نگاهی به سیر تحول حوزه علمیه قم در سه دوره بازتأسیس، تثبیت و تکمیل

 گفت‌وگو با استاد رمضانی گیلانی، دبیرکل مجمع جهانی اهل‌بیت(عهم)

در آغاز به این نکته اشاره می‌کنم که نگارش تاریخ صدساله فعالیت‌ها و علمکرد حوزه علمیه قم، کار بسیار مهم و ارزشمندی است و امیدوارم که ان‌شاءالله نتایج فاخر و پربرکتی به‌همراه داشته باشد.

در مورد سؤالاتی که داشتید، اجازه دهید در ابتدا به شهر مقدس قم و سابقه طولانی دیانت و فقاهت مردمان این دیار اشاره‌ای داشته باشم؛ چراکه شهر مقدس قم و حوزه‌ فقاهت و عالم‌پرور آن، از کهن‌ترین مراکز تجمع شیعیان و عالمان مکتب اهل‌بیت(عهم)در طول تاریخ بوده است.

همان‌طورکه می‌دانید، در سال 22 هجری قمری -در زمان خلیفه‌ دوم- اسلام وارد ایران شد و تقریباً در سال 83 هجری قمری – بر اساس منابع تاریخی- عالمان بزرگی وارد این منطقه شدند که بلندآوازه‌ترین آنان خاندان ابن‌بابویه بودند.

این خاندان، تا اواخر سده‌ ششم فعال بودند و در مناطق قم و شهر ری تأثیرات عمیقی برجای گذاردند. ما در این دوره‌ها محدثان بسیار بزرگی داشتیم. تقریباً تا قبل از دوران آیت‌الله وحید بهبهانی(ره) رابطه‌ میان مردم با عالمان دینی، رابطه مردم با محدِّثان و راویان احادیث بود؛ یعنی عالمان دینی عمدتاً برای مردم حدیث می‌خواندند و کتب فقهی آن دوره، از جمله آثار شیخ صدوق(ره)، مشتمل بر متن روایات بود. در دوره مرحوم بهبهانی بود که کم‌کم بحث‌های اصولی اوج گرفت و مشاجراتی میان اصولیان و اخباریان رخ داد و سرانجام مکتب اصولی بر مکتب اخباری غلبه یافت و طبیعتاً در اثر این غلبه، نوع ارتباط مردم با علما هم، متفاوت شد.

به ‌این معنا که رابطه میان مردم و عالمان دینی، رابطه مردم با مرجع دینی شد؛ مرجعی که مردم دیندار برای دریافت پاسخ‌های خود در حوزه احکام دینی، به آنان مراجعه می‌کردند و آنان با مراجعه به منابع، احکام شرع را استنباط کرده و به جای حدیث، حکم مستنبط از مجموعه منابع اسلامی را در اختیار آنان قرار می‌دادند. بد نیست در اینجا به این نکته اشاره کنیم که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و یا حتی از همان سال 1342 که مقدمات این نهضت فراهم شد، نوع ارتباط مردم با عالمان دین باز هم تغییر پیدا کرد؛ یعنی نوع ارتباط، چیزی فراتر از ارتباط میان محدث و مردم و یا رابطه مرجع و مردم بود؛

این رابطه به تعامل میان امام و امت مبدّل شده بود؛ به این معنا که از حوزه‌ فقهی به حوزه‌ کلامی و سیاسی نیز وارد شد و این امر، موضوع بسیار مهمی است.

  ادوار حوزه علمیه قم در سده اخیر

از سوی دیگر سده اخیر حیات حوزه‌ علمیه قم را می‌توان به سه دوره تقسیم کرد:

دوره‌ نخست را دوره‌ بازتأسیس، دوره‌ دوم را دوره‌ تثبت و دوره‌ سوم را دوره‌ تکمیل می‌توان نام نهاد.

دوره‌ بازتأسیس حوزه علمیه قم، در زمان حیات مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی شکل گرفت. دوره‌ تثبیت حوزه قم که ویژگی‌های خودش را دارد و بررسی آنها نیز از اهمیت خاصی برخوردار است، در زمان مرحوم آیت‌الله بروجردی(ره) روی داد و دوره‌ سوم؛ یعنی دوره تکمیل حوزه، با وقوع انقلاب شکوهمند اسلامی ایران هم‌زمان شد که این دوره نیز، ویژگی‌های خاص خود را داراست.

دوره‌ بازتأسیس حوزه علمیه قم

در این‌جا توجّه به این نکته ضروری است که در روند بازتأسیس حوزه‌ علمیه، پیش از مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری و در دوران مشروطه نیز، شخصیت‌های برجسته و عالمان بزرگی حضور داشته‌اند که خود مرحوم حاج شیخ نیز، از شاگردان و دست‌پروردگان مکتب آنان است. بزرگانی چون محدث نوری، شیخ فضل‌الله نوری، سیدمحمد فشارکی، میرزا محمدتقی شیرازی، میرزا محمدحسن شیرازی، آخوند خراسانی، میرزامهدی شیرازی، فاضل اردکانی، سید محمدکاظم یزدی و…(رهم)، همگی در دوران مشروطه می‌زیسته‌اند.

حیات علمی حاج شیخ عبدالکریم حائری(ق)

اما در مورد شخصیت مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی مناسب است، به برخی موارد اشاره‌ای داشته باشیم. از جمله اینکه ایشان تحصیلات خود را در اردکان یزد آغاز کردند و سپس به حوزه‌ علمیه‌ یزد رفته و به ادامه‌ تحصیل پرداختند. سپس از آنجا به عراق رفته و در حوزه نجف تحصیلات خود را ادامه دادند. ایشان پس از مدتی به ایران بازگشتند و گویا در شهر اراک ساکن شدند؛ اما به‌دلیل بروز پاره‌ای مشکلات – ناآرامی و یا مزاحمت جریان‌های سیاسی- در اراک، پس از مدتی مجدداً راهی عراق شدند و در درس مرحوم آخوند خراسانی و نیز مرحوم سید محمدکاظم یزدی حضور پیدا کردند.

در عراق هم مشاجرات میان موافقان و مخالفان مشروطه در جریان بود. مرحوم آخوند از موافقان و مرحوم سید، از مخالفان مشروطه بودند؛ از این‌رو مرحوم حاج شیخ، از نجف به کربلا رفته و هشت سال در آنجا اقامت می‌گزینند و از همین رو به ایشان لقب حائری داده‌اند.

مرحوم حاج شیخ، هم‌چنین به سامرا رفته و در درس مرحوم میرزای شیرازی حضور می‌یابند. بی‌تردید حضور در محضر عالمانی چنین بزرگ از ایشان شخصیتی فرهیخته و جامع در حوزه‌ فقه و مباحث اصولی می‌سازد؛ البته نظر مرحوم حاج شیخ این بود که در مورد مباحث اصولی باید به‌قدر نیاز و به‌عنوان مقدمه مباحث فقهی بسنده کرد.

استاد بنده، مرحوم آیت‌الله‌العظمی فاضل لنکرانی(ره)از مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی(ره) نقل می‌کردند که ایشان می‌فرمودند: علم اصول متورّم شده است؛ اما دوره‌ اصول مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری، یک دوره‌ چهارساله و خیلی کوتاه بوده است؛ البته ایشان به حوزه فقه بسیار می‌پرداخته‌اند. تقریراتی که آیت‌الله‌العظمی اراکی(ره)، آیت‌الله‌العظمی گلپایگانی (ره)و امام خمینی(ره) از درس‌های ایشان داشتند و نیز تقریراتی که خود ایشان از درس اساتیدشان مثل سیدمحمد فشارکی و آخوند خراسانی(ره) نگاشتند، گویای اهتمام ویژه ایشان به مباحث فقهی است.

  حیات سیاسی حاج شیخ(ره)

نگاهی به سیر تحول حوزه علمیه قم از نکات حائز اهمیت در مورد شخصیت مرحوم حاج شیخ، این بود که ایشان خودشان را خیلی وارد مباحث و مشاجرات سیاسی نمی‌کردند؛ حال یا به این دلیل که ورود به این‌گونه مباحث را در آن زمان تکلیف خود نمی‌دیدند و یا چنان‌که برخی گفته‌اند، ایشان مانند استادشان مرحوم فشارکی، اصلاً روحیه حضور در جریانات سیاسی و پرداختن به مسائل سیاسی را نداشتند؛

اما به هر تقدیر در برهه‌ای دیگر از حیاتشان، به‌صورت جامع در مباحث سیاسی وارد شدند که به‌نظر بنده، این برهه باید بیشتر مورد بحث و بررسی قرار گیرد. پیش از این برهه، ایشان احساس می‌کردند تکلیف‌شان این است که تمام سعی خود را متوجه برپا داشتن حوزه علمیه با هدف ترویج مکتب اهل‌بیت(عهم)نمایند؛

از این‌رو تا پیش از تحقق این هدف، از ورود به مباحث سیاسی پرهیز می‌کردند؛ اما پس از تحقق این هدف، ایشان به مسائل سیاسی هم پرداختند که از جمله می‌توان، به ارسال نامه‌ای توسط ایشان به رضاشاه اشاره کرد. مرحوم حاج شیخ در آن نامه، نگرانی خود را از موضوع «کشف حجاب» بیان داشته و یادآور می‌شوند که کشف حجاب، بر خلاف قوانین اسلام است؛ البته پاسخ رضاشاه هم پاسخی دور از ادب بود. وی در پاسخ به ایشان گفت: بهتر بود شما به مباحث سیاسی ورود نمی‌کردید و به کارهای علمی خودتان می‌پرداختید.

برخی دیگر، عدم ورود مرحوم حاج شیخ به مسائل سیاسی در آن دوران اختناق را این‌گونه تحلیل می‌کنند که اگر در چنان شرایطی، ایشان وارد مباحث سیاسی می‌شدند، همین مقدار توفیقی که در تأسیس حوزه علمیه قم داشتند نیز، ممکن بود از دست برود؛ چراکه حکومت نسبت به این موضوعات به‌شدّت برخورد می‌کرد.

