مرحوم آیت‌الله المجاهد آقا شیخ عبدالنبی مجتهد قادیکلائی در اقامت بیست ساله خود در جوار حرم نورانی و شریف حضرت امیرالمؤمنین(ع) از محضر پرفیض بزرگانی چون آیت‌الله سید کاظم طباطبایی؟ره؟ و مرحوم آخوند خراسانی کسب فیض کرد.

او که در نجف اشرف در شمار شاگردان برجسته مرحوم سید کاظم یزدی صاحب کتاب قیّم عروة الوثقی بود، هنگام مراجعت به ایران نزد سیّد استخاره‌ای می‌نماید که با آمدن آیه شریفه {یا اَیُّها النَبیُّ جاهِدِ الکُفّارَ وَ المُنافِقینَ وَاغْلُظ عَلَیهِم} مشی و وظیفه آقا شیخ عبدالنبی معلوم می شود.

وی پس از عزیمت به ایران و مواجهه با پیش آمدن قضیه مشروطیت و اتخاذ مواضع صریح در حمایت از مشروطه ی مشروعه و همراهی و هم‌نوایی با شیخ فضل‌الله نوری و به جان خریدن مشکلات و ناملایمات با صلابت تا مرز شهادت ایستادگی کرد و هجرتی مبارک به خطه پرخاطره سوادکوه داشت و با آغاز فصل نوین به مدت سی سال به تبلیغ و ترویج دین مبین اسلام و بیان و نشر احکام و معارف والای سید‌المرسلین و عترت طاهرین علیهم السلام آن‌حضرت و مقابله با انحراف، بدع و مبارزه با زورگویان در زمان حکومت‌های یاغی و طاغی آن دوران پرداخت.

پناهگاه مردم و یاور محرومان و نیازمندان و صاحب هیبت و جلال و شکوه بود.

او روحانی خوش‌سیما و روشن‌ضمیر بود. با ظالمان و خوانین آن زمان منطقه مبارزه می‌کرد و از حق ستمدیدگان دفاع نموده و با مردم مهربان و دوست بود و به نظرات آنان احترام می‌گذاشت. پای درد ‌دل آن‌ها می‌نشست و بسیار دغدغه دین داشت.

این مرجع آگاه در مقابل حکومت جور سر تعظیم فرود نیاورد.

تولد و تحصیل

عالم ربانی و مجاهد فداکار آیت‌الله آقا شیخ عبدالنبی مجتهد مازندرانی معروف به عمدة المجتهدین در حدود سال ۱۲۷۵ قمری در روستای قادیکلا قائمشهر مازندران در خانواده اصیل و ولایی و در خاندان بزرگ و سرشناس که همواره مروج مکتب قرآن و عترت بوده‌اند، دیده به جهان گشود. مقدمات و سطوح عالیه را در بابل که مهد پرورش عالمان بزرگ و دارای مرکزیت علمی ویژه در مازندران بود، به‌خوبی فراگرفت و آن گاه جهت تکمیل معلومات راهی نجف اشرف گردید و با حضور در محضر علمی اعاظم و استوانه‌های علمی و فقهی شیعه به ویژه آیات عظام شیخ محمدکاظم خراسانی؟ره؟ صاحب کفایه‌الاصول وسیدمحمدکاظم طباطبایی یزدی؟ره؟ صاحب العروه‌الوثقی که از زعمای مذهب و ارکان علمی جهان اسلام به شمار می‌رفتند، حاضر شد و مبانی علمی خود را استوار نمود. جایگاه ممتاز علمی و وجاهت معنوی آیت‌الله حاج شیخ عبدالنبی مازندرانی؟ره؟ در نجف اشرف آن‌قدر بالا بود که در جرگه اصحاب خاص آخوند خراسانی و سید یزدی و سایر اعلام نجف اشرف قرار گرفته و پشتکار و خدمات علمی و تربیت نفوس مستعده از جانب وی، همواره مورد تحسین اکابر علمی آن سامان قرار می‌گرفت.( پایگاه عرفان و حکمت)

مراجعت به طبرستان

شیخ عبدالنبی مجتهد مازندرانی پس از فتح قله‌های علمی سرانجام به زادگاهش قادیکلا مراجعت کرد و مورد استقبال مردم ولایت‌مدار دیار علویان قرار گرفت و ملجأ و مرجع دینی آنان گردید. ورود ایشان به مازندران همزمان با انقلاب مشروطیت در ایران بود. وی به عنوان مجتهد بزرگ مازندران، در میان طبقات مردم آن سامان دارای جایگاه والا و وجاهت تام بود. عالمان و نامداران با نفوذ منطقه مجالست و هم‌نشینی محضر مبارکش را غنیمت می‌شمردند و وجود مبارک او برای مردم آن خطه، به‌منزله پناهگاهی محکم و مورد اعتماد بود.

