اولین کسی که در خطابه و منبر از نظر معنوی بر من تأثیر زیادی گذاشت

مرحوم پدرم حجت‌الاسلام والمسلمین آقا سید زین‌العابدین یثربی؟ره؟ بود.

ایشان سال‌های زیادی در میدان میر، محل عبادت حضرت فاطمه معصومه؟سها؟ به منبر می‌رفتند؛

لذا مردم با شناختی که از پدرم داشتند، یکبار مرا برای منبر به آنجا دعوت کردند.

به پدرم گفتم: آقا من برای منبر به میدان میر دعوت شده‌ام، به نظر شما در چه زمینه‌ای صحبت کنم؟

ایشان فرمودند: واقعاً شما را دعوت به منبر کرده‌اند؟ گفتم: بله.

گفتند: حتماً با صاحب منبر تعهد ببند که بدون طهارت و وضو بر منبر ننشینی؛

چه در آن مجلس چهار نفر زن باشد، یا چهار هزار نفر مرد و لذا هر وقت احترام منبر را رعایت می‌کنم

هر آنچه را که در منبر باید بیاید، می‌آید؛ البته باید مطالعه خوب انجام داد و مایه علمی هم داشت

که در این صورت آنچه که مصلحت خود انسان و مصلحت مستمع باشد، می‌آید.

از این سخن پدرم چهل سال می‌گذرد و این مسئله را من به‌خوبی تجربه کرده‌ام

و واقعاً هم همین‌گونه است؛ لذا وقتی که مقدمه و خطبه را روی منبر می‌خوانم

نوعاً نمی‌دانم که چه می‌خواهم بگویم؛ البته چهار چوب بحث را که ایام فاطمیه، ایام محرم و صفر

و یا سایر ایام باشد، تعیین می‌کنم؛ ولی خودشان مطلب را حواله می‌کنند و تاکنون در این مدت طولانی

کسی به من نگفته که اگر در منبر این نکته را نگفته بودی، بهتر بود

و چون در بیوت مراجع هم سخنرانی می کردم، همیشه مورد تفقد مراجع نیز بودم.

به طلبه‌های جوان توصیه می‌کنم، برای اینکه منبری خوبی شوند

باید پای منبرها زیاد بروند و استاد خوب ببینند. مرحوم آقای فلسفی پای منبر همه کس می‌نشست

به‌خاطر اینکه نقاط ضعف آنها را انجام ندهد و از نقاط قوت آنها بهره ببرد.

با وضو بودن در حال خطابه خیلی مؤثر است و ما وقتی انگیزه داشته باشیم

که بیانات اهل‌بیت؟عهم؟ را عرضه کنیم، قطعاً اثرات آن را خواهیم دید.

  تولد

خطیب شهیر قم حجت‌الاسلام والمسلمین سید‌ابوالفضل یثربی قمی در روز یکشنبه 2 مرداد 1317 شمسی برابر با 26 جمادی الاولی 1357 قمری در بیت فضیلت و سیادت در شهر قم دیده به جهان گشود. پدرش حاج سید زین‌العابدین فرزند سیدحسن و نوه میرزا زین‌العابدین حسینی قمی (1411 – 1323 قمری) از خطبای معروف و توانای قم و از شاگردان آیات عظام میرزامحمد فیض قمی، سیدمحمد حجت کوه‌کمری و سیدحسین بروجردی؟رهم؟ بودند. آن بزرگوار همانند پدر و اجدادش، ضمن اقامه جماعت در مسجد شاه‌حمزه واقع در خیابان آذر، در محافل و مجالس عزاداری به وعظ و خطابه و ارشاد مردم می‌پرداخت. او از واعظان تأثیرگذار و بااخلاص قم به‌شمار می‌رفت.( مصاحبه خبرگزاری حوزه با مرحوم سید ابوالفضل یثربی)

  اساتید

حاج سیدابوالفضل یثربی قمی، معلومات خود را در حوزه علمیه قم و در نزد اساتید فرزانه و نامدار تکمیل کرد و مبانی علمی و اخلاقی خود را استوار ساخت. شخصیت‌هایی که در تکمیل شدن معلومات علمی وی نقش ارزنده‌ای ایفاء نموده‌ند، عبارتنداز حضرات آیات: میرزاعلی حکمی یزدی قمی، حاج شیخ مصطفی اعتمادی، سید محمدباقر سلطانی طباطبایی، شیخ محمدتقی ستوده، سید شهاب‌الدین مرعشی نجفی، امام خمینی، سید محمدرضا گلپایگانی و سید حسین بروجردی؟رهم؟.

سید‌ابوالفضل یثربی قمی، به‌تأسی از پدر همزمان با تحصیل و کسب دانش و فضایل، وارد عرصه تبلیغات دینی شد و بر بلندای منبر رسول‌الله؟ص؟ نشسته و عمری قال الباقر و قال الصادق؟عهما؟ گفته است. وی از خطبای معروف قم به‌شمار می‌رفت و کارنامه‌ای مشحون از خدمات تبلیغی دارند.(همان)

  چگونگی طلبه شدن

سیدابوالفضل یثربی قمی، خود از چگونگی ورودش به حوزه علمیه و آموختن دانش علوم الهی این‌گونه می‌گوید:

من ذهن خوبی داشتم؛ به‌همین دلیل یک سال زودتر از همدوره‌ای‌ها کلاس ششم را به اتمام رساندم و چون طلبگی را دوست داشتم؛ لذا یک روز به‌همراه پدرم به مدرسه رضویه قم جهت ثبت‌نام رفتم که اتفاقاً آن روز سیداحمد آقازاده آیت‌الله‌العظمی بروجردی؟ق؟ را نیز آورده بودند تا در نزد آمیرزا علی حکمی درس را شروع کند. آقا میرزا از علما و اساتید برجسته این مدرسه بود و ید طولایی در ادبیات داشت و چون با پدرم آشنایی داشت، تا مرا دید گفت: بیا سیداحمد هم آمده و دنبال هم‌مباحثه‌ای می‌گردد. به این ترتیب هم‌مباحثه فرزند آیت‌الله بروجردی شدم. دوران طلبگی، هم صبح‌ها تا ظهر درس و مباحثه داشتیم و هم عصرها دوباره درس را شروع می‌کردیم تا نیم‌ساعت مانده به اذان مغرب.(همتن)

  خاطره جالبی از دوران تحصیل

آقای حاج سیدابوالفضل یثربی قمی، از ابتدای دوران طلبگی خاطره جالبی دارد که در این‌باره می‌گوید:

یک روز بعد از ظهر، زنگ خانه ما زده شد. دیدم آمیرزا علی حکمی است. نگاه نگرانی داشت. گفت: دستم به دامنت. گفتم: اختیار دارید استاد! این چه حرفی است؟! گفت: آقا (آیت‌الله بروجردی) از سیداحمد مطلبی را سؤال کردند و او نتوانست، جواب دهد. خدمت‌شان احضار شدم. پاسخی نداشتم؛ ولی انگار امام زمان؟عج؟ در دهانم انداخت که به آیت‌الله بروجردی عرض کردم، از هم‌مباحثه‌اش سیدابوالفضل نیز پرسش فرمایید. اگر او هم بلند نبود، مقصر من هستم. آقا قبول کردند و اکنون بناست، فردا خدمت‌شان شرفیاب شوی.

آمیرزا علی، روحانی بسیار مقید و متعهدی بود. پس از اینکه جریان را شرح داد، گفت: از حالا تا فردا من در اختیارت هستم. بنده خدا واهمه داشت، من نیز در درس کم‌کاری کرده باشم؛ ولی به ایشان عرض کردم که خیال‌تان راحت باشد.

فردای آن روز به‌اتفاق استادم آمیرزا علی حکمی خدمت آیت‌الله بروجردی رفتیم. ایشان به حاج محمدحسین فرمودند: که جامع المقدمات بیاورید که من بلافاصله گفتم: آقا! اجازه می‌فرمایید، از حفظ بخوانم؟ ایشان سر خود را به‌نشانه تأیید تکان دادند.

خیلی سریع شروع به خواندن کردم که « احسن کلمه یبتدأ بها الکلام و خیر خبر یختتم به المرام حمدک اللهم علی جزیل الانعام والصلاة والسلام علی سیدنا محمد وآله البرره سیما ابن عمه ووصیه…» در همین بین، آیت‌الله بروجردی به خادم خود فرمودند: «احتیاج به کتاب ندارد، از حفظ می‌خواند».

پس از آنکه سؤالات را جواب دادم، ایشان دستی به زیر تشک بردند و یک بسته اسکناس 5 تومانی به من دادند و من پول را به آمیرزا علی دادم. آیت‌الله بروجردی؟ق؟ بسیار از این حرکت من شگفت‌زده شدند و سه مرتبه خطاب به بنده فرمودند: عجب! حقا که در بیت علم تربیت شدی! بارک‌الله! بارک‌الله!.

  اولین منبر رسمی

در حضور آیتاللهالعظمی بروجردی؟ره؟

بله قرائت درس در میان جمعیت حاضر در بیت آیت‌الله بروجردی بسیار پربرکت بود. اصلاً جرأت منبر رفتنم از همان جا زده شد و ترسم ریخت؛ به‌طوری‌که مجالس علما برای من روان‌تر از مجالس عوام شده بود.

اولین منبر رسمی خود را به یاد دارم که شب ولادت حضرت زهرا؟سها؟ بود که مراسمی در منزل برپا کردیم. حضرات آیات بروجردی، روحانی، حاج میرزا ابوالقاسم، حاج میرزا ابوالحسن، سیدمحمود پدر سیدصادق، آقای سلطانی، سیدحسین قاضی و …؟قهم؟ دور تا دور دو اتاق بزرگ منزل که تو در تو بود، نشسته بودند. همه مجلس از سادات بودند و متفرقه نبود.

شب‌های گذشته آقا محمود شاه‌احمدی می‌آمد و ذکر توسلی می‌کرد؛ ولی آن شب نیامد. سراغ پدرم رفتم و عرض کردم: «آقا محمد نیامده، شما ذکر توسلی کنید». میرزا ابوالقاسم روحانی که کنار پدرم نشسته بود، اعتراض کرد و رو به ایشان گفت: به آقا‌زاده‌تان بگویید، منبر برود.

نشسته بودم که صدای پدرم را شنیدم: سیدابوالفضل پاشو برو منبر بابا! شوکّه شده بودم. من هنوز تا آن روز منبر نرفته بود. از جا برخاستم و بر صندلی تکیه زدم. ولای حضرت زهرا را بلد بودم. «علی الله فی کل الامور توکلی» را خواندم. پس از آن نیز اشعاری در آن زمینه بر لب جاری کردم.

القصه، مجلس گرفت و مرحوم میرزا ابوالقاسم 5 تومان به من صله داد. این درحالی بود که برای هر منبر 5 ریال به منبری می‌دادند. مورد تحسین بسیار قرار گرفتم و آقای روحانی خطاب به بنده گفتند: تو از همین حالا آماده‌ای که ضمن درس و بحث، منبر هم بروی.

  خلوص نیت

پدرم زندگی را از راه منبر اداره می‌کرد و وجوهات نمی‌گرفت. شهریه‌اش را هم به نیازمندان می‌داد. من نیز همچون ایشان، تا الآن شهریه نگرفته‌ام، عهد بستم که از را امام حسین؟ع؟ اداره شوم.

  منابر خودم را مدیون پدرم هستم

وی در این‌باره می‌گوید: من تمام منابر خود را مدیون ابوی هستم. دقیقاً ایشان نکاتی را به من آموختند که همان موجب تقویت منبر و در نتیجه رضایت مخاطبان شد. به‌همین دلیل بزرگانی همچون حضرات آیات گلپایگانی و بروجردی؟قهما؟، حقیر را برای سخنرانی در مجالس روضه‌شان دعوت می‌کردند.

آن مرحوم(پدرم) نکته طلایی را به من فرمودند؛ از جمله آن اینکه «با وضو روی منبر بنشین». پدرم همیشه توصیه می‌کرد که بدون وضو بر منبر اباعبدالله؟ع؟ تکیه نزن. ایشان با گریه به من می‌گفت: با امام حسین و حضرت زهرا؟سهما؟ عهد ببند که من بدون طهارت روی منبر نمی‌نشینم، شما نیز که اهل‌بیت؟عهم؟ طهارتید، به من کمک کنید.

روزی به ابوی عرض کردم می‌خواهم فلان‌جا منبر بروم! در چه زمینه‌ای صحبت کنم؟ ایشان پرسید: عهدی که با هم کردیم، یادت هست؟ گفتم بله. گفتند: تو با طهارت روی منبر بنشین! هر چه که برای آن منبر لازم باشد، خودش می‌آید. واقعاً هم چنین شد. تا به الآن هرچه دارم، از آن عهد دارد. ناراضی هم نیستم. بیش از آنچه مایه دارم، مورد توجه هستم. (تحفه اهل ولاء، ص 152)

  سخنرانی در محضر امام راحل؟ره؟

وی در این‌باره می‌گوید: من همواره در محضر امام؟ره؟ بودم و در مجالس‌شان حضور داشتم. اولین سالی که حضرت امام؟ره؟ به قم آمدند، مراسم عزاداری را در دهه عاشورا برگزار کردند. مسئول جلسات نیز مرحوم حجت، امام جماعت مسجد امام زین‌العابدین؟ع؟ بود. از روز اول تا چهارم را من منبر رفتم و گفتم: دیگر نمی‌توانم بیایم؛ چون باید بیوت دیگر مراجع نیز بروم. مرحوم آقای حجت گفت: پس روز هشتم بیا. گفتم: از هفتم خانه آقای گلپایگانی منبر می‌روم. خلاصه روز هشتم محرم رفتم بیت امام که مرحوم حاج علی‌اکبر کوثری پدر حاج‌آقا محمد منبر بود.

زمان طوری تنظیم شده بود که ایشان 9:45 میکروفون را به من تحویل دهد و سخنرانی را شروع کنم. آن موقع بر عکس الآن، اول مداحی و پس از آن سخنرانی بود. ساعت 10 شد و حاج علی‌اکبر هنوز از منبر پایین نیامده بود. آقای حجت با چهره‌ای پریشان، اضطراب آن را داشت که هر لحظه امام برسد و سخنرانی هنوز شروع نشده باشد. الحمدلله امام در مسیر به‌دلیل ازدحام جمعیت دیر رسیدند و تا آن موقع، من منبر را آغاز کرده بودم.

حضرت امام با درود، درود مردم وارد شدند و در درگاه جلسه نشستند. وارد روضه شدم و مصیبت حضرت علی‌اکبر؟ع؟ را خواندم؛ «السلام علی اول قتیل من نسل خیر سلیل…» گفتم: به یاد عزیز از دست‌رفته این بیت که طاقت ندارم اسمش را ببرم… . امام سرشان را بلند کردند، نگاهی به من انداختند و سپس بسیار گریستند.

  مگر پاکت را میشماری؟

حاج سیدابوالفضل یثربی خاطره آموزنده‌ای از پدرش نقل می‌کند و می‌گوید:

یک روز زمستانی، بنده در معیت پدر از مجلس روضه‌ای برمی‌گشتیم. بین راه پاکتی را که دریافت کرده بودم، باز کردم و شمردم.

آن سال با سال‌های پیشین تفاوت‌هایی داشت. تا سال گذشته بلندگو در مجالس به‌ندرت دیده می‌شد؛ ولی آن سال تمام هیئات، بلندگو خریده بودند. در درگاه محل جلسه، فرش گسترانده بودند و خلاصه مجالس آن سال، رونق و تشریفات خاصی داشت.

درحالی که قدم می‌زدیم رو به پدر کردم و پرسیدم که پاکت شما چقدر است؟ ابوی پاسخ دادند، برای چه می‌پرسی؟ گفتم: امسال مجالس خیلی تشریفاتی شده، حتماً پاکت‌ها هم تغییر محسوسی کرده است.

هنوز جمله‌ام تمام نشده بود که پدر کنار دیوار ایستاد و پرسید: مگر پاکتت را می‌شماری؟ گفتم: نباید بشمارم؟! اشک در چشمان‌شان حلقه زد و گفت: با امسال 49 سال است که منبر می‌روم؛ اما تا الآن پاکتی را به‌قصد شمارش باز نکرده‌ام. پاکت‌های محرم و صفر را کناری می‌گذارم. بعد از اتمام این دو ماه باز می‌کنم و به‌تناسب نیاز خرج می‌کنم. اگر خواهرانت جهیزیه بخواهند، با آن پول تهیه می‌کنم و مابقی را بین سال خرج می‌کنم. از شرمندگی نمی‌دانستم چه کنم! گفتم: آقاجان نمی‌دانستم!.. . دستش را بر شانه‌ام گذاشت و به یکباره گرمای عجیبی در آن سرمای زمستان بدنم را فرا گرفت. گویا پاره آتش بود. عرق شرمم جاری شد.

پدرم گفت: اگر بدون توجه به پاکت می‌توانی منبر بروی، برای ارباب بخوان. اگر می‌خواهی پول از محتوای پاکت درآوری، تا جوانی، برو دنبال کار دیگری و عمرت را تلفت نکن. این را که به من گفت و گریست. من هم ناخودآگاه اشکم جاری شد. بعد رو به من کرد و گفت: پسرم! دعایت می‌کنم. (تحفه اهل ولاء، ص 156)

  تأثیر دعای پدر

بله! آن جریان تأثیر عجیبی داشت. از آن شب به بعد، هر وقت که می‌خواهم منبر بروم، هرچه فکر می‌کنم، در مورد چه موضوعی صحبت کنم، ذهنم یاری نمی‌کند؛ ولی زمانی که روی منبر می‌نشینم، تا می‌گویم: بسم الله الرحمن الرحیم، آیه یا حدیثی به ذهنم خطور می‌کند و مورد بحث قرار می‌دهم.

تا به حال هم به‌لطف خدا و اهل‌بیت؟عهم؟ پیش نیامده که بگویم ای کاش! فلان ‌مطلب را می‌گفتم و یا ای کاش! فلان مطلب را بر زبان جاری نمی‌کردم.

  الگوهای منابر

حاج سیدابوالفضل یثربی قمی، از شخصیت‌های موفق در تبلیغ دینی بود. منابر و سخنان وی، تحت تأثیر سخنان بزرگانی بوده است؛ ولی شخصیت‌هایی را که برای وی الگو و اسوه تبلیغ به‌شمار می‌رفتند، بدین‌گونه معرفی کرده است:

٭ 1. اولین کسی که در خطابه و منبر از نظر معنوی بر من تأثیر زیادی گذاشت، مرحوم پدرم حجت‌الاسلام والمسلمین آقا سید زین‌العابدین یثربی؟ره؟ بود. ایشان سال‌های زیادی در میدان میر، محل عبادت حضرت فاطمه معصومه؟سها؟ به منبر می‌رفتند؛ لذا مردم با شناختی که از پدرم داشتند، یک بار مرا دعوت کردند. به پدرم گفتم: آقا من برای منبر به میدان میر دعوت شده‌ام. به نظر شما در چه زمینه‌ای صحبت کنم؟ ایشان فرمودند: واقعاً شما را دعوت به منبر کرده‌اند؟ گفتم: بله.

گفتند: حتماً با صاحب منبر تعهد ببند که بدون طهارت و وضو بر منبر ننشینی؛ چه در آن مجلس چهار نفر زن باشد یا چهار هزار نفر مرد؛ لذا هر وقت احترام منبر را رعایت می‌کنم، هرآنچه را که در منبر باید بیاید، می‌آید؛ البته باید مطالعه خوب انجام داد و مایه علمی هم داشت که در این صورت آنچه که مصلحت خود انسان و مصلحت مستمع باشد، می‌آید. از این سخن پدرم چهل سال می‌گذرد و من این مسأله را من به‌خوبی تجربه کرده‌ا‌م و واقعاً هم همین‌گونه است؛ لذا وقتی که مقدمه و خطبه را روی منبر می‌خوانم، نوعاً نمی‌دانم که چه می‌خواهم بگویم؛ البته چهار چوب بحث را که ایام فاطمیه، ایام محرم و صفر و یا سایر ایام باشد، تعیین می‌کنم؛ ولی خودشان مطلب را حواله می‌کنند و در این مدت طولانی، کسی به من نگفته که اگر در منبر این نکته را نگفته بودی، بهتر بود و چون در بیوت مراجع هم سخنرانی می‌کردم، همیشه مورد تفقد مراجع نیز بودم. (تحفه اهل ولاء، ص 152)

٭ 2. سیدمرتضی برقعی: من در سبک و روش و نوآوری منبر تحت تأثیر مرحوم آقای برقعی بودم. وی ید طولایی در مقتل داشت. من بعضی از نوشته‌های ایشان را دارم. مرحوم آقای برقعی خطابه‌هایی که داشتند، گاهی به‌صورت ادبی بود و گاهی هم، با صوت می‌خواند؛ البته مبتکر این عمل مرحوم آقای فلسفی بود و الاّ همه با صوت شروع می‌کردند.

منبر آقای برقعی همیشه با مقدمه‌ای  لطیف و کوتاه همراه بود و عقیده داشت که منبر باید دارای مقدمه، ذی‌المقدمه و نتیجه‌گیری باشد و به‌تناسب، روضه‌خوانی نیز داشته باشد. مرحوم برقعی منبری جامعی بود. ایشان از نظر تفسیر و از نظر مقتل‌خوانی و از نظر روایات، ذوقیات زیادی داشت. ایشان در رحلت مرحوم آیت‌الله بروجردی؟ق؟ منبر رفت، بدون آنکه مطالب تکراری داشته باشد. مرحوم آقای اشراقی درباره مرحوم برقعی می‌گفت: آقا مرتضی مجلس فاتحه را بهتر از من برگزار می‌کند. مرحوم برقعی منبری مخصوص مرحوم آیت‌الله‌العظمی بروجردی؟ره؟ بود و تنها کسی بود که از مرحوم آیت‌الله بروجردی عبا گرفت.

٭ 3. مرحوم شیخ علی‌اکبر تربتی: من در خودساختگی تحت تأثیر آقای تربتی بودم؛ زیرا ایشان وقتی آیاتی را درباره قیامت می‌خواند؛ چون عارضه‌ای داشت که عرق نمی‌کرد و همچنین جمود اشک داشت و نمی‌توانست گریه کند، لذا به خود می‌لرزید و این خیلی اثر داشت. از خطبای گذشته که در جامعه تأثیرگذار بودند، می‌توان به مرحوم آقای حاج انصاری، مرحوم اشراقی، مرحوم حاج میرزاآقا محدث معروف به پسر مفاتیح و مرحوم حاج محقق خراسانی اشاره کرد. (تحفه اهل ولاء، ص 153 – 154)

  رمز موفقیت خطبای گذشته

مرحوم حاج سیدابوالفضل یثربی درباره رمز موفقیت و تأثیر کلام خطبای گذشته می‌گوید: آنها حسن سلوک داشتند. منبری، باید نسبت به نسل جوان همچون پدری دلسوز و مهربان باشد و با لحن خوب با آنها سخن بگوید. مرحوم برقعی سخاوتمند بود، با مردم انس می‌گرفت و در مجالس سفره می‌انداخت و سفره‌ای که در سخنرانی مرحوم فلسفی انداخت. زبان‌زد عام و خاص شده بود. حاج محقق در قم خیلی منبر می‌رفت و خیلی تواضع داشت؛ مخصوصاً در مقابل سادات. برایم مشهود بود که وقتی ادب رعایت می‌شد، حدود و ثغور افراد هم رعایت می‌شد. (تحفه اهل ولاء، ص 155)

  خاطرات درسآموز

حجت‌الاسلام والمسلمین سیدابوالفضل یثربی، در طول حیات تبلیغی خود خاطرات پندآموزی دارند که برای عموم طلاب و ناطقین دینی مفید و درس‌آموز است که به برخی از آنها اشاره می‌شود:

٭ 1. این خلاف نوکری است

وی در این‌باره می‌گوید: درباره حق منبر و پاکت گرفتن و شمردن پول و عتاب پدربزرگوارم به‌اختصار مطلبی گفتم و حالا به جزئیات آن می‌پردازم. در آن سال‌ها تازه بلندگو مد شده بود و مجالس مفصل‌تر بود. به پدرم عرض کردم که پاکت شما چقدر است؟ فرمود: می‌خواهی چکار کنی؟ گفتم: آقا امسال با سال قبل هیچ فرقی نکرده؛ درحالی‌که امسال منبرها طولانی‌تر شده است. سال اولی بود که حاج میرزا علی‌آقا محدث‌زاده به قم آمده بود و لذا در آن سال، برای وقت اول سخنرانی به ایشان هزار تومان و برای وقت دوم، 500 تومان می‌دادند و قمی‌ها هم به حاج میرزا علی‌آقا محدث‌زاده می‌گفتند: پسر مفاتیح. در آن زمان که وقت اول و دوم پسر مفاتیح فرق داشت، این حرف پدرم برای من تازگی داشت که فرمودند: مگر شما پاکتت را می‌شماری؟! گفتم: آقاجان! نشمارم؟ ایشان به دیوار تکیه داد و فرمود: امسال 49 سال است که منبر می‌روم و هنوز نشده که در ایام محرم و صفر در پاکتی را باز کرده باشم؛ زیرا من درآمد خُرد دارم. بعد از ماه محرم و صفر در پاکت را باز می‌کنم؛ درحالی‌که روی آنها نوشته که برای کجاست؟ و اگر بنا باشد که یکی هزار تومان باشد و دیگر 500 تومان، ممکن است، سال دیگر به آن هزار تومانی قول بدهی و این خلاف نوکری است و بعد دست‌شان را روی شانه من گذاشتند و فرمودند: بابا جان! اگر می‌توانی این‌گونه منبر بروی، آبروی دنیا و آخرت را داری و دنیا و آخرت تو هم تأمین است؛ لذا از همان موقع تصمیم گرفتم و یک چیزی هم علاوه بر آن چیزی که پدرم سفارش کرده بود، به آن افزودم که هر شخص منبری که به هر دلیلی محرم و صفر نرفته است، یک پاکت نشمرده به او بدهم. (تحفه اهل ولاء، ص 156)

٭ 2. طبع بلند واعظ

حاج‌آقا علی معتضد از منبری‌های قم که با پدرم هم‌دوره بود، زمانی که مریض شده بود و قدرت منبر رفتن نداشت، من طبق آن عهدی که با خدا بسته بودم که یکی از پاکت‌های نشمرده را به شخصی که محرم و صفر منبر نرفته است، بدهم، روزی به دیدن ایشان رفتم و پاکتی به ایشان دادم؛ البته سه سال پیاپی بود که به دیدنش می‌رفتم و پاکتی به ایشان می‌دادم و هر وقت این کار را می‌کردم، ایشان به من می‌گفت: مرا روی زمین بنشان، عمامه‌ام را روی سرم بگذار و عبایم را به روی دوشم بینداز و من این کار را برای ایشان می‌کردم و ایشان یک توسل می‌گرفت تا در مقابل آن پول باشد که به ایشان داده‌ام. این قدر این بزرگوار مناعت طبع داشت. یادم هست که در سال 1341 شمسی مبلغ دو هزار تومان از یک آقایی، برای آقای معتضد گرفتم و برایش بردم. ایشان به آن آقا ارادت داشت؛ ولی نگرفت و لذا رو کرد به من و گفت: آیا خودت امروز منبر رفته‌ای؟ گفتم بله: فرمود: ده هزار تومان برای خرج امروز به من بده، خرج آن روزش را نداشت؛ ولی آن دو هزار تومان را نگرفت، با اینکه سید بود. طلاب محترم باید مناعت طبع داشته باشند؛ به هرحال ما نوکرها ارباب داریم که فراموش‌مان نخواهد کرد. (تحفه اهل ولاء، ص 157)

٭ 3. این وادی عشق است

در کنار تکیه‌گاه منبر جای لیوانی برای آب گذاشته‌اند که در خیلی از جاها مشهود است که پدرم می‌گفت: این وادی عشق است و حرام است. یادم می‌آید که در منزل آقا سیدحسن مدرسی روضه بود و از شانزدهم محرم تا 25 محرم هر سال روضه می‌گرفت. در یکی از سال‌ها چون اسم پدرم زین‌العابدین بود، در روز شهادت امام سجاد؟ع؟ آقا سیدحسن به منزل ما آمد و گفت: حاج‌آقا امروز نوبت شماست که ذکر مصیبت بخوانید! علی‌ایّ‌حال پدرم رفت و من بعداً به دنبال ایشان رفتم. همه منبری‌ها، پیر و جوان در بیرون نشسته بودند. دو مجلس در اندرون بود. حدود تعداد دو هزار نفر زن بود و منبر هم در قسمت خواهران بود. میرزا علی‌آقا مدرسی آمد و راه را باز کرد و من داخل مجلس شدم. دیدم پدرم روی منبر ایستاده و دستش را روی کمر گذاشته و مجلس را اداره می‌کند که وقتی پا روی زمین گذاشت، من ادامه مجلس را از دهان ایشان گرفتم. آقای آل‌طه برخاست و دو بیت شعر خواند و به قول معروف مجلس لِم داد و هرکس هرکاری کرد، مجلس نگرفت. مرحوم شمسا صدای عجیبی داشت و روزهای جمعه در صحن مطهر از دوازده امام می‌خواند.

از ساعت سه بعدازظهر شروع می‌کرد و تا غروب بدون بلندگو می‌خواند و صدایش صحن را پر می‌کرد. ایشان هم بلند شد و خواند؛ ولی باز هم مجلس نگرفت. من به آقای مدرسی گفتم: برو و از پشت منبر یک لیوان آب جوش به پدرم بده تا خودش مجلس را اداره کند. ایشان رفت و آب جوش آورد و دست روی دوش پدرم گذاشت و آب جوش را به ایشان تعارف کرد؛ ولی پدرم قبول نکرد و فرمود: خیر و بلند شد و ایستاد و آن شعری را که همه می‌خواندند، خواند و توجیه کرد که همه مصائب حضرت به‌خاطر مردم و جهل آنها بود؛ نه چیز دیگر؛ زیرا به‌واسطه جهل مردم است که آل‌بیت پیغمبرشان؟عهم؟ را اسیر می‌کنند، کف می‌زنند و شادی می‌کنند و بعد پدرم، سرشان را به این طرف منبر گرفت و فرمود: خانم‌ها و آقایان! آیا می‌دانید که آقا چه فرمود؟ خدایا! کاش مادرم مرا نزاییده بود.

با این سخن مجلس دگرگون شد. مجلس به‌گونه‌ای شد که خیلی‌ها غش کردند و آقای میرزا علی‌آقا مدرسی سطل آب در دست گرفته و با کاسه روی خانم‌ها آب می‌پاشید. این طرف مجلس هم دیدم که پدرم قبای میرزا آقا را گرفته. نمی‌دانم پدرم چه سؤالی کرد که میرزا علی‌آقا مدرسی گفت: به من چه؟ پسرت گفت. بعد مرا صدا زد. من نزدیک رفتم. فرمود: تو گفتی برای من آب جوش بیاورند؟ گفتم: بله آقاجان! فرمود: تو غلط کردی، وقتی بالای منبر می‌گویید که در این مجلس رسول‌خدا، ائمه اطهار؟عهم؟ و حضرت بقیةالله؟عج؟ حاضر است، اگر عقیده ندارید غلط می‌کنید که می‌گویید و اگر عقیده دارید، کدام پاسبان در حین انجام وظیفه جلوی رئیسش چیزی می‌خورد؟ و بعد منقلب  شدند و شروع کردند به گریه کردن و فرمودند: شما بالا منبر از تشنگی امام حسین؟ع؟ سخن می‌گویید و بعد خودتان آب می‌خورید! آقای طباطبایی و حاج‌آقا جعفر هم آنجا بودند. حاج‌آقا جعفر پدرم را آقاعمو صدا می‌زد. در آن مجلس به پدرم گفت: آقاعمو چه اشکالی دارد که منبری روی منبر آب بخود تا حنجره‌اش تازه شود؟ فرمود: ما این‌گونه منبر می رفتیم. بگذارید که بچه‌های ما هم این‌گونه منبر بروند. این وادی عشق است و حرام است.

او مجدداً گفت: چه اشکالی دارد؟ نحن ابناءالدلیل. پدرم یک مرتبه منقلب شد و از جا برخاست و فرمود: آقای طباطبایی چه مانعی داشت که حضرت ابوالفضل؟ع؟ در شریعه آب بخورد؟ آیا شرعاً حرام بود؟ او باید آب می‌خورد تا نیرو پیدا کند؛ اما او آب نخورد، من هم نمی‌خورم. آقای مدرسی بی‌اختیار داد زد. این عقیده است که مجلس تو را این‌گونه گرم کرده است؛ وگرنه شمسا صدایش از تو رساتر است. (تحفه اهل ولاء، ص 158 – 159)

٭ 4. سفارش به طلاب محترم

من به طلاب جوان توصیه می‌کنم، برای اینکه منبری خوبی شوند، باید پای منبرها زیاد بروند و استاد خوب ببینند. مرحوم آقای فلسفی پای منبر همه‌کس می‌نشست؛ به‌خاطر اینکه نقاط ضعف آنها را انجام ندهد و از نقاط قوت آنها بهره ببرد. با وضو بودن در حال خطابه خیلی مؤثر است و ما وقتی انگیزه داشته باشیم که بیانات اهل‌بیت؟عهم؟ را عرضه کنیم، قطعاً اثرات آن را خواهیم دید.

  خاطرهای از

آیتاللهالعظمی گلپایگانی؟ره؟

آیت‌الله گلپایگانی عصرهای عاشورا مجلس روضه داشتند و بعضاً من منبر می‌رفتم. اول خود آقا روضه می‌خواندند؛ چراکه می‌گفتند: می‌خواهم اسمم جزء ذاکرین امام حسین؟ع؟ ثبت شود. پس از ایشان من منبر می‌رفتم. گاهی به بنده می‌فرمودند: برایم دعا کن که عرض می‌کردم ما ریزه‌خوار سفره شما هستیم.

  ارتحال

سیدابوالفضل یثربی قمی که یاور محرومان و ایتام بود، پس از عمری خدمت تبلیغی سرانجام در آستانه محرم حسینی 1439 قمری (26 شهریور 1396 شمسی) دعوت حق را لبیک گفت و به دیدار معبود شتافت و پیکر پاکش با تجلیل فراوان در حریم پاک فاطمی قم آرام گرفت.

  منابع

– مجله پگاه حوزه، ویژه حوزه‌های علمیه، 3 تیر 1388؛

– تحفه اهل ولا در گرامی‌داشت خاطره آل‌خطیب، آل‌طه، ص 160 -15؛

-تربت پاکان قم، ج 2، ص 761؛

– گنجینه دانشمندان، ج 2، ص 312.