مرحوم حاج شیخ در دوره‌ای زندگی می‌کرد که حکومت درصدد به تعطیلی کشاندن مجالس حسینی و نیز اجرای قانون کشف حجاب و حتی تغییر خط رسمی کشور و در نتیجه تغییر هویت ایرانی – اسلامی این مرز و بوم بود؛ از این‌رو به‌گمان بنده، مرحوم حاج شیخ، اساساً به‌خاطر ضرورت و اولویت تأسیس و سامان‌دهی حوزه علمیه قم، به امور دیگر نپرداختند تا اینکه کم‌کم شخصیت‌های مهم دیگری نیز، در این حوزه حضور یافتند و این حوزه پرآوازه شد.

از سوی دیگر فشارهایی که حکومت رضاخان نسبت به علمای تهران و حوزه تهران اعمال می‌کرد، از دیگر علل رونق حوزه علمیه قم بود. یکی از اساتید ما می‌فرمودند: از آنجا که قم در منطقه‌ای گرمسیر و شوره‌زار واقع بود و آب و هوای مناسب و وضعیت خوبی نداشت و برخی از آقایان تأسیس حوزه علمیه در قم را به صلاح نمی‌دانستند و معتقد بودند که اگر قرار باشد، برای تأسیس حوزه علمیه هزینه‌ای صورت گیرد، بهتر است این کار در تهران یا اراک انجام پذیرد؛

از این‌رو برخی اصلاً گمان نمی‌کردند که در شهر قم امکان تأسیس حوزه‌ای به این عظمت وجود داشته باشد؛ اما پس از تأسیس حوزه علمیه در قم بود که علما و فضلا از نقاط دور و نزدیک و حتی از نجف اشرف به قم آمدند و این باعث شد، حوزه علمیه قم، جایگاه مناسبی را در حوزه دانشِ دین پیدا کند و حقیقتاً مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری(ق) تلاش‌های بسیاری در این زمینه انجام دادند.

دوره تثبیت حوزه علمیه قم

بعد از درگذشت حاج شیخ عبدالکریم حائری در سال 1315 هجری شمسی، سه تن از مراجع وقت شیعه در امر مرجعیت دینی، شرعی و حفظ حوزه علمیه قم، همکاری داشتند که به «آیات ثلاث» شهرت یافتند. این بزرگواران آیت‌الله سید محمدتقی خوانساری، آیت‌الله سید صدرالدین صدر و آیت‌الله سیدمحمد حجّت کوه‌کمره‌ای(قهم) بودند که علاوه بر همکاری مشترک در سرپرستی حوزه علمیه قم، هریک، مقام فتوا نیز داشتند.

تلاش‌های این بزرگواران در سامان‌دهی وضعیت حوزه علمیه، زمینه را برای شکل‌گیری دوره دوم؛ یعنی «دوره تثبیت حوزه علمیه» در زمان حیات آیت‌الله‌العظمی بروجردی(ق) فراهم آورد تا حوزه علمیه قم رونق بیشتری بگیرد. آیت‌الله‌العظمی بروجردی با توجه به ویژگی‌های علمی و نوآوری‌های فقهی و استنباط احکام از طریق رجوع به تاریخ حدیث و فتاوای اهل‌سنت و نیز به-واسطه تتبعات فراوانی که داشتند، دوره‌ای بسیار ممتاز در تثبیت حوزه علمیه قم را رقم زدند.

دوره تثبت حوزه علمیه ویژگی‌هایی دارد؛ از جمله این‌که در این دوره غربی‌ها -از جمله فرانسوی‌ها- مطالعاتی را به-صورت دقیق درباره حوزه‌های علمیه آغاز کرده بودند و این نکته اساسی و مهمی است. من در کتاب «تعاملات نظرى اسلام و مسیحیت معاصر» که در دست انتشار است، به گوشه‌ای از این تلاش‌های غربی‌ها اشاره کرده‌ام.

مرحوم حاج شیخ با مجاهدت تمام، به موضوع حوزه علمیه پرداختند تا بتوانند، دانشِ دین را در این حوزه بگسترانند؛ زیرا آن نهادی که متکفّل و متصدّی امر دین است، حوزه علمیه و نیز نهادهایی است که به‌نحوی با حوزه علمیه ارتباط دارند و این نکته بسیار مهمی است. به‌عبارت بهتر، آن نهادی که می‌تواند، قرائت صحیح و غالب از دین برای جامعه جهانی ارائه دهد، حوزه علمیه است؛ البته ممکن است، قرائت‌های دیگری نیز از دین وجود داشته باشد که البته قرائت مغلوب است؛ اما قرائت غالب از سوی حوزه‌های علمیه و نهادهای مرتبط با حوزه‌های علمیه در اختیار جامعه و جهان قرار می‌گیرد.

ذکر این نکته در این‌جا ضروری است که اگر امر دین و مفاهیم و آموزه‌های آن، به دست روشن‌فکران می‌افتاد، چه‌بسا ما امروزه اندوخته زیادی از آموزه‌های صحیح اسلامی در اختیار نداشتیم.

اگر ملاحظه کنید، می‌بینید که کار روشن‌فکران به جایی رسیده که حتی وحی نبوی را رؤیای صادقه می‌دانند و آن را از ماهیت اصلی خودش که کلام خداست، تهی می‌کنند و تفسیرهای خاصی از آن ارائه می‌کنند. یا این‌که امروزه بحث صلح مطلق را به‌جای صلح عادلانه مطرح می‌کنند؛ البته ما هم طرفدار صلح هستیم؛ اما صلح عادلانه؛ یعنی صلحی که بر مبنای عدالت باشد؛ اما برخی به‌دنبال صلح مطلق هستند و منظورشان این ‌است که تحت هیچ شرایطی نباید دست به خشونت زد و نباید با دیگران جنگید و هرکسی را با هر نوع فکر، عقیده، عملکرد و شرارت باید پذیرفت.

این تفکر می‌گوید که نظام سلطه‌ای را که در صدد نهادینه ‌کردن ظلم به مظلومان جهان است، هم باید پذیرفت و به رسمیت شناخت. برخی از معنویت‌ها هم که امروزه در دنیا شکل گرفته و در حال ترویج است، چنین هدفی را دنبال می‌کنند. اینکه مردم شرایط موجود را همین‌گونه که هست، بپذیرند؛ معنویت‌های ظلم‌پذیر به‌جای معنویت‌های مسئولیت‌پذیر. این معنویت‌ها به افراد این‌گونه القا می‌کنند که شما در برابر ستم‌های موجود دنیا نمی‌توانید کاری انجام دهید؛ پس بهتر است، این ظلم‌ها را بپذیرید.

در عصر غیبت کبری، با چنین تحریفاتی در حوزه دین مواجه هستیم؛ اما تلاش‌های افرادی همچون شیخ مفید، خواجه نصیرالدین طوسی، سیدمرتضی، ابن‌ادریس، محقق حلی، شهید اول و شهید دوم، صاحب جواهر، صاحب ریاض و در دوران معاصر امثال حضرت امام(قهم)که امر دین را عهده‌دار شدند و مردم هم با توجه به اعتمادی که به حوزه‌های علمیه و علما داشتند، باعث شد که بحمدالله امروزه شاهد حضور و رشد دین در عرصه‌های مختلف فردی، اجتماعی و سیاسی باشیم.

همان‌طور که سابقاً نیز بیان شد، در زمان حاج شیخ عبدالکریم حائری، حوزه‌های علمیه مختلفی در جای جای ایران وجود داشته است؛ مثلاً در نراق، اصفهان، سبزوار، مشهد و…؛ همچنین شخصیت‌های مهم و برجسته‌ای نیز در این حوزه‌ها حضور داشته‌اند. پس وقتی ما بحث تأسیس را مطرح می‌کنیم، در واقع به‌نوعی سامان‌دهی جریان‌های علوم دینی و مانند آن مورد نظر است؛ والاّ در حقیقت، با توجه به سابقه‌ای که در قم و تهران و شهرهای مختلف بوده است، به‌نوعی بازتأسیس یا تجدید حیات حوزه مورد توجّه است.

اما نکته مهمی که باید به آن عنایت داشت، این است که شخصیتی مانند حاج شیخ در سفر به اراک و قم و مشهد، از عالمان این شهرها برای ایجاد حوزه علمیه قم درخواست کمک می‌کند. او در عراق با شخصیت‌های مهمی دیدار داشته و سپس به قم می‌آید و به تربیت شاگردان برجسته‌ای می‌پردازد و به حوزه قم حیاتی دوباره می‌بخشد. خود این اقدامات، به‌نوعی عملکرد سیاسی است. اقدام به چنین کاری در شرایطی که قدرت حاکمه در مقام تقابل و  تعارض با دین و آموزه‌های دینی است و تلاش می‌کند، نهادهای دینی را تعطیل کند، جرأت و جسارت می‌خواهد تا کسی بتواند، حوزه را این‌گونه پیش ببرد.

همچنین این‌که هویت حوزه علمیه، مستقل و جدای از جریان حکومت ظالم وقت، سازمان‌دهی شود و هرگونه وابستگی به حاکمیت در آن نفی و طرد گردد، خود این رویکرد یک جریان مترقّیِ سیاسی است؛ منتهی جریان سیاسی‌ای که می‌خواهد، حوزه شیعه را ارتقا بخشیده و سامان‌دهی کند. اینکه ایشان درصدد بوده‌اند، آموزه‌های اهل-بیت(عهم) را در این حوزه تعلیم داده و تدریس نمایند؛ آموزه‌هایی چون مهدویت، انتظار و اینکه انسان باید خودش را برای یک فرصت بی‌نظیر آماده کند و تربیت شود، خود این کار، جرأت و جسارت می‌خواهد.

به‌نظر من، مرحوم حاج شیخ بر اساس مجموعه اطلاعاتی که داشته، تکلیف خود را در این می‌دیده که حوزه قم را به‌صورت یک نهاد و سازمان، سامان‌دهی کند و می‌دانید، سامان دادن به چنین مجموعه‌ای که بتواند، در کوتاه‌ترین زمان هزار طلبه داشته باشد و حتی خیلی از بزرگان برای ادامه تحصیل از دیگر مراکز علمی به آن روی آورند، نیازمند بودجه است؛ چراکه بدون بودجه نمی‌توان امور طلبه‌هایی را که به این حوزه می‌آمدند، اداره کرد.