تا مرز شهادت

پس از استقرار و سکونت وی در منطقه، تحول تاریخی مشروطیت مسائل پیرامون آن در کشور به وجود که از وقایع مهم آن زمان ایران بود. آیت‌الله شیخ عبدالنبی مجتهد مازندرانی؟ره؟ ابتدا طرفدار نهضت مشروطیت به رهبری سه مرجع بزرگ ساکن نجف؛ یعنی آخوند خراسانی، ملاعبدالله مازندرانی و میرزاحسین تهرانی بود.

ولی بعد از انحراف جریان مشروطه توسط مشروطه‌خواهان سکولار و ضد دین، مجتهد مازندرانی همانند بسیاری از بزرگان همانند:سیدمحمدکاظم یزدی؟ره؟ و شیخ فضل‌الله نوری؟ره؟ خواستار مشروطه مشروعه گردیدند. مخالفان مشروطه مشروعه که خود را به‌ناحق مجاهد می‌نامیدند، دست به اقداماتی چون شهادت بسیاری از بزرگان و مجتهدین که در رأس آنان آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری؟ره؟ بود، زدند که تفصیل آن وقایع در این مختصر نمی‌گنجد. موضع‌گیری‌های صریح شیخ عبدالنبی در مقابل مخالفان اسلام و تفکرضددینی سبب هجوم آنان به منزل ایشان گردید و جان این عالم بزرگ به جرم طرفداری از مشروعه نهضت و هماهنگی با بزرگان نجف و شخص آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری؟ره؟ به مخاطره افتاد و بارها در آستانه شهادت قرار گرفت. وقتی خبر حمله آنان به ارادتمندان حاج شیخ عبدالنبی رسید، انبوه پیروان و ارادتمندان و اهالی روستاها به کمک وی شتافته و ایشان را شبانه از منطقه خطر بیرون بردند.

مهاجرت به سوادکوه

نجات شیخ عبدالنبی مجتهد مازندرانی از دست مشروطه‌خواهان سکولار و انتقال وی از قادیکلای قائم‌شهر به سوادکوه، در شب ۱۹ رمضان ۱۳۲۹ قمری رخ داد. هجرت و سکونت وی در سوادکوه موجب مسرت و خوشحالی اهالی آن سامان گردید. بعد از ورود آن عالم مجاهد به سوادکوه و آغاز فصل نوین و قریب به ۳۰ سال تبلیغ و ترویج دین و بیان و نشر احکام و معارف والای نبوی و عترت طاهرین آن حضرت و مقابله با انحرافات و بدعت‌ها و مبارزه با زورگویان و متجاسرین در زمان حکومت‌های یاغی و طاغی ظلمه و تکفل و سرپرستی شیعیان و ایتام آل‌محمد؟ص؟ و به‌جا نهادن نسلی پاک و خدوم و عالم را می‌توان به عنوان کلیات زندگی این رادمرد عرصه جهاد و اجتهاد بیان نمود. اقامت این مجتهد مسلم و بزرگ دیار طبرستان در سوادکوه در خدمت مردم آن سامان، تا آخر عمر شریفش برکات گسترده‌ای را برای دیار علویان به ارمغان آورد. او بر قله علم و عمل و پارسایی ایستاد و بر دل‌ها حکومت می‌کرد و مشتاقان معارف آل‌الله را ریزه‌خوار سفره باکرامت نبوی خود کرده بود. او در میان مردم ولایت‌مدار سوادکوه و اطراف محبوبیت تام داشت و مردم خود را وامدار تبلیغ علمی و عملی آن بزرگوار می‌دانند و یاد و خاطره او را همواره گرامی‌ می‌دارند.

مجتهد مسلم

آیت‌الله حاج شیخ عبدالله نظری درباره اجتهاد پدر بزرگوارش می‌گوید: آن زمان که رضاخان، شاه شده بود، تمام بلاد مازندران، ایشان را به عنوان مجتهد مسلم و مطلق می‌شناختند و بر این اساس آن عالم ربانی لباس روحانیت برتن داشتند و برای همین رضاخان در مجوز حکومتی خود نوشته بود: کسی معترض شیخ مجتهد عبدالنبی قادی‌کلایی نشود.

ایشان مرجعیت دینی  داشت و در زمان رضاخان قلدر نه‌تنها در سوادکوه، بلکه در اکثر بلاد طبرستان مرجعیت عامه داشت و مردم به ایشان مراجعه می‌کردند و طبق فتاوای ایشان در مسایل شرعی عمل می‌کردند.

پناهگاه مردم

عمدة المجتهدین پناهگاه مردم و یاور محرومان و نیازمندان و صاحب هیبت و جلال و شکوه بود. او روحانی خوش‌سیما و روشن‌ضمیر بود. با ظالمان و خوانین آن زمان منطقه مبارزه می‌کرد و از حق ستمدیدگان دفاع نموده و با مردم مهربان و دوست بود و به نظرات آنان احترام می‌گذاشت. پای درد ‌دل آن‌ها می‌نشست و بسیار دغدغه دین داشت. این مرجع آگاه در مقابل حکومت جور سر تعظیم فرود نیاورد.

حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ شرف‌الدین نظری خادم‌الشریعه در این‌باره می‌گوید:

در زمان حیات ایشان، دعوایی بین حاکم مازندران با پیرزنی درباره ملکی واقع شده بود. این دعوا را نزد مجتهد مازندرانی مطرح نمودند و آن بزرگوار بعد از استماع، حکم صحیح را این‌گونه صادر نمود: بر اساس رأی ما، این زمین برای آن پیرزن است. پیرزن حکم ایشان را می‌گیرد و به سمت قائم‌شهر حرکت می‌کند. وقتی این پیرزن تنها به جنگل‌های شیرگاه رسید، مأموران متوجه می‌شوند که ایشان از مجتهد بزرگ طبرستان حکم را گرفته است، از اینرو در مسیر راه حکم را از او می‌گیرند. پیرزن آزرده با حالتی ناراحت و پریشان مجدداً به محل اقامت مجتهد مازندرانی برمی‌گردد و جریان را نقل می‌کند. وی در جواب پیرزن می‌گوید: دست همان دست است و قلم همان قلم. دوباره حکم را نوشت و برای آنکه به حاکم عصر مازندران بفهماند که نباید در مقابل حق بایستند. مرحوم آیت‌الله سیدمحمود موسوی کسلیانی را مأمور کرد تا حکم ایشان را به ساری ببرد و بدین وسیله حاکم عصر مازندران مجبور شد حکم ایشان را بپذیرد و در مقابل حق تمکین کند و ملک غصب شده را به پیرزن بی‌پناه باز گرداند. این قضیه نشان می‌دهد که ایشان در میان علمای بزرگ ساری دارای نفوذ و اعتبار ویژه‌ای است و به ایشان و حکم ایشان احترام قائل هستند. ایشان تا زمان رضاخان به عنوان حاکم شرع منطقه بزرگ سوادکوه و سایر بلاد مازندران شناخته می‌شد و مرجع حل و فصل دعاوی و اختلافات مردم و حکم ایشان نافذ بود. بسیاری از اسناد موجود در سوادکوه و قائم‌شهر و… به مهر ایشان مزین شده است.

تا اینکه رضاخان با دسیسه‌های انگلیس، این امور را اداری کرد و احکام، اسناد و… از حیطه مسئولیت علما درآورد.

در مقابل رضاخان

شیخ‌عبدالنبی مجتهد، در راه انجام وظیفه و ادای تکلیف و داشتن روحیه سازش‌ناپذیری و شجاعت نمی‌توانست در مقابل نقشه‌های رضاخان ساکت بنشیند؛ لذا در مقابل او ایستاد و اجازه نداد، ارکان شریعت و حقوق مسلم مردم مورد ظلم قرار گیرد؛ ولو آن‌که رضاشاه در زادگاه خویش نیز پرقدرت باشد. او با تأسی از انبیا و ائمه اطهار؟عهم؟ که در مقابل طواغیت ایستادگی کردند، احساس تکلیف کرد و در مقابل رضاخان بایستد با این که علم داشت قدرت رضاخان بیشتر است. سکوت در مقابل رضاخان را جایز ندانست؛ ولو آن‌که این سکوت منجر به شهادتش گردد؛ زیرا خود را مأمور به وظیفه می‌دانست؛ نه مکلف به نتیجه.

خوانین مازندران

خوانین مازندران از جمله مریدان و ارادتمندان مرحوم حاج شیخ بوده و احترام و قداست ویژه‌ای ایشان قائل بودند که از جمله آنان امیر‌اکرم بود. چراغعلی‌خان‌سالار حشمت سوادکوهی اهل آلاشت مازندران و پسرعموی رضاخان از بزرگ‌ترین ملاکین و متمولین مازندران بود. وقتی رضاخان به سلطنت رسید، امیر‌اکرم ابتدا مدتی حاکم مازندران شد. سپس به تهران رفت و به مقامات عالیه مانند سرپرست وزارت دربار رسید و نزد شاه خیلی مقرب بود. امیر‌اکرم چهره‌ای ظالم و تعدی‌کر بود و شکایات مردم علیه ظلم‌ها و تعدی‌های وی بی‌نتیجه بود. روزی امیر‌اکرم نزد آیت‌الله حاج شیخ عبدالنبی مجتهد مازندرانی رسید. حاج شیخ در این دیدار، ضمن ایراد اعتراضات بسیار نسبت به سیاسیت‌های غلط پهلوی در ایران، خطاب به امیر‌اکرم فرمود: … پسر ذغالی چه می‌کند در این مملکت؟ امیر‌اکرم با شنیدن این جمله تحقیرآمیز دست و پای خود را گم کرده و در پاسخ گفت: آقاجان! اعلی‌حضرت را می‌فرمایید؟! حاج شیخ با حالتی عصبانی به او تشر زد و فرمود: حضرت، حضرت نکن. این جملات محکم و کوبنده حاج شیخ درباره قلدری رضاشاه آن هم تعبیر به پسر ذغالی قابل تامل است.

پروفسور عطاالله قبادیان عضو هیأت دانشگاه وین اتریش در کتاب خود درباره درگیری‌های خوانین ذی‌نفوذ منطقه همانند امیر‌مؤید سوادکوهی، هژبر سلطان و چراغعلی‌خان امیر‌اکرم که همگی در بی‌رحمی و قساوت قلب شهره بودند و چه بسا با درگیری‌ها موجب کشته شدن بی‌گناهان می‌شدند، از نقش بسیار مهم شیخ عبدالنبی در ممانعت و کشتار فجیع در سوادکوه آن زمان پرده برداشت و عمده المجتهدین را به عنوان یک شخصیت بزرگ و تأثیرگذار منطقه معرفی کرده که فردی چون هژبر سلطان که از وابستگان قاجار بوده و به سردار سپه چندان اعتنایی نداشت، از حاج شیخ حساب می‌برد.

عشق به تبلیغ و شریعت

حاج شیخ عبدالنبی مجتهد مازندرانی عالمی وارسته بود که چون طبیب دوره‌گردی با علوم و معارف اهل بیت عصمت و طهارت؟عهم؟ به شهرها و روستاهای مناطق مختلف مازندران به‌خصوص منطقه سوادکوه سفر می‌کرد و در پی ارشاد و پرورش و آموزش مردمان آن دیار سر از پا نمی‌شناخت. او به تمامی محله‌ها و قراء و قصبات سوادکوه می‌رفت و به تبلیغ و ترویج فرهنگ اهل بیت؟عهم؟ می‌پرداخت. یکی از ملازمان ایشان نقل می‌کند: آقا، نقطه به نقطه، ده به ده، کوچه به کوچه شهرها و روستاهای سوادکوه را جهت تبلیغ و ترویج مکتب اهل بیت؟عهم؟ طی می‌کرد و ما وقتی ایشان را همراهی می‌کردیم، از نشاط و سرزندگی ایشان در امر تبلیغ متحیر می‌شدیم. آن مرحوم برخی اوقات مسیرهای سخت و صعب‌العبور بیابان‌ها و جنگل‌ها را علی‌رغم خطر درندگان در طول مسیر طی می‌کرد تا برای ارشاد و احیای حقیقت دین و آیین مردم در فلان منطقه محروم آن زمان مفید واقع گردد. این تبلیغات حتی در زمان رضاخان از سوی وی تدوام داشت و ایشان به‌تمام معنا مروج شریعت و معارف نورانی اسلام بود. او خود را وقف ایتام آل‌محمد؟ص؟ کرده بود.

حجت‌الاسلام سیدجعفر رضوی، روحانی و واعظ زیرآب سوادکوه نقل می‌کند: من هشت ساله بودم که در یکی از ییلاق‌های منطقه سوادکوه به‌نام «انند» سکونت داشتیم، در یکی از روزهای تابستان با خبر شدیم که مرحوم حاج شیخ عبدالنبی مجتهد به منطقه ما تشریف فرما می‌شوند. وقتی ایشان و همراهان‌شان به روستا رسیدند، همه مردم و بزرگان روستا از جمله پدرمان به استقبال ایشان رفته و از زیارت‌شان مسرور گشتند. نزدیک اذان ظهر که شد، آقا فرمودند: حیاط حسینیه را فرش کنیم! می‌خواهیم نماز جماعت بخوانیم. جالب این‌جا بود که در آن زمان در میان مردم نماز جماعت آن هم در مناطق ییلاقی وجود نداشت. همه با چشمان خود مشاهده می‌کردند که حاج شیخ خودشان بلند شدند و فرش و گلیم‌ها را در حیاط حسینیه پهن نمودند و مردم وقتی این حالت را در این عالم ربانی مشاهده کردند، شرمنده شده و با ایشان همراهی و صحن حیاط حسینیه را فرش و نماز جماعت با شکوهی اقامه نمودند. حاج شیخ پس از نماز جماعت برای مردم مسأله گفتند و مردم، از این همه مجد و عظمت و ابهّت مجتهد بزرگ مازندران متحیر بودند. به یاد دارم، آقا سیدرضا دست مرا گرفت و از ایشان سؤال کرد: آیا این خردسال نماز بخواند، مورد قبول خدای متعال قرار می‌گیرد؟ آقا فرمودند: برای پدر و مادرش فایده دارد.

رفتار با کودکان

وقتی حاج شیخ عبدالنبی در روستاها برای تبلیغ و ترویج مکتب امام صادق؟ع؟ می‌رفت، از کودکان غافل نبود و به تربیت آنان همت می‌گمارد. تا چشمان مبارکش به کودکان می‌افتاد در سلام به آن‌ها سبقت می‌گرفت و آموزش عملی سلام و تحیت را به آنان می‌آموخت. معروف است که در منطقه سوادکوه حاج شیخ همیشه جیب قبای خود را با کشمش و نخود و مغز گردو پر می‌کرد و بچه‌ها را به سمت خود می‌خواند و به آن‌ها نخود و کشمش می‌داد و با آن‌ها گرم می‌گرفت. پس از آنکه دور ایشان جمع می‌شدند، برایشان قصه‌هایی از امامان معصوم؟عهم؟ و حکایت‌های شیرین نقل می‌کرد و آنان را در آغوش محبت خود می‌فشرد و با زبان کودکی با آنان صحبت می‌کرد و همانند رسول خدا؟ص؟ با کودکان رفتار می‌کرد.

قدرت خطابه

سخنوری و قدرت خطابه یکی از مواهب بزرگ خدادادی و فصل امتیاز آدمیان بر دیگر مخلوقات الهی است. حاج شیخ عبدالنبی مجتهد مازندرانی از این نعمت الهی برخوردار بود. در عرصه منبر سخنوری زبردست و قدرتمند بود و همگان را تحت تأثیر خود قرار می‌داد. وقتی به بیان موعظه و مسایل فقهی و تشریح مهمات اعتقادی می‌پرداخت، با صراحت لهجه آن را تبیین می‌کرد. نقل شده است: در منطقه خواجه کلای زیرآب سوادکوه و در حسینیه قدیمی این محله، منبری است که مرحوم مجتهد مازندرانی جهت تبلیغ و نشر معارف آل‌الله آن جا و بر آن منبر می‌رفت و احادیث و روضه می‌خواند. مردان قدیم آن منطقه می‌گویند: وقتی حاج شیخ بالای منبر بود و سخن می‌گفت، برخی اوقات می‌جوشید و می‌خروشید و می‌گفت: ای مردم! این سخنان، سخنان عبدالنبی نیست. عبدالنبی این سخنان را نمی‌گوید. سخنان نبی مکرم اسلام رسول خدا؟ص؟ است. او این سخنان را می‌فرماید. پس بیایید، سخن خدای‌تان را گوش دهید. سخنان رسول خدا؟ص؟ گوش دهید که سخنان رسول خدا؟ص؟ همان کلام خداست.

وفات

این عالم سخت‌کوش و مبلغ وارسته، سرانجام بعد از ۸۳ سال خدمت به اسلام و ترویج شریعت اسلامی، در سال ۱۳۵۸ قمری دار فانی را وداع گفت و در جوار رحمت الهی به آرامش ابدی رسید.

منبع

برگرفته شده از کتاب «عمدة المجتهدین» به قلم حجت‌الاسلام محمّد امیری سوادکوهی