران مشغول کار بود. ازغندی وارد مهدیه می‌شود و به حاج احمد می‌گوید که باید امسال جشن بگیرید. حاج کافی هم، پاسخ می‌دهد، ما امسال بودجه نداریم و نمی‌توانیم، جشن بگیریم. ازغندی می‌گوید:هر چقدر بودجه بخواهید، ما تأمین می‌کنیم. نهایتاً حاج کافی می‌گوید که مرجع تقلید ما فرموده که امسال جشن نگیرید. به‌محض اینکه حاج کافی این جمله را می‌گوید، ازغندی به‌صورت حاج کافی سیلی می‌زند و فحش رکیک به او می‌دهد و به حاج کافی می‌گوید که در تهران نباید بمانی و باید به مشهد بروی.(همان)

  قطعاً حاج کافی به شهادت رسید

وقتی از تهران حاج کافی و خانواده به سمت مشهد حرکت می‌کنند، تحت نظر نیروهای امنیتی قرار داشتند که در طول مسیر سفر تحمیلی و اجباری، آن حادثه را برایشان رقم می‌زنند و ایشان را به شهادت می‌رسانند.

قطعاً حاج کافی به شهادت رسید. شخصی به‌نام جعفر اواخر عمر حاج کافی، رانندگی ایشان را بر عهده داشت. قبل از جعفر، محمودآقا نامی بود که مورد وثوق حاج کافی بود و در اواخر حیات حاج‌آقا به مشهد رفته بود و در آنجا مسافرکشی می‌کرد. نمی‌دانم جعفر را چه کسی معرفی کرده بود و به‌نوعی نفوذی بود. بعد از تصادف، مرحوم کافی و خانواده‌اش را که در آن سفر همراه ایشان بودند، به درمانگاه بردند. از همان‌جا جعفر غیب شد و دیگر کسی او را ندید. بعد هم، هرچه گشتند، او را پیدا نکردند. (همان)

شعار درود بر خمینی در تشییع جنازه مرحوم کافی

خاطرم هست که پیکر حاج کافی را به مهدیه آوردند؛ ولی با دخالت عمال رژیم نگذاشتند که پیکر ایشان وارد مهدیه شود. آن روز در مهدیه و خیابان‌های اطراف مملوّ از جمعیت بود. سید یاسینی آن روز منبر رفت و بنده هم، بعد از ایشان خواندم. من به مرحوم قاسم ملکی گفتم که در رابطه با شهادت حاج کافی شعری بسراید. مضمون این شعر این بود که تو را کشتند. مردم در مهدیه تهران جوری «درود بر خمینی» می‌گفتند که ساختمان مهدیه به لرزه افتاده بود.

وقتی پیکر حاج کافی را از تهران به مشهد منتقل کردند، بنا بود که در حرم امام رضا(ع) دفن کنند؛ ولیکن ولیان تولیت حرم و استاندار خراسان نگذاشت. نهایتاً پیکر حاج کافی را شبانه و به‌صورت مخفیانه در قبرستان خواجه‌ربیع دفن کردند و نگذاشتند که مردم و ارادتمندان ایشان حضور داشته باشند. (مجله مبلغان رجب 1433 – شماره 153)

 

  خدمات اجتماعی

٭  1. ساخت مهدیه

استقبال گسترده مردم از جلسات سخنرانی مرحوم کافی و مراسم دعای کمیل و ندبه، باعث شد که وی ساخت مهدیه را پیشنهاد کند. او با فروش منزل خود و کمک چهارتن از بازاریان خوش‌نام تهران و نیز عده بسیاری مردم، در سال 1348 قطعه زمین چهار هزار متری در خیابان ولی‌عصر؟عج؟ تهران، با نام مهدیه خریداری کرد که ساختمان اولیه آن پانزده هزار نفر را در خود جای می‌داد.

٭  2.کمک به نیازمندان

وی به شیوه‌های گوناگون به خانواده‌های بی‌سرپرست و محروم کمک می‌کرد. صدها خانواده بی‌بضاعت را تحت نظر خویش داشت. لوله‌کشی آب برای ده‌ها خانواده، تأمین هدایایی چون کفش و لباس برای بی‌بضاعتان و…  از جمله خدمات ایشان است که بعدها به‌همین دلیل به‌عنوان کمک به خانواده خراب‌کاران و مخالفان شاه، دستگیر شد.

پس از آزادی از زندان که تا سه ماه طول کشید، ساواک علاوه بر تعطیل همه برنامه‌های مهدیه، وی را برای یک سال به ایلام تبعید کرد.

٭  3. ساخت درمانگاه

این واحد درمانی که در داخل ساختمان مهدیه بنا شده بود، داروهایی را که خود مردم به آنجا می‌آوردند که حتی بعضاً بسیار کمیاب بودند، به رایگان در اختیار نیازمندان قرار می‌داد.

٭  4. ایجاد صندوق قرضالحسنه

بنای نخستین این صندوق در واپسین روزهای عمر مرحوم کافی گذارده شد؛ اما فعالیت اصلی آن، چندی پس از رحلت وی آغاز شد.

٭  5. خدمات در تبعید

تأسیس حوزه علمیه، ساخت مسجد، مدرسه و حمام در ایلام، ساخت و بازسازی چندین حمام، مدرسه و مسجد در دیگر شهرهای استان ایلام و روستاهای اطراف آن، از جمله خدمات وی در زمان تبعید است.

وی در شهرهای مختلف، بنای 72 مهدیه را با کمک اهالی پی‌ریزی کرد.

او حتی در عربستان سعودی نیز که هر سال برای حج به آنجا می‌رفت، فعالیت داشت؛ احداث بناهای مختلف مسجد، مدرسه و چاه‌های آب، از جمله موارد است.(همان)

ارادت به امام خمینی(ره)

وی از یاوران انقلاب اسلامی ایران و از یاران امام خمینی(ره) بود و بارها در سخنرانی‌های خود، از ایشان حمایت و او را به بزرگی یاد می‌کرد. وی در یکی از سخنرانی‌های خود خطاب به حضرت امام گفت:

آیت‌الله‌العظمی خمینی! بزرگ مرجع شیعه! افتخار قرآن! افتخار اسلام! افتخار اهل‌بیت! افتخار این روحانیت! مدافع اسلام و شیعه! با توام آقا! قربانت بشم آقا! کنار قبر جدت علی(ع) بگو: آقا! آقایم کی می‌آید؟!.

امام نیز بارها نسبت به جلسات مهدیه اظهار علاقه کرده بودند و حتی برای ایشان پیام فرستاده و ایشان را به ادامه جلسات تشویق می‌کردند.

وی پس از ترور منصور، نخست‌وزیر وقت، به‌جرم همدستی با گروه شهید بخارایی دستگیر شد و شش‌ماه در زندان به‌سر برد. ایشان در حادثه 15 خرداد نیز، توسط مأموران رژیم، دستگیر و زندانی شد.(همان)

عنایت امیرالمؤمنین(ع)به مرحوم کافی

ماجراهای زیادی از ایشان نقل شده است: در پنج‌سالی که در نجف بودند، رسم بود، طلبه‌ها پنجشنبه‌ها پیاده به کربلا مشرف می‌شدند و گروهی از این طلاب به سرپرستی آیت‌الله مدنی؟ره؟ راهی کربلای معلی می‌شدند و ایشان از مرحوم کافی می‌خواستند، در بین راه زمزمه‌ای داشته باشند؛ مشهور است در اواخری که ایشان در نجف بودند، نذر داشتند که چهل شب چهارشنبه به مسجد سهله بروند و توسلاتی به ساحت قدس امام زمان؟عج؟ داشتند. یکی از دوستان ایشان هم که این سیره را داشت، می‌گوید: آقای کافی را در پایان شب چله چهارشنبه دیدم که با حالت خاصی از مسجد بیرون می‌آید و از او سؤال کردم: آیا حاجتی گرفتی؟! ایشان در جواب گفت: وقتی آمدی ایران، می‌فهمی! ایران که آمدم، دیدم این آقای کافی آن کافی سابق نیست؛ البته ایشان برای کسی نقل نکرده است که خدمت حضرت رسیده‌ام؛ اما بزرگان حدس زده‌اند که حضرت عنایتی به ایشان داشته‌اند.(همان)

  حالات و کمالات

شیخ محسن کافی در این‌باره می‌گوید: من حدود 15 ساله بودم که ایشان از دنیا رفتند؛ کثرت کار ایشان در خارج خانه، دلیلی بود که کمتر پدر را ببینیم. هفت الی هشت‌ماه سال، در سفرهای خارج تهران بودند؛ لذا کمتر دیده می‌شدند و تهران که بودند، ایشان را کم می‌دیدم. خانه ایشان را می‌توان به یک زائرسرا تشبیه کرد؛ هرکه به تهران می‌آمد، درِ منزل کافی به روی او باز بود. به یاد دارم، خدمت‌کارانی در منزل بودند که همواره در حال خدمت به میهمانان بودند. (هفته نامه افق حوزه، ش 350)

  وصیتنامه

متأسفانه از ایشان وصیت مکتوبی نمانده است. وصی ایشان شهید آیت‌الله مدنی تبریزی(ره) بودند. قبل از انقلاب پدر منزلی در تهران برای ایشان اجاره کردند و مرحوم مدنی می‌گفت: مرحوم کافی دو سه ماه قبل از فوت‌شان، وصیت‌نامه را از من می‌گیرد تا تغییراتی در آن اعمال کنند و پس بدهند و دیگر فرصتی نشد که برگرداند؛ اما وصیت شفاهی داشتند که روی منبر گفته‌اند: که اگر من وسط هفته مردم، جنازه مرا تا جمعه نگه دارید و کنار جنازه من، دعای ندبه خوانده شود و شهادت ایشان هم، روز جمعه و نیمه شعبان بود؛ متأسفانه نگذاشتند به وصیت عمل شود و زمزمه انقلاب هم بود و ساواک می‌ترسید که تشییع جنازه کافی، انقلاب را در تهران به سرانجام برساند و این اتفاق در تهران نیفتاد؛ اما در مشهد این اتفاق افتاد؛ در شهری که هنوز شعار مرگ بر شاه شروع نشده بود، این شعار شروع شد و ساواک جنازه را از مردم گرفت و سرانجام ساواک مخفیانه ایشان را در خواجه‌ربیع دفن کرد؛ ساواک لقب شیخ آشوب‌گر را به ایشان داده بود. (مجله مبلغان رجب 1433 – شماره 153)

  فعالیتهای سیاسی

براساس اسناد ساواک، او از چهره‌های فعال و مبارز و طرفدار امام(ره)بود که در حیات تبلیغی خود، نه‌تنها در امور سیاسی مملکت بی‌تفاوت نبود؛ بلکه به‌خاطر ورود به عرصه سیاسی و سخنرانی‌های افشاگرانه علیه رژیم، بارها دستگیر و روانه زندان گردید و متحمل شکنجه‌های فراوان شد.

ایشان از ارادت‌مندان واقعی حضرت امام(ق)بود که از سال 1341 تا پایان حیات، همواره در صحنه‌های مختلف انقلاب حضور جدی داشت. او در زمانی که منزلش به‌علت برگزاری مراسم دعای کمیل و دعای ندبه، کانون رفت و آمد مردم بود، با نصب تمثال حضرت امام(ق)در منزل خویش که در معرض دید مردم بود، عشق و ارادت خویش را به آن مرجع والامقام نشان داد و یاد و خاطره آن بزرگوار را در اذهان عموم مردم زنده نگه داشت و همچنین به-مناسبت شهادت حاج‌آقا مصطفی خمینی(ره) مجلس باعظمتی را در مهدیه منعقد ساخت که این امر، موجب خشم و عصبانیت رژیم طاغوت شد.(همان)

نماینده امام خمینی(ق) در وجوهات شرعیه

در سال‌های مبارزه مرحوم کافی علیه رژیم پهلوی، امام خمینی(ق) در نامه‌هایی ایشان را نسبت به ترویج اسلام و تربیت نسل جوان تشویق می‌کردند و در خصوص امور حسبیه و شرعیه نیز، به وی اجازه و وکالت داده بودند. امام در۲۳ شهریور ۱۳۵۰ خورشیدی، در یکی از نامه‌های خود به ایشان، درخصوص وکالت امور حسبیه و شرعیه چنین فرمودند:

«راجع به ترویجات جناب‌عالی و اشتغال به‌ ‌تربیت طبقه جوان، جناب حجت‌الاسلام آقای مدنی شرفی تذکر دادند، از غیر ایشان هم‌ ‌شنیده بودم. در این زمان که اوضاع اسلام و مسلمین چنین است که ملاحظه می‌کنید، ارزش خدمت‌های صادقانه در پیشگاه مقدس پروردگار عظیم، بیش از عصور سابقه است. ‌امید است، خداوند تعالی بیش از پیش به جناب‌عالی توفیق خدمت به شرع مطاع دهد و ‌خدمات شما منظور نظر ولی‌امر(عج) بوده باشد. جناب‌عالی‌ ‌مجازید، سهم سادات را تا حدود قلم‌های هزار تومانی یا به خود اشخاص اجازه دهید، ‌بدهند یا خودتان به محال مقرره شرعیه برسانید؛ زائد بر آن را نصف به‌همان نحو و ‌نصف دیگر را ایصال فرمایید، برای اقامه حوزه‌های مهمه. از جناب‌عالی امید دعای خیر ‌دارم.

یکی دیگر از اقدامات سیاسی مرحوم کافی، بعد از ماجرای قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲خورشیدی رخ داد. در پی این واقعه و دستگیری امام(ره) وی به‌همراه برخی از علمای دیگر شهرها، در اعتراض به این موضوع به تهران مهاجرت کرد و در این جریان، حضوری فعال داشت. وی همچنین در کنار جمعی از منبری‌های خراسان اعلامیه‌ای را در حمایت از قیام امام(ره) منتشر کرد.

همچنین این عالم وارسته در ۲۵ آذر ۱۳۴۲خورشیدی در اعتراض به واردات مشروبات الکلی و دایر کردن مراکز فساد و فحشا در یکی از شهرها اعتراض و در مسجد گوهرشاد بالای منبر رفت و سخنرانی تندی را ایراد کرد. این سخنان تند و انتقادی وی، به مذاق رژیم خوش نیامد و عوامل حکومت این‌بار به‌بهانه مشمول خدمت سربازی بودن، او را به خدمت سربازی فرستادند. با این حال حجت‌الاسلام کافی دست از مبارزه بر نداشت و در سخنرانی‌های دیگر خود آشکارا از امام(ره)نام می‌برد و برای سلامتی ایشان دعا می‌کرد. به دنبال یکی از همین سخنرانی‌ها، توسط ساواک دستگیر و راهی زندان قزل‌قلعه شد.

به‌دلیل تداوم سخنرانی‌های مرحوم کافی علیه رژیم و تشبیه محمدرضا پهلوی به فرعون و طلب دعا برای سلامتی و خلاصی امام از دست رژیم، انتقاد از حکومت به‌دلیل زندانی کردن روحانیون، اظهار خشنودی از ترور حسنعلی منصور و به‌کار بردن تعبیر حکومت ظالم و ستمگر در باره رژیم پهلوی، جملگی مواردی بودند که عوامل رژیم نمی‌توانستند، به‌سادگی از آنها چشم‌پوشی کنند؛ بنابراین پس از سخنرانی وی در مسجد حضرتی در ۲ اسفند ۱۳۴۳، وی مجدداً دستگیر و روانه زندان قزل‌قلعه شد.(همان)

  تبعید به ایلام به اتهام اخلال در نظم عمومی

البته علی‌رغم زندان رفتن‌های پی در پی این فقیه مجاهد و شجاع، دست از فعالیت‌های خود برنداشت و در بسیاری از سخنرانی‌های خود، به مخالفت با رژیم اشغالگر قدس پرداخت. آوازه این سخنرانی‌ها به گوش یوسف کهن، نماینده یهودیان در مجلس شورای ملی رسید و او با در دست داشتن نوار کاستی از سخنرانی‌های حجت‌الاسلام کافی به ساواک مراجعه کرد و خواستار رسیدگی آنان به این موضوع شد. به دنبال این شکایت، ساواک در نامه‌ای به وزارت کشور، خواستار تشکیل کمیسیون امنیت اجتماعی و تبعید حجت‌الاسلام کافی به ایلام، به اتهام اخلال در نظم عمومی شد. کمیسیون هم پس از تشکیل جلسه در ۱۵ آذر ۱۳۵۴ در فرمانداری تهران به اتفاق آراء، حجت‌الاسلام کافی را به سه سال تبعید به ایلام محکوم کرد. پس از ابلاغ این حکم، بلافاصله وی دستگیر و در ۲۱ همان ماه به شهربانی ایلام تحویل داده شد. ایشان در طول دوران تبعید هم، همچنان به فعالیت‌های خود ادامه داد و این بار در عرصه فرهنگی و عمرانی به مردم خدمت کرد. تأسیس حوزه علمیه در ایلام، تبدیل مشروب‌فروشی به کتاب‌فروشی، احداث حمام و مدرسه دخترانه و ایراد سخنرانی و موعظه، بخش‌های مختلف فعالیت وی را در این حوزه تشکیل می‌داد. همین فعالیت‌ها سبب شد تا مردم ایلام بیش از پیش نسبت به وی علاقه و ارادت پیدا کنند و در نمازهای جماعت وی شرکت کرده و پای منبر او بنشینند. ساواک که این امر را برنمی‌تابید، سرانجام از ادامه تبعید او صرف نظر کرد و ۲۹ آبان ۱۳۵۵ وی ایلام را ترک کرده و عازم تهران شد.(همان)

  رحلت غمانگیز

استاد محقق «علی دوانی» درباره رحلت غم‌انگیز مرحوم کافی و حوادث قبل و بعد از مرگ نابه‌هنگام او چنین می‌نویسد: در ایامی که در تهران و شهرستان‌ها قیام مردم مسلمان بر ضد رژیم طاغوت وسعت بیشتری به خود می‌گرفت و از جمله در 28 خرداد به‌مناسبت کشتار مردم قم و یزد و جهرم و کازرون، تظاهراتی در سراسر کشور برپا گردید و طی آن، عده‌ای کشته و مجروح شدند. در اول مرداد 1357 مصادف با 15 شعبان 1398 مرگ نابه‌هنگام مرحوم حاج شیخ احمد کافی خراسانی واعظ معروف رخ داد. مرحوم کافی که خدمات او در مهدیه تهران و دیگر نقاط ایران و به راه آوردن بسیاری از مردم کوچه و بازار و توجه دادن آن‌ها به خط مشی امام خمینی(ره) سهم به‌سزایی داشت و خود چند بار دستگیر، زندانی و تبعید شده بود، در راه مشهد که به زیارت می‌رفت، در یک سانحه تصادف، جان خود را از دست داد و مرگ او موجی از غم و اندوه در میان ارادت‌مندانش و عامه مردم مسلمان و روحانیون پدید آورد؛ به‌خصوص که گفته شد، تصادف هم عمدی بود است. والله العالم.

جنازه مرحوم کافی را طبق وصیت به تهران آوردند و در مهدیه نگاه داشتند تا پس از خواندن دعای ندبه در صبح جمعه به مشهد برده و دفن کنند؛ ولی رژیم اجازه نداد و جنازه را به زور از مردم گرفت و با هواپیما به مشهد برد و حتی نگذاشتند، در جایی که بنا بود، دفن شود و از بیم هجوم مردم ناراضی و انقلابی، جنازه را در بیرون مشهد در مقبره خواجه‌ربیع دفن کرد و این، بر خشم بیشتر مردم افزود. در این حادثه مردم تهران و مشهد و دیگر شهرستان‌ها، نفرت بیشتری نسبت به دستگاه جبار پیدا کردند و مرگ مرحوم کافی، ضربت کوبنده دیگری بر پیکر رژیم ضد مردمی وارد ساخت. (نهضت روحانیون ایران، ج 7 و 8، ص 194)

به دنبال رحلت مرحوم کافی مجالس بزرگداشت باشکوهی در همه شهرهای کوچک و بزرگ ایران برگزار گردید و مردم بعد از اتمام مجالس ختم، به‌صورت خودجوش طیّ تظاهراتی خشم و اعتراض خود را به رژیم طاغوت ابراز می‌داشتند و خاطره آن بلبل خوش‌الحان بوستان حضرت مهدی(عج) را گرامی داشتند.

آن که یک عمر گفت مهدی جان

داد جان در روز عید مهدی جان.

  منابع

۱. نهضت روحانیون ایران علی دوانی، ج 7 و 8، ص 194؛

۲. صحیفه امام خمینی؟ق؟، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، جلد ۲۱، نامه مورخ ۲۳ شهریور ۱۳۵۰، ص ۶۰۳؛

۳. واعظ شهیر، حجت‌الاسلام حاج شیخ احمد کافی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ۱۳۸۳، بخش اسناد، اسناد مورخ ۴۳.۴.۶ و ۴۵.۱۱.۲۵، ص ۱و۲؛

۴. نقش وعظ و خطابه در تاریخ معاصر ایران (ویژه‌نامه یاد شماره 78)؛

۵. اسناد انقلاب اسلامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج ۳، ص ۷۰؛

۶. حجت‌الاسلام حاج شیخ احمد کافی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ۱۳۸۳، بخش اسناد، اسناد مورخ ۴۳.۶.۴ و ۴۵.۱۱.۲۵، ص۱۹ و ۳۴؛

  1. نشریه مبلغان شماره 153؛
  2. جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی سیاسی ایران رسول جعفریان؛
  3. گفت‌وگوی خبرگزاری حوزه، با حجت‌‌الاسلام والمسلمین محسن کافی، فرزند احمد کافی؛
  4. تحفه اهل ولا در گرامی‌داشت خطیب آل‌طه؟ص؟، ص 315؛
  5. زندگی‌نامه عاشق دلباخته امام زمان؟عج؟، محمدرضا معادی‌خواه.