در بررسی که من تاکنون انجام داده‌ام، متوجه شدم، برخی از افرادی که برای تحصیل به قم می‌آمدند، شرایط بسیار سختی داشتند و حتی جایی برای اسکانشان وجود نداشت. در این بین مرحوم بافقی می‌گفتند: شما این طلبه‌ها را پذیرش کنید، جای‌شان را من تأمین می‌کنم. داستان مرحوم بافقی در این زمینه معروف است. نقل است که زمانی ایشان با عده‌ای از طلاب در حرم حضرت معصومه(س) بست نشسته بودند. ایشان به حضرت عرض کردند که اینها سربازان شما هستند و شما باید مشکلات آن‌ها را برطرف کنید. نقل شده که در همان‌جا گشایش‌هایی ایجاد شد و حواله‌هایی رسید که گره از مشکلات می‌گشود.

پس این بزرگان اصلاً به مخیّله خود خطور نمی‌دادند که برای اداره این مجموعه، از حاکمیت طاغوت، کمک دریافت کنند و این نکته، نکته بسیار مهمی است؛ زیرا تأسیس حوزه با مشکلات اقتصادی آن زمان، واقعاً مهم است. طلاب حوزه آب و نان و جای اسکان می‌خواهند؛ اما این بزرگان با یک اعتماد و اعتقاد و ارتباط عمیق با خدای بزرگ، این کار بزرگ را آغاز کردند.

یکی از نکات جالب توجّه در سیره مرحوم حاج شیخ این بود که ایشان بر این باور بودند که حوزویان، باید زبان خارجه بیاموزند؛ اما برخی از متدیّنان که نگاهی سطحی به مسائل داشتند، با این کار مخالف بودند و می‌گفتند: ما وجوهات نمی‌دهیم که طلبه‌ها زبان کفر بیاموزند؛

البته در زمان‌های بعد از مرحوم حاج شیخ نیز، گاه چنین نگاه تنگ‌نظرانه‌ای وجود داشته است؛ اما در زمان مرحوم آیت‌الله بروجردی، اوضاع قدری متفاوت شد؛ مثلاً یکی از فرزندان مرحوم حاج شیخ؛ یعنی حاج شیخ مهدی حائری در زمان مرحوم آیت‌الله بروجردی به آمریکا رفتند تا مکتب اهل‌بیت(عهم)را به دنیا معرفی کنند. پس اینکه برخی می‌گویند: مرحوم حاج شیخ در قم، حوزه‌ای سکولار تأسیس نمود، بی‌مهری در حق ایشان است؛ چراکه اگر بحث حوزه سکولار بود، اصلاً خود دولت‌مردان و حاکمان آن زمان مانعش نمی‌شدند. آنان با اسلامی که در عرصه‌های اجتماعی و مانند این‌ها دخالت نداشته باشد و تنها به نماز و روزه مردم بپردازد، مخالف نیستند؛

بلکه با اسلامی مخالفند که در ساحت اجتماعی و سیاسی تأثیرگذار باشد؛ از این جهت من فکر می‌کنم که باید یک بازتعریف و بازنگری‌ نسبت به جایگاه حاج شیخ در این زمینه صورت بگیرد و این‌گونه تحلیل نشود که گویا مرحوم حاج شیخ می‌خواست، حوزه‌ای سکولار تأسیس کند، خیر؛

بلکه ایشان درصدد بود، در حوزه، بنیان مکتب اهل‌بیت(عهم) را تقویت نماید. ایشان با توجه به مجموعه شرایط موجود و نیز خفقان حاکم، اقدام به تأسیس حوزه علمیه کرد و در حفظ آن تلاش نمود که خود این کار، جرأت و جسارت می‌طلبد. ایشان به مسائل سیاسی ورود پیدا نمی‌کرد؛ مگر آنجا که کار به نقطه حساسی می‌رسید، مثل مسئله کشف حجاب در دروه رضاخان که باعث تیرگی روابط ایشان با قدرت حاکمه گردید. پس مهم این است که ببینیم، مجموعه داده‌ها چه تحلیلی را در اختیار ما قرار می‌دهد؟

به‌گمان من از مجموعه داده‌ها می‌توان این تحلیل را داشت که مرحوم حاج شیخ درصدد بود، یک سازمان وکلا؛ یعنی وکلای مرجعیت را در کل کشور احداث کند و آن را رشد و توسعه بخشد. البته این کار هرچند در زمان مرحوم آیت‌الله بروجردی پا می‌گیرد، مقدماتش را حاج شیخ فراهم کرده است. ایشان مثل زمان امام هادی(ع) شبکه وکلا را راه‌اندازی کرد؛ البته من نمی‌خواهم، چنین تطبیقی را انجام بدهم؛ چون اطلاعات من در این‌باره خیلی عمیق نیست؛ ولی می‌توانم بگویم که در ذهن امثال مرحوم حاج شیخ(رضوت) بر اساس مجموعه آموزه‌هایی که از اهل‌بیت(عهم) و در مکتب آنان آموخته‌اند.

این نکته بود که باید درصدد انجام چنین کاری برآیند. اقدام به تأسیس حوزه طبعاً می‌توانست، مقدمه حرکت بعدی شود؛ البته حرکتی که باید در زمان خودش انجام پذیرد. بخشی از مقدمات این حرکت در زمان آیات ثلاث فراهم شد و بعد هم، در زمان مرحوم آیت‌الله بروجردی ادامه یافت که من به آن‌ها اشاره خواهم کرد. پس در حقیقت مرحوم حاج شیخ، از باب تکلیف وارد این عرصه شد.

ایشان به این نکته توجه داشته‌اند که بالأخره زمانه‌ای خواهد رسید که قم باید منبع و منشأ ترویج و تبلیغ آموزه‌های اهل‌بیت(عهم) در گستره‌ای وسیع باشد. امروزه ما به‌عینه می‌بینیم که این فرصت به‌واسطه اینکه حرم کریمه اهل‌بیت(عهم) در این شهر قرار دارد و در روایات ما آمده است که روزی مردم متوجه شهر قم می‌شوند، عملی شده است و به‌گمان من مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری، سهم بزرگی در فراهم ساختن این بستر ایفا نمود.

به‌گمان من دوره تأسیس، به یک معنا، سخت‌ترین دوره بوده است؛ یعنی مجاهدت بزرگی توسط مرحوم حاج شیخ صورت گرفته است. در شرایطی که اختناق فراوان حاکم بود و علما تحت فشار بودند -چه علمای بزرگ تهران و چه علمای سایر شهرها- حرکت جریان‌ساز مرحوم حاج شیخ با درخواست عالمان و شخصیت‌های بزرگ حوزه،  نشان‌گر آن است که ایشان دارای برخی ویژگی‌ها و شایستگی‌های ممتاز بوده که بر اساس آن‌ها می‌توانسته، این امر را مدیریت کند.

عالمان حوزه علاوه بر نبوغ علمی که در ایشان می‌دیدند و علاوه بر آنکه می‌دیدند که وی مشرب علمای نجف را کاملاً در اختیار دارد، این نبوغ را هم در مرحوم حاج شیخ می‌دیدند که بتواند،حوزه علمیه قم را هم مدیریت نماید؛ از این‌رو همه به‌نوعی از ایشان تقاضا کردند و ایشان بعد از استخاره‌ای بنا را بر این گذاشتند که در قم بمانند و آن اتفاق بزرگ را رقم زنند و پس از ایشان آیات ثلاث قم راه ایشان را ادامه دهند.

در این‌جا یادآوری یک نکته مناسب است و آن این‌که بزرگان و استوانه‌هایی هم‌چون سید محمدتقی خوانساری، سید صدرالدین صدر و حجت کوه‌کمره‌ای(رهم) در حوزه قم حضور داشتند؛ اما هیچ‌یک نتوانستند، حوزه قم را اداره نمایند؛ با این‌که این بزرگان منصب افتا و مرجعیت داشتند؛ اما مرحوم حاج شیخ حوزه را مدیریت نمود.

نگاهی به سیر تحول حوزه علمیه قم

  خدمات حوزه علمیه در دوره تثبیت

اما در مورد دوره تثبیت؛ یعنی دوره مرحوم آیت‌الله‌العظمی بروجردی(رضوت) من فکر می‌کنم که چند کار بزرگ تحقق پیدا کرد که یکی از آن‌ها، نظم‌بخشی به امور حوزه است. یکی از مسائل مهم این است که حوزه باید سامان پیدا کند و نباید بی‌حساب و کتاب باشد؛ البته این نظم‌بخشی در امر گزینش، شاید آن‌گونه که مطلوب بوده، تحقق پیدا نکرده باشد؛ ولی مرحوم آیت‌الله بروجردی ممتحنینی را معیّن کردند که آن‌ها از داوطلبان امتحان بگیرند و از جمله آن ممتحنین حوزه، امام خمینی(رضوت) و برخی شخصیت‌های دیگر بودند. این هنر شخصی است که می‌خواهد، مدیریت کند و نهاد نوپایی را به‌لحاظ کیفی و کمّی ارتقا ببخشد.

امروزه ما با یک نهاد رسمی با عنوان حوزه علمیه قم مواجه هستیم. وقتی گفته می‌شود، نهاد و سازمان، این یعنی تشکیلات؛ از این‌رو باید افرادی که به این تشکیلات وارد می‌شوند، آن‌هایی که شهریه می‌گیرند، رتبه علمی اساتید و نیز طلّاب و… همه چیز باید مشخص و بر اساس برنامه سامان‌دهی شود. بحث وکلا و شهریه طلاب به‌صورت جدی در زمان مرحوم آیت‌الله بروجردی انجام پذیرفت و این یکی از کارهایی بود که باید انجام می‌شد.

وقتی بحث تثبیت مطرح می‌شود، باید راهبرد و راهکارهای حوزه علمیه و به‌عبارت دیگر، چشم‌انداز آن در آینده کاملاً مشخص شود. نبوغ علمی مرحوم آیت‌الله‌العظمی بروجردی(رضوت) و شیوه‌ای که ایشان در امور فقهی و تسلّطی که بر علوم مختلفی چون رجال و حدیث و نیز فقه اهل سنت داشتند، به‌علاوه آشنایی دقیق با تاریخ احادیث و نیز طبقات منحصربه‌فرد رُوات، از زمان ائمه(عهم) تا زمان خودشان که منحصر به خود ایشان بود و خودشان آن را تأسیس کرده بودند، باعث گرایش بسیاری از حوزویان به مشرب علمی ایشان شده بود؛

البته آیت‌الله‌العظمی بروجردی(رضوت) همانند مرحوم حاج شیخ، از زمانی‌که عهده‌دار مرجعیت عام شیعیان شدند، دیگر فرصت چندانی برای تألیف آثار علمی فراوان نداشتند؛ ولی همان چند کتابی هم که از آنان برجای مانده، به‌حدّی عمیق و علمی است که باید بر آنها حاشیه زده شود و این نکته بسیار مهمی است که باید درباره جایگاه علمی آنان یادآور شد تا این جایگاه برجسته و مشخص شود. به‌‌تعبیر مرحوم آیت‌الله شهید مطهری، آیت‌الله بروجردی، هرچند استادان زیادی ندیده بود؛

ولی در حوزه علم، اهل فکر و ابتکار بود؛ به‌گونه‌ای که در حوزه رجال و حدیث کار کم‌نظیر بلکه بی‌نظیری انجام داد و اگر ایشان در این حوزه ممحّض می‌شدند، تحولات اساسی در علوم دینی ایجاد می‌کردند؛ هرچند در حد خودشان، در حوزه اصول و فقه و مانند این‌ها تحوّلاتی ایجاد کردند. این نکته اول.

اما نکته دوم: شما وقتی تاریخ استعمار در کشورهای اسلامی را مطالعه کنید، با دورانی طولانی مواجه می‌شوید و می‌بینید که یکی از حربه‌های استعمارگران ایجاد اختلاف میان سنی و شیعه بوده است. مرحوم آیت‌الله بروجردی زاویه نگاه جدیدی به مسلمانان ارائه کردند و آن اینکه جوامع اسلامی برای دست یافتن به اقتدار واقعی خود، باید به موضوع وحدت امّت اسلام توجّه جدّی و استراتژیک داشته باشند و این امر مستلزم آن است که ما با قوی‌ترین مراکز علمی اهل‌سنت که الازهر است، ارتباط و تعامل برقرار کنیم.

این‌که این فکر از کجا نشأت می‌گیرد، باید بررسی شود. این نکته بسیار مهمی است که آیت‌الله بروجردی(ق) ارتباط برقرار می‌کند، با دانشگاه الازهر که بزرگ‌ترین دانشگاه اهل‌سنت تا به امروز است.1

مرحوم آیت‌الله‌العظمی بروجردی با شیخ شلتوت ارتباط برقرار و نامه‌نگاری و در مصر «دارالتقریب» را تأسیس می‌کند و در همان زمان، فقه اهل‌بیت(عهم) به‌عنوان یک فقه رسمی در الأزهر تدریس می‌شود. فتوای شیخ شلتوت این است که فقه جعفری می‌تواند، بسان فقه مذاهب اربعه در الازهر تدریس شود. این، همان کار عظیمی بود که باید انجام می‌شد. این‌ها همه مقدمات شکل‌گیری تمدن اسلامی است. ایجاد تمدن اسلامی، لازمه‌اش انجام چنین اقداماتی و برقراری چنین تعاملات عمیقی است که باید در این حوزه‌ها انجام پذیرد و این موضوع بسیار مهمی است.

به نظر می‌رسد، ما از این منظر کمتر به شخصیت آیت‌الله‌العظمی بروجردی(رضوت) پرداخته‌‌ایم. ایشان یکی از مرزبانان تمدّن اسلامی است و از جمله کسانی بود که توانست، بحث تمدن اسلامی را از مسیر «وحدت و تقریب مذاهب اسلامی» و با تأسیس دارالتقریب، تمهید نماید و بعداً شخصیت‌های دیگر آن را دنبال کنند.2

شخصیت‌هایی مثل جناب سید جمال‌الدین اسدآبادی که بحث اتحاد جماهیر اسلام را مطرح کرد و خود ایشان شاگردانی مثل محمد عبده و رشیدرضا و کواکبی و… داشت که هرکدام منشأ خدماتی در این زمینه بودند. این همان اتفاق دوّمی بود که در پی آن حوزه علمیه قم، سردمدار حرکت تقریبی می‌شود و این خیلی ارزشمند است.

اما در حوزه نجف، نه در گذشته و نه امروزه، این رویکرد تقریبی وجود ندارد؛ هرچند شخصیت‌هایی مثل آیت‌الله سیستانی(حفظه‌الله) این نگاه را دارند؛ چون به هر حال ایشان شاگرد آیت‌الله بروجردی بودند و از دیدگاه ایشان متأثر بودند؛ اما به هر حال نگاه تقریبی، یک نگاه حاکم در حوزه نجف نیست.

بدون شک توسعه اختلافات میان شیعه و اهل‌سنت، به حوادثی دیگر دامن می‌زند که همگی به ضرر دنیای اسلام و مسلمانان است و کسانی که اختلافات را توسعه می‌دهند، جز ضربه ‌زدن به اسلام و مسلمانان، هدف دیگری را دنبال نمی‌کنند. در گذشته و امروزه، انگلستان به‌صورت ویژه در این زمینه فعّال بوده و تلاش می‌کرد، با تأسیس فرقه‌ها و… و نیز ترویج نگاه‌های افراطی به این اختلافات دامن بزند. زمانی‌که من در دانشگاه تربیت مدّرس تحصیل می‌کردم، استاد تاریخی داشتیم که تاریخ دوران معاصر را تدریس می‌کرد.

ایشان می‌گفت: یکی از دوستان ما کتابی را درباره قم، به زبان انگلیسی دیده بود که در آن کتاب، اطلاعاتی درباره اختلافات میان مراجع، تعداد طلبه‌ها، وضعیت تأهّل و تجرد طلاب، سید و غیرسید بودنشان، آدرس بیوت مراجع، اختلافاتی که در میان آنان هست، اطلاعاتی درباره این‌که یکی فلسفه را قبول دارد و دیگری قبول ندارد و اطلاعاتی از این دست، در آن گنجانده شده بود؛

آنها حتی افرادی را می‌فرستادند تا با این اختلاف‌ها آشنا شوند و آن اختلافات را در کتاب درج کنند و سپس اختلافی را که باید میان پیروان مذاهب به وجود آورند، به‌عنوان یک پروژه مطرح کنند. حتی در همین سه چهار دهه اخیر می‌بینید که بعضی را به مخالفت با فلسفه و عرفان وا می‌دارند؛ چرا؟ چون مثلاً امام خمینی(رضوت)فلسفه و عرفان تدریس می‌کردند.

آنان به هر روشی دست می‌زنند تا مراجع را مقابل هم قرار دهند. آن‌ها درباره روش‌های اختلاف‌افکنی پژوهش و مطالعه می-کنند، درباره اهل‌سنت و شیعه مطالعه کرده‌اند و به این نتیجه رسیده‌اند که اگر بخواهند، مسلمانان (اعم از شیعه و سنی) پا نگیرند، باید میان آنان اختلاف بیندازند؛ و الاّ اگر مسلمان‌ها باهم باشند، بزرگ‌ترین قدرت در دنیا خواهند بود؛ چه در حوزه اقتصادی، چه سیاسی، چه اجتماعی و چه سایر حوزه‌ها.

اگر کشورهای اسلامی و حکّام آنها با یکدیگر متّحد می‌شدند، ما مسلمانان به‌لحاظ اقتصادی بسیار بسیار قوی‌تر از غرب بودیم. آنها با ایجاد اختلاف میان ما، ثروت‌های ما را می‌گیرند و هیچ‌وقت اجازه نخواهند داد که اتحاد میان کشورهای اسلامی رخ دهد. حکّام اسلامی باید بدانند، تا وقتی که این تفرقه در میان کشورهای اسلامی وجود داشته باشد، جامعه مسلمین و کشورهای مسلمان به اقتدار دست نخواهند یافت و این، اهمیت موضوع وحدت را به ما یادآور می‌شود.

آیت‌الله بروجردی(ق) ما را به «وحدت امت اسلام و وحدت اسلامی» توجه می‌دهد. در طول تاریخ، ما شخصیت‌های علمی بزرگی داشته‌ایم که فقه مذاهب اربعه اهل‌سنت را تدریس می‌کرده‌اند. بزرگانی چون سید بحرالعلوم(ره) که فقه مقارن تدریس می‌کرده‌اند. از اهل‌سنت هم عالمانی بوده‌اند که آثار علمای شیعی را شرح می‌کرده‌اند. در گذشته این تعاملات وجود داشته است و اگر این تعاملات در حوزه‌های مختلف فرهنگی، سیاسی و اجتماعی توسعه پیدا می‌کرد، ما مسلمانان به اقتدار جهانی دست می‌یافتیم.

نکته دیگر درباره آیت‌الله بروجردی، توجه ایشان به ابعاد بین‌المللی است که نکته مهمی است. ایشان به جاهای مختلف دنیا نماینده فرستادند و از جمله در بهترین نقطه شهر هامبورگ در آلمان، مسجدی به‌نام شیعیان تأسیس کردند. ایرانی-ها در زمان مرحوم آیت‌الله بروجردی، در آلمان حضوری چشم‌گیر داشتند. آنان عموماً ثروتمند بودند و برای تحصیل و یا تجارت به آلمان رفته بودند؛ لذا در آلمان از جایگاه برجسته و خوبی برخوردار بودند. آنان طی نامه‌ای از مرحوم آیت‌الله بروجردی درخواست می‌کنند تا نماینده‌ای به آلمان بفرستند و ایشان هم، آیت‌الله گلپایگانی(ق) را می‌فرستند و ایشان 6 ماه در آلمان می‌ماند؛

اما به‌خاطر جریاناتی که اتفاق می‌افتد و نیز به‌خاطر اینکه ایشان از هیتلر به‌عنوان قهرمان آلمان یاد می‌کند؛ درحالی‌که در آن زمان هیتلر نزد آلمانی‌ها منفور بوده است، دیپورت(اخراج) می‌شوند. بعد از آن، مرحوم آیت‌الله بروجردی برای اعزام نماینده‌ای دیگر با برخی مشورت می‌کند و در نهایت محقق لاهیجی(ره) را که به چند زبان آشنایی داشت و آدم ویژه‌ای بود، به‌عنوان نماینده خود به آلمان می‌فرستند.

در سال 1960 میلادی، کلنگ مسجد امام علی(ع) در بهترین نقطه شهر هامبورگ بر زمین زده شد. نقطه جالب توجه آنکه شیعیان سه نقطه شهر هامبورگ را برای تهیه زمین در نظر گرفته بودند؛ اما آیت‌الله بروجردی(ق) تأکید داشتند که زمین مسجد حتماً باید در بهترین نقطه شهر قرار داشته باشد و این کار صورت گرفت و الآن هر توریستی که به این شهر می‌رود، این مسجد را می‌بیند. ما حتی الآن در انگلستان هم مسجد شیعیان نداریم؛ هرچند مراکز شیعه در دنیا زیاد داریم. جناب آقای خادمی هم در کپنهاگِ دانمارک، مسجد بسیار خوبی ساختند.

با این حال شما در هیچ جای اروپا و آمریکا از نقطه‌نظر جغرافیایی، جایی را مانند مرکز اسلامی هامبورگ که مسجد امام علی(ع) در آن قرار گرفته، پیدا نمی‌کنید و این نشان‌دهنده آینده‌بینی آیت‌الله بروجردی(ق) است.

نکته دیگری که مورد توجه مرحوم آیت‌الله بروجردی بود، توجه ایشان به توانمندسازی طلاب و نیز عنایت به علوم جدید بود. در حوزه‌های علمیه تا آن زمان غیر از فقه و اصول، خیلی از علوم دیگر خبری نبود؛ اما در اثر تلاش‌های مرحوم آیت‌الله بروجردی، امروزه زمینه برای ورود به عرصه‌های دیگر علوم نیز فراهم شده است. راه‌اندازی مؤسساتی مثل «در راه حق» و «دارالتبلیغ»،  فضای خیلی خوب و شرایط مناسبی را در این زمینه ایجاد کرد. من فکر می‌کنم در دوران تثبیت، قدم‌های بسیار مبارکی توسط مرحوم آیت‌الله بروجردی و تحت مدیریت ایشان برداشته شد و بعد از آن است که دوره تکمیل آغاز می‌شود.

جمع‌بندی آنچه تاکنون گفتیم، می‌تواند به اتخاذ رویکردی دقیق‌تر و جامع‌تر نسبت به آینده حوزه‌های علمیه بینجامد و زمینه را برای آینده‌پژوهی در این عرصه فراهم آورد. در ادامه بحث، ابتدا به‌صورت خیلی کوتاه در مورد مرحوم آیت‌الله حائری سخن خواهیم گفت و سپس به بحث درباره دوره تکمیل و ویژگی‌های آن پرداخته و بعد از آن به تهدیدها و چالش‌هایی که امروزه با آن‌ها مواجه هستیم، اشاره می‌کنیم. موضوع بعدی، بحث تمدن اسلامی و مؤلفه‌های آن است و در نهایت هم، در این خصوص سخن خواهیم گفت که حوزه علمیه در موضوع تمدن اسلامی، چه نقشی می-تواند ایفا کند.

  ویژگی‌های اخلاقی و شخصیتی حاج شیخ

در مورد روحیات شخصی و اخلاقی مرحوم شیخ عبدالکریم حائری یزدی، نکاتی قابل توجه وجود دارد که توجه به آن‌ها برای ما، به‌ویژه در این دوره، لازم و ضروری است. آن‌گونه که در کتب تراجم و شخصیت‌شناسی آمده است، مرحوم حاج شیخ بسیار خوش‌اخلاق و حتی شوخ‌طبع بودند و این نکته خیلی مهمی است که ما طلبه‌ها در تعامل با افراد مختلف، باید به آن توجه داشته باشیم؛ چراکه این روحیه و اخلاق می‌تواند، بسیار تأثیرگذار باشد و باعث گرایش افراد به مکتب اهل‌بیت(عهم) بشود.

می‌دانید که اساساً اخلاق در ادیان مختلف و به‌ویژه در دین اسلام جایگاهی ویژه دارد و پیامبراکرم(ص) به‌واسطه برخورداری از اخلاق نیک، توانست دیگران را به خود و آیین اسلام جذب کرده و پیرو خود گرداند. به‌همین دلیل است که خداوند متعال هم، اخلاق پیغمبر خود را می‌ستاید.

آنچه باعث شد، در طول 23 سال دوره رسالت ایشان، افراد بسیار زیادی در اطراف ایشان جمع شوند و آیین اسلام را پذیرا باشند، اخلاق نیک پیامبر(ص) بود و نه شمشیر پیامبرو نه ثروت حضرت خدیجه(عهما). از این‌روست که خداوند این‌گونه اخلاق پیامبر(ص) را می‌ستاید: {إِنَّکَ لَعَلى‌ خُلُقٍ عَظِیمٍ}3 و نیز می‌فرماید: «فَبِما رَحمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُم وَلَو کُنتَ فَظًّا غَلیظَ القَلبِ لَانفَضّوا مِن حَولِکَ[؛4 اگر پیامبر(ص) تندخو بود، مردم از او می‌رمیدند.

امام رضا(ع) می‌فرماید: «التودد إلی الناس نصف العقل».5 اساساً همین مدارا نمودن با مردم و خوش‌رو بودن نسبت به آنان در پیشبرد اهدارسالت پیامبر(ص) تأثیرگذار بود. ایشان فرمود: «أَمَرَنِی رَبِّی بِمُدَارَاةِ اَلنَّاسِ کَمَا أَمَرَنِی بِأدَاءِ اَلْفَرَائِضِ».6

مرحوم حاج شیخ نیز از همین ویژگی حسنِ خلق برخودار بود. انسانی بسیار معتدل و به‌دور از هرگونه ظاهرسازی و ریاکاری بود که همین هم زیبنده جایگاه مرجعیت است. بسیار ساده‌زیست بودند و در مصرف وجوهات شرعیه بسیار محتاط عمل می‌کردند. توجه خاصی به مشکلات طلبه‌ها؛ اعم از مشکلات معیشتی، علمی، خانوادگی، اخلاقی و … آنان داشتند؛ خود ایشان شخصاً به حجره طلبه‌ها سر می‌زدند و از وضعیت درس و مطالعه آنان جویا می‌شدند و آنان را به تلاش و کوشش تشویق می‌کردند. به آسایش مردم نیز توجه داشتند؛

از این‌رو مانند سایر مراجع دینی، به ارائه خدمات اجتماعی مثل ساخت بیمارستان و یا مؤسسات خیریه اهتمام داشتند و بیمارستان سهامیه فاطمی قم به دستور ایشان احداث شد. توجه به این جهات باعث شد که ایشان از شخصیت‌های برجسته و مفاخر شیعه به‌شمار آیند. نکته مهم دیگر در خصوص روحیات حاج شیخ، عشق ایشان به اهل‌بیت(عهم)بود. ایشان در دوره جوانی در سامرا نوحه‌خوان بودند و به زبان عربی مرثیه‌سرایی می‌کردند و همواره به این کار افتخار می‌نمودند.

ایشان در برپایی مجالس سوگواری اهل‌بیت(عهم)بسیار نقش داشتند. خیلی از مراجع مثل مرحوم آشیخ محمدحسین غروی اصفهانی در این‌گونه محافل خودشان چایی می‌ریختند. مرحوم حاج شیخ در برگزاری مراسم فاطمیه دوم، نقش بسیار مهمی داشتند و به‌جای برگزاری مراسم تعزیه و شبیه‌خوانی، بر برگزاری مراسم روضه‌خوانی بیشتر تأکید می‌کردند و نسبت به‌نقل مطالب بدون منبع بسیار حساس بودند. ما در رابطه با عاشورا در حوزه‌های تاریخی با سه مرحله مواجه‌ایم: مرحله نقل، مرحله تحلیل و مرحله تطبیق؛ در مرحله نقل، نقل باید صحیح باشد و ما در این مرحله با برخی تحریفات مواجه بوده‌ایم که این تحریفات گاهی ممکن است، به زبان منبری‌ها و برخی از مداحان آمده باشد. ایشان نسبت به این تحریفات حساس بودند.

در مورد فلسفه واقعه عاشورا کمتر بحث شده و کتاب نوشته شده است؛ اما به هر صورت، باید تحلیلی از چرایی این واقعه به دست داد. امروزه هم که بحث تطبیق است، باید ببینیم، چگونه می‌توان از عاشورا الگو گرفت؛ زیرا برخی اساساً معتقدند، از عاشورا نمی‌توان الگو گرفت؛ چراکه جریان عاشورا و کربلا را رخدادی ممتاز و منحصربه‌فرد و مربوط به گذشته می‌دانند که منحصر به شخص امام حسین(ع) و وظیفه ایشان بوده است؛ اما تحلیل ما این است که قیام امام حسین(ع) تکلیفی ویژه ایشان نبوده است؛

بلکه به تصریح خود حضرت، ایشان به‌عنوان امام به وظیفه خود عمل کرده‌اند: «الاترون إلى الحق لایُعمل به والى الباطل لایتناهى عنه، لیرغب المؤمن فی لقاء ربه حقا حقا، فانی لاأرى الموت الا سعادة، والحیاة مع الظالمین الا برما».7  ایشان می‌فرمایند: «لیرغب المؤمن فی لقاء ربه» و نه: لیرغب الحسین. بنابراین امری شخصی نبوده است.

گذری بر حیات سیاسی حاج شیخ

آخرین نکته در مورد حاج شیخ، ورود مرحوم حاج شیخ به مباحث سیاسی است. پیش‌تر نیز اشاره‌ای به این موضوع داشتیم و این‌جا به‌صورت مفصل‌تر در این‌باره سخن می‌گوییم.

در خصوص این موضوع دو دیدگاه وجود دارد:

بر اساس دیدگاه اول، شواهدی وجود دارد که اثبات می‌کند، مرحوم حاج شیخ روحیه سیاسی نداشته‌اند و از این نظر همانند استاد خودشان مرحوم فشارکی بوده‌اند؛ از این‌رو در جریان اشغال عراق توسط نیروهای خارجی که علما مانند مرحوم میرزا محمدتقی شیرازی و یا شیخ‌الشریعه و… از نجف و کربلا به کاظمین می‌روند، حاج شیخ چنین اقدامی نمی‌کند.

دیدگاه دوم نسبت به این موضوع – که بنده هم همین دیدگاه را می‌پذیرم و بر آن تأکید می‌کنم- این است که مرحوم حاج شیخ با توجه به شرایطی که در آن قرار داشتند و در صدد بازتأسیس حوزه بودند، در عرصه‌های سیاسی زیاد وارد نمی‌شدند؛ چون ورود ایشان باعث نابودی حوزه می‌شد؛ زیرا حکومت طاغوت در آن زمان قدرت داشت و حتی به تعطیل کردن مجالس امام حسین(ع) هم اقدام نموده بود تا چه رسد به تعطیلی حوزه علمیه. حکومت می‌توانست، با فشار به حوزه، ریشه آن را بخشکاند. مثلاً شما در عراق می‌بینید که صدام طی سه دهه از حکومت خود، چه بر سر حوزه‌های عراق آورد.

بنابراین با توجه به شرایط خاصی که در زمان رضاشاه بود، اگر مخالفت مرحوم حاج شیخ با سیاست‌های رضاشاه علنی می‌شد، یقیناً بساط حوزه برچیده می‌شد و چیزی از آن باقی نمی‌ماند. برخی معتقدند، این از درایت و دوراندیشی حاج شیخ بوده که با اتخاذ این روش و با مدیریت صحیح توانست، حوزه را احیا کند و بتواند، شاگردانی مثل امام و آیت‌الله گلپایگانی و آیت‌الله مرعشی نجفی(رهم) را تربیت کند که همواره به نفی دستگاه حاکمه ستمگر پرداخته و هیچ‌گاه آن را تأیید نکرده‌اند. بنابراین به‌نظر می‌رسد که مرحوم حاج شیخ در آن برهه، بر اساس تکلیف خود عمل نموده‌اند.

حوزه علمیه قم در دوره تکمیل

در ادامه سخن، به ویژگی‌های دوره تکمیل اشاره می‌کنم. هرچند ویژگی‌های این دوره کاملاً احصا نشده و دیگران می-توانند روی این ویژگی‌ها مطالعه و کار بیشتری صورت دهند. این ویژگی‌ها – بر حسب احصایی که بنده انجام داده‌ام – عبارتند از: ایجاد سازمان و رسمیت‌بخشی به فعالیت‌های علمی- پژوهشی، نظم‌دهی به مراحل آموزش، تصویب قوانین مرتبط با هدف انتظام و انسجام امور، سازماندهی مدارک و… بود. در گذشته حوزه دارای چنین سامانی نبوده است؛ البته در زمان تثبیت، مرحوم آقای بروجردی شهریه و نیز موضوع وکلا را تا حدودی سامان دادند. از طلاب امتحان می‌گرفتند؛ اما هنوز حوزه تا تبدیل شدن به یک نهاد رسمیِ به‌روز فاصله داشت.

دومین موضوعی که در دوره تکمیل به سامان‌دهی آن پرداخته شد، مقوله تبلیغ و تربیت نیروی متخصص برای امر تبلیغ بود. کارهایی مثل برنامه تربیت سفیران هدایت و امثال آن. حتی تأسیس دوره تخصصی تبلیغ با شاخصه‌های مختلف و نیز تربیت مبلغ برای دانشگاه‌ها و سایر نهادها، مربوط به این دوره است؛ هرچند پیش از این دوره هم، تلاش‌هایی در قالب تأسیس مؤسسه در راه حق و نیز دارالتبلیغ صورت گرفت.

یکی از کارهای مهم این دوره، توسعه مراکز تخصصی و رشته‌های متنوع آموزشی بوده که بسیاری از علوم اسلامی را در بر گرفته است؛ مراکز تخصصی تفسیر، فلسفه، اخلاق، فلسفه اخلاق، حدیث، تاریخ، کلام، مؤسسه امام صادق(ع) آیت‌الله سبحانی، مؤسساتی در حوزه تفسیر، پژوهشگاه‌های تخصصی فراوان مثل پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ق)که با تلاش آیت‌الله مصباح(ره) تأسیس شد و به آموزش رشته‌های متنوع علوم انسانی- اسلامی پرداخت و سایر مؤسسات علوم انسانی که در حوزه بنا نهاده شد، همه و همه مربوط به دوره تکمیل است.

همچنین تأسیس مراکز تخصصی فقه و اصول و حدیث و رجال و درایه و امثال آن، که به آموزش طلاب می‌پردازند. برخی از مؤسسات فقهی هستند که از پایه هفت تا پایه دهم تحصیلات حوزوی به‌صورت بسیار قوی به بحث‌های فقهی می‌پردازند و نیز مؤسساتی که دوره عمومی اجتهاد و همچنین دوره تخصصی اجتهاد را اجرا می‌نمایند. همه این اتفاقات در دروه تکمیل روی داده است.

من در دانشگاه سوربن فرانسه، مباحثه‌ای با برخی داشتم. بعضی از آن‌ها می‌گفتند که حوزه علمیه نجف، حوزه‌ای دینی است؛ اما حوزه قم تبدیل به حوزه‌ای سیاسی شده است. من در آن‌جا مفصل استدلال کردم که در حوزه قم، ضمن این-که به سیاست پرداخته می‌شود، در حوزه‌های تخصصی علوم مختلف نیز تلاش فراوان صورت می‌گیرد. موضوعات فقهی، اصولی، رجال، درایه و… از موضوعاتی است که به‌صورت تخصصی در حوزه قم بدان پرداخته می‌شود.

البته لازم است، در اینجا پرانتزی را باز کنم و بگویم که غربی‌ها در تلاش هستند که امور مختلف مربوط به حوزه را رصد کنند. حتی شنیده‌ام، در برخی دانشگاه‌ها، رساله‌هایی پیرامون تفاوت میان مشرب فقهی و اصولی قم و نجف نگاشته‌اند و مثلاً آیت‌الله‌العظمی فاضل لنکرانی(ره) را نماینده مشرب قم و آیت‌الله‌العظمی وحید خراسانی را نماینده مشرب نجف دانسته و حتی تحقیقاتی در مورد مکتب سامراء نیز نموده‌اند. من در جلسه دفاعیه رساله دکترای یکی از دانشجویان حضور یافتم که موضوعش مکتب تفکیک بود. حتی الآن هم، خیلی از طلبه‌های ما با مکتب تفکیک آشنا نیستند؛

ولی آنها کاملاً رصد می‌کردند که منشأ مکتب تفکیک به کجا برمی‌گردد. مثلاً مرحوم آقای الهیان که زمانی در گیلان هم حضور پیدا کرده بود، شاگرد مرحوم آیت‌الله علامه ذوفنون سیدموسی زرآبادی بود و همه این‌ها ظاهراً از شخصیت‌های طرفدار مکتب تفکیک قبل از مرحوم آمیرزا احدی اصفهانی بودند. مرحوم حکیمی و نیز در حال حاضر آیت‌الله سیّدان در مشهد، از شخصیت‌های طرفدار این مکتب هستند و مرحوم حکیمی، تمام تاریخچه بحث تفکیک را بررسی کرده و ضمن کتابی به جامعه علمی ارائه نموده است.

پس ما در قم مؤسسات فقهی‌ای داریم که در سطوح مختلف به آموزش طلاب اهتمام دارند. مؤسساتی مانند مؤسسه فقهی آیت‌الله فاضل، مدرسه امام کاظم(ع) تحت اشراف آیت‌الله‌العظمی مکارم، مؤسسه تخصصی آیت‌الله وحید خراسانی، مؤسسه تخصصی آیت‌الله شبیری زنجانی که هر کدام زیر نظر یکی از مراجع اداره می‌گردد و این کار هنوز در نجف، به این صورتی که گفتیم، اتفاق نیفتاده است.

من در آن مباحثه، مفصّل استدلال کردم که حوزه قم در این زمینه پیشتاز است؛ هرچند معتقدیم، این دو حوزه، مکمّل یکدیگرند و ما هیچ‌وقت حوزه قم و نجف را در عرض و مقابل هم قرار نمی‌دهیم و بر این باوریم که هرگونه تلاشی برای ایجاد تقابل میان این دو، از نیرنگ‌های دشمن است که باید متوجه آن بود.

نکته دیگر که درباره دوره تکمیل قابل ذکر است، این است که پیش از دوره تکمیل، ورود طلاب به حوزه و خروجشان از حوزه بی‌حساب و کتاب بود؛ یعنی مجموعه‌ای که نسبت به ثبت‌نام و گزینش طلاب وظیفه داشته باشد، قبل از انقلاب به هیچ‌وجه وجود نداشت؛ اما الآن ما آمار دقیق طلاب مشغول به تحصیل در سطوح مختلف حوزوی، آمار تعداد اساتید و… را داریم. بنابراین امروزه فرایند جذب نیروهای مستعد و حتی نخبه به‌خوبی طی می‌شود و تلاش می‌کنند، پس از شناسایی نخبه‌ها، شرایط تحصیل را برای آنان فراهم آورند.

اهمیت یافتن مباحث علوم انسانی در کنار علوم اسلامی در حوزه‌های علمیه نیز، از ویژگی‌های دوره تکمیل است. امروزه مباحث جامعه‌شناسی، اقتصاد، روان‌شناسی، مدیریت، حقوق بین‌الملل و… مباحثی است که در مراکز و مؤسسات حوزوی به‌صورت جدّی دنبال می‌شود و ما بحمدالله امروزه متخصصانی در حوزه علوم انسانی جدید از میان طلاب داریم.

در دوره تکمیل، توجّه به مسئله رابطه علم و دین و حرکت به سمت اسلامی کردن علوم، از اهمیت برخوردار است. می‌دانید که بحث رابطه بین علم و دین، منشأش کلیساست. در قرن‌های 16 تا 18 میلادی کلیسا به‌شدت با دانشمندانی چون گالیله، کپلر و کوپرنیک مخالفت می‌کرد و آنان را به‌خاطر دیدگاه‌های مخالف کلیسا محاکمه می‌نمود. از همان زمان بود که بحث تعارض علم و دین مطرح شد و تاکنون نیز این تعارض برطرف نگردیده است؛

اما ما در حوزه علمیه، شاهد آشتی این دو حوزه با یکدیگر هستیم. حوزه بر این باوراست که علم و دین دارای ساحت‌های مختلف هستند؛ علم به ساحت کشف طبیعت می‌پردازد و دین به ساحت کشف گزاره‌های دینی؛ از این‌رو تعارضی میان این دو نمی‌بیند؛ لذا شما در دوره تکمیل با موضوع ارتباط حوزه و دانشگاه مواجه هستید.

در مسئله حوزه و دانشگاه، به نظر من چند مرحله طی شده است: مرحله تعارف یا شناسایی حوزه و دانشگاه نسبت به هم، مرحله تفاهم این دو؛ یعنی این‌که نسبت به یک مسئولیت مشترک به فهمی مشترک برسند و در مرحله بعد، یعنی مرحله تعامل به هم‌افزایی بپردازند و زمینه ارتقای یکدیگر را فراهم آورند و شاید همین ارتقاء، مقدمه یک تحوّل عظیم باشد.

همه این اتفاقات در ایران اسلامی و پس از انقلاب و در دوره تکمیل روی داده است و این گویای آن است که ساحت‌های علم و دین در تعارض با یکدیگر نیستند و ما معتقدیم، می‌توان از علم برای تقویت بنیه‌های دینی بهره برد. یکی از اساتید ما می‌فرمود: چه مانعی دارد طلبه‌ها علم تشریح یاد بگیرند؟ چون آشنایی طلبه با علم تشریح باعث می‌شود، او علاوه بر توحید نظری، به توحید عملی و توحید حقیقی نیز برسد.

یکی دیگر از ویژگی‌های دوره تکمیل، توسعه فعالیت‌های بین‌المللی حوزه است. در دوره تکمیل حوزه به فکر تربیت مبلغان اثرگذار در عرصه بین‌الملل افتاد. گرچه در این زمینه، هنوز ضعیف هستیم و لازم است، راهبردها و راهکارهایی را دنبال کنیم تا در این حوزه موفق شویم. جامعة‌المصطفی که در حال حاضر دانشجویانی از 127 ملیت در آن تحصیل می‌کنند، از جمله مراکزی است که با هدف توسعه فعالیت‌های بین‌المللی حوزه بنا نهاده شد. الآن جامعةالمصطفی را می‌توان در کنار الازهر و بلکه چه‌بسا با توجه به اهدافی  که دارد، برتر از الأزهر دانست.

دانشگاه‌های الازهر، مدینه، کوفه و مکّه، دانشگاه‌های بزرگ دنیای اسلام‌اند، اما باز هم جامعةالمصطفی، نقشی مهم‌تر از همه آن‌ها ایفا می‌کند و این اتفاق بزرگی است که در دوره تکمیل رخ داده است. در زمان آیت‌الله بروجردی(ق) نهایتاً افرادی از هند و پاکستان وارد حوزه می‌شدند؛ اما امروزه از بیش از صد ملیت، طلابی وارد جامعه المصطفی شده و به تحصیل می‌پردازند و این اتفاق بسیار مبارک و بزرگی است. همچنین مراکزی همچون مجمع جهانی اهل‌بیت(عهم) با بیش از 130 کشور با هدف تقریب مذاهب با جهان اسلام ارتباط دارد.

امروزه حوزه علمیه به‌صورت جدی در عرصه بین‌الملل حضور پیدا کرده و بحث دیالوگ(گفت‌وگو) را مطرح می‌کند. حوزه امروزه بحث‌های میان‌رشته‌ای و رشته‌های اساسی را تأسیس کرده است و برخی در عرصه دیالوگ حوزه علمیه با ادیان ابراهیمی و بشری زیر نظر بنده رساله علمی می‌نویسند. حوزه با ورود به حیطه دیالوگ، فصل جدیدی را در فعالیت‌های خود آغاز می‌کند که باید توسعه پیدا کند؛ البته پس از انقلاب بحث ادیان، ادیان ابراهیمی و ادیان بشری در حال توسعه است؛

ولی این‌که خود حوزه علمیه قم ضرورت و اولویت این تعامل را درک کند و از حوزه مجتهدانی به واتیکان بروند و از واتیکان نیز کاردینال‌ها به حوزه بیایند و با هم ارتباط داشته باشند، اتفاقی است که در دوره تکمیل روی داده و باید توسعه پیدا کند. ما باید گفتمان اهل‌بیتی را که عقلانیت، معنویت، عدالت و مقاومت است، به دنیا معرفی کنیم و بگوییم که  شیعه یک مکتب خشن و طرفدار خشونت نیست؛ هرچند مکتب مقاومت در مقابل خودکامگی هست. به دنیا بفهمانیم که شیعه یا مکتب اهل‌بیت؟عهم؟ مکتب طرفدار تفکر و تعقل است؛ مکتبی معنوی است که می-تواند، در برابر عرفان‌های نوظهور بایستد.

دوره تکمیل پس از پیروزی انقلاب آغاز شد؛ هرچند این نوع تفکرات در برخی از شخصیت‌های گذشته ما نظیر مرحوم شهید مطهری و شهید بهشتی و باهنر پیش از انقلاب نیز بوده است. آقای بهشتی و آقای باهنر، طرح‌ها و نگاه-هایی در رابطه با حوزه داشتند؛

مثلاً آیت‌الله شهید مطهری(ره) در رابطه با ارتزاق حوزویان دیدگاهی داشتند و می‌گفتند که روحانیت نباید بودجه خودش را از دست مردم یا از حکومت بگیرد؛ بلکه باید برای ارتزاق روحانیت فکری کرد که بتواند به آن رسالت اصلی خودش عمل کند. مجموعه‌ای از این‌گونه فکرها بوده است؛ اما به‌لحاظ سخت‌افزاری این فرصت و بستر و فضا برای پیاده‌سازی این طرح‌ها فراهم نبود و انقلاب این بستر و این زمینه را فراهم کرد تا این طرح‌ها تجمیع و درباره آنها بحث شود.

درباره تغییر نظام آموزشی و پژوهشی بحث صورت گرفت. قبلاً حداکثر کاری که همه می‌کردند، این بود که بر عروه، حاشیه می‌زدند؛ ولی امروزه در بحث‌های مربوط به حکومت و حتی در بحث-های جدیدی که خود مسیحی‌ها هم جرأت ورود به آن‌ها را ندارند، حوزویان ورود می‌کنند؛ مباحثی چون تلقیح و لقاح مصنوعی، شبیه‌سازی و… در فقه پزشکی و مباحث جدید دیگری از این دست، در حوزه فقه کم نیست. در گذشته کسی این شهامت را نداشت که بحث تغییر نظام آموزشی را مطرح نمایید؛ اما امروزه این بحث‌ها مطرح است. امروزه پژوهش‌ها باید پژوهش‌های مسئله‌محور، تقاضامحور و شبهه‌زدا باشد. این روزها شبهات بسیار زیادی مطرح می‌گردد و اساساً دوران ما، عصر شبهه‌زایی است.

مرحوم امام خمینی(ره) برای حوزه علمیه قم، فرصت‌های فراوانی را ایجاد کردند. مراجع معظم تقلید نیز، آن زمان شورای‌عالی حوزه را تشکیل دادند و شخصیت‌هایی چون آیت‌الله‌العظمی فاضل لنکرانی(ره) و آیت‌الله‌العظمی مکارم شیرازی در آن شورا حضور داشتند. بعداً مدیریت حوزه‌های علمیه شکل گرفت تا رسید به جایی که ما الآن مدیر حوزه‌های علمیه داریم که خود او یک مدیر را برای قم و نیز حوزه‌های استان‌ها جهت اداره این حوزه‌ها منصوب می‌کند. یا موضوع شورای حوزه‌های علمیه در استان‌ها و اینکه علمای بلاد با یکدیگر جمع شوند و شورایی تشکیل داده شود تا نظام آموزشی و پژوهشی و فرایند جذب حوزه و به‌اصطلاح سطوح مختلف سامان‌دهی شود، همه و همه در دوره تکمیل اتفاق افتاده است.

یکی دو نکته هست که به نظر من باید روی این‌ها خیلی کار بشود. یکی در مورد اجتهادشناسی و دیگری درباره شورای فقهی است. به‌نظر بنده در بحث اجتهادشناسی باید کار مفصل صورت پذیرد؛ چه درباره دوره ماقبل شیخ طوسی؟رضوت؟ و چه درباره زمان ایشان تا قرن دهم و چه از زمان شهید ثانی(ره) تا قرن اخیر و نهایتاً قرن اخیر. در این 4 دوره، بحث اجتهادشناسی باید مجدداً بازشناسی و بازتعریف شود.

مرحوم شهید مطهری مطلب مهمی را از مرحوم حاج شیخ نقل می‌کنند و می‌فرمایند: در این‌جا من پیشنهادی دارم که برای پیشرفت و ترقی فقه ما بسیار مفید است. این را قبلاً مرحوم آیت‌الله حاج شیخ عبدالکریم یزدی (اعلی‌الله‌مقامه) فرموده‌اند. ایشان می‌فرمودند: چه لزومی دارد که همه از یک نفر تقلید کنند؟ ایشان بحث تخصّصی بودن را مطرح می‌کردند.

بحث تخصصی شدن در گذشته نبوده و پس از آنکه علم گسترش پیدا کرد، مطرح شد. در گذشته مردم برای مداوای خود به فردی که به او حکیم می‌گفتند، مراجعه می‌کردند و او همه بیماری‌ها را معالجه می‌کرد؛ اما آیا امروز هم این‌گونه است؟ خیر، امروزه همه چیز تخصصی شده است و برای معالجه هر بیماری به متخصص آن مراجعه می‌شود.

دائره فقه نیز بسیار گسترده شده است. من با برخی از افرادی که واقعاً فاضل و مجتهد و بلکه جزء مجتهدان معروف حوزه هستند، درباره موضوعی صحبت می‌کنم و آنان می‌گویند که در این زمینه کار نکرده و تخصص ندارند. مگر می-شود، یک نفر در همه مباحث فقهی، از طهارت تا دیات و نیز بحث‌های حکومتی و مباحث جدید دیگر، تخصص داشته باشد؟ بنابراین نظر مرحوم حاج شیخ این بوده که تقلید باید تخصصی شود و این موضوعی است که ما هنوز به آن نرسیده‌ایم. ممکن است فردی نسبت به همه احکام دارای ملکه استنباط باشد؛ اما حوزه مسائل فقهی چنان گسترده است که او وقت کافی برای ورود به همه آن مسائل را پیدا نمی‌کند.

نکته دومی که مرحوم آیت‌الله مطهری مطرح می‌کند، بحث شورای فقهی است؛ البته شورای فقهی هیچ ارتباطی با شورای رهبری ندارد و شورای رهبری از نظر من قابل دفاع نیست. قرآن کریم به‌صراحت به پیامبر(ص)فرمان مشورت با مسلمانان را می‌دهد؛ اما در نهایت می‌فرماید: تصمیم با خود پیامبر(ص) است. البته حاکم باید مشاورانی داشته باشد و در جمهوری اسلامی مثلاً اعضای مجمع تشخیص مصلحت، مشاوران مقام رهبری و ولایت فقیه هستند؛ اما «رهبریِ شورایی» به‌نظر من قابل دفاع نیست. به هر تقدیر شورای فقهی مسئله دیگری است؛

چون بحث تخصّصی بودن موضوعات و مسائل مطرح است و فقها باید تکلیف مقلدان را در موضوعات مختلف روشن کنند. امروزه به‌ویژه در مباحث اقتصادی، در مسائلی مانند بیت‌کوین و پول‌های مجازی و… نیاز به تخصّص هست تا فقیهان متخصّص، تکلیف مقلدان را مشخص نمایند و این خود، ضرورت وجود شورای فقهی را روشن می‌سازد.

بحث شورای فقهی را می‌توان به دو دوره تثبیت و تکمیل مربوط دانست. آیت‌الله شهید مطهری(ره) نیز، قبل از انقلاب این بحث در ذهنش بود؛ اما امروزه این موضوع بیشتر مطرح می‌شود و باید جزئیاتش مورد کنکاش و بررسی قرار گیرد و اگر کسی این بحث را پیش کشید، دیگران او را طرد نکنند. البته شورای فقهی مخالفانی هم دارد. منظور از شورای فقهی نیز، همان شورای فقهاست و نه شورای إفتا که اکنون وجود دارد. این شورا شورای فقهای تراز اول برای حل معضلات و مشکلات است که نمونه‌اش را در الازهر شاهدیم.

  ضرورت تعامل حوزه علمیه قم و نجف

در اینجا به چند نکته درباره تعاملات حوزه علمیه قم و نجف اشاره می‌کنم. به‌نظر بنده در شرایط حاضر لازم است، در این خصوص بحث جدی صورت پذیرد و نیز لازم است، جهت تعامل این دو حوزه، کار جدّی انجام شود؛ چراکه به‌فرموده آیت‌الله فیّاض، این تعامل می‌تواند، آثار مثبت و مفید فراوانی داشته باشد.

این دو حوزه اهداف یکسانی را دنبال می‌کنند و تداوم ارتباط و تعامل میان فضلا و علمای این دو حوزه، به‌جهت موقعیت مهم دینی این دو نهاد و نیز تأثیرگذاری آن دو، می‌تواند در مسیر پاسداری از مبانی ارزشی و دینی و نیز مقابله با دشمنان اسلام بسیار مؤثر باشد؛ از این‌رو تعامل میان این دو، جزء اولویت‌های امروز ما خواهد بود؛ زیرا دشمنان امروزه درصدد ایجاد اختلاف میان این دو حوزه هستند.

هم‌چنین توجه به مسئله وحدت اسلامی باید در تمام حوزه‌ها سرلوحه باشد. توجه به فقه مقارن نیز، امروزه خیلی می‌تواند تأثیرگذار باشد. زمانی مرحوم علامه بحرالعلوم، همه مذاهب اربعه را یا تدریس می‌کردند یا درباره آن‌ها کار مقارن می‌کردند.

پس این دو حوزه باید از تجربیات و نقاط قوّت یکدیگر استفاده کنند. باید تعامل ایجابی و حداکثری اتفاق بیفتد؛ مثلاً شخصیت‌های علمی و مرجعیتی مثل مرحوم امام؟رضوت؟ باید در حوزه نجف مطرح و روی نظرات ایشان در بخش-های مختلف بحث و بررسی صورت گیرد؛ چراکه امام در این عصر در عرصه‌های مختلف از جمله عرصه بین‌الملل تأثیرگذار بوده است. هم‌چنین شخصیت‌هایی مانند علامه خرسان(ره) در نجف، مرحوم آیت‌الله صافی گلپایگانی(ق) و دیگران که صاحب اثر و تأثیرگذار هستند، باید به هر دو حوزه معرفی شوند تا حوزویان بدانند، چه اتفاقات بزرگی رخ داده است.

در مورد انقلاب شکوهمند ایران برخی گویا نمی‌دانند و یا اینکه نمی‌خواهند ببینند که چه اتفاق مهمی در دنیا رخ داده و تقابل بین دو بلوک شرق و غرب به تقابل میان اسلام و استکبار بدل گشته است. طلبه‌ها باید از این اتفاق بزرگ آگاه شوند؛ مثلاً در آلمان در اوائل انقلاب، بیشتر از 100 مرکز اسلامی وجود نداشته است؛ اما امروزه بیش از 2700 مرکز اسلامی رسمی وجود دارد. هم‌چنین اول انقلاب فقط یک نماز جمعه در مسجد هامبورگ برگزار می‌شد؛

اما در حال حاضر، 42 نماز جمعه در خود هامبورگ و نماز جمعه‌های متعدد در برلین برگزار می‌گردد. در بعضی شهرهای اروپا جمعیت مسلمانان از غیرمسلمانان بیشتر است. طبق برخی از آمارها در شهر بروکسل، پایتخت بلژیک که اتفاقاً مقرر اصلی پارلمان اروپا نیز در این شهر مستقر است، 56 درصد شهروندان مسلمان هستند. پس اتفاقات خیلی بزرگی افتاده است. در فرانسه و آلمان در حال حاضر مسلمانان در عرصه‌های سیاسی نیز تأثیرگذارند. مسلمانان در انتخابات شرکت می‌کنند و رأی آنها تأثیرگذار است.

از سوی دیگر این‌ مطلب را که دانشگاه‌های دنیا درباره اسلام و مسلمانان تحقیق می‌کنند، نمی‌توان به‌صورت کلی به حساب سوء نیت آنان گذارد. زمانی بود که ترجمه‌های موجود از قرآن ترجمه‌هایی بود که مسیحیان و یا یهودی‌ها با قصد ضربه‌زدن به اسلام انجام داده بودند. آنان بر اساس ترجمه‌ای که خود از قرآن کریم فراهم کرده بودند، اسلام را دین خشونت معرفی کردند. همچنین 300 یا 400 سال پیش، دیالوگ (گفت‌وگو) میان ادیان برای تقابل بود؛ اما امروزه برای تعامل و هم‌افزایی است. امروزه باید بین ادیان و فرهنگ‌های مختلف گفت‌وگو صورت پذیرد تا ما بتوانیم، به همه جهانیان بگوییم که مکتب ما، مکتبی عقلانی، معنوی و عدالت‌خواه است.

نکته دیگر این‌که امروزه مسلمانان در مراکز علمی در کشورهای مختلف حضور دارند و بسترهایی را برای معرفی اسلام از طریق مباحث علمی آکادمیک فراهم می‌کنند. بعضی‌ها در این مراکز ممکن است، نگاه تقابلی داشته باشند و بگویند، اسلام این را می‌گوید؛ ولی دین ما این را می‌گوید و دین ما برتر است. من در دانشگاهی در اروپا سخنرانی کردم. در آنجا یکی از مسیحی‌ها گفته بود که در اسلام اصلاً محبت نیست و محبت فقط در مسیحیت است. من با او صحبت کردم و از او پرسیدم: شما قرآن را خوانده‌اید؟ گفت: نه. گفتم: پس چطور بین دو کتاب مقایسه می‌کنید؟ از نظر علمی شما حق مقایسه ندارید؛

ولی من انجیل را خوانده و مقایسه کرده‌ام و با اطلاع بیان می‌کنم که محبتی که در اسلام مطرح است، اگر بیش از مسیحیت نباشد، کمتر از آن نیست؛ پس بعد از انقلاب این اتفاق افتاد که اسلام در مراکز علمی اروپا وارد شود و مورد بحث قرار گیرد. الآن در دانشگاه‌های سوربن، هاروارد، کمبریج و دیگر دانشگاه‌های معتبر دنیا، جدیدترین بحث‌های اسلامی مطرح می‌شود. دانشگاه‌های مختلف، کرسی اسلام‌شناسی تأسیس کرده‌اند و البته حضور طلاب ما در برخی از این کشورها در این زمینه بی‌تأثیر نبوده است.

من افرادی را می‌شناسم که به دانشگاه‌های غربی رفته و در آنجا کرسی اسلام‌شناسی تأسیس کرده‌اند و مباحث جدید مربوط به حوزه‌های مختلف اسلام را آنجا مطرح می‌کنند. اصولاً به‌واسطه حضور عالمان و دانشمندان فرصت‌هایی در آن کشورها فراهم شده که با استفاده از آن فرصت‌ها، این مباحث مطرح می‌شود.

از سوی دیگر غربی‌ها هم دنبال این هستند که مؤلفه‌های اسلام را دقیق‌تر مطالعه کنند تا راه مقابله با آن را بیابند؛ مانند اتفاقی که سال 65 در تل‌آویو رخ داد. در آن سال 300 تن از دانشمندان شیعه، مسیحی و اهل سنت را برای سه روز به تل‌آویو دعوت کردند.

بعد از 3 روز به این جمع‌بندی رسیدند که این بچه‌های 18-17 ساله که در ایران با این عشق به جبهه می‌روند، بر اساس چه ایده و نگاهی این کار را می‌کنند؟ آن‌ها در جمع‌بندی خود به این نتیجه رسیدند که در شیعه 2 شاخصه مهم وجود دارد: یکی این‌که اینها یک الگوی شهید به‌نام حسین‌بن علی(ع)و یک الگوی زنده به‌نام مهدی(عج)و به‌عنوان منجی دارند و لذا روی هر دو سوژه کار کردند.

امروزه می‌بینید، بعضی بازی‌های رایانه‌ای برای مقابله با حضرت مهدی(عج) و جریان مهدویت است. اینها اتفاقاتی است که در حال روی دادن است. برخی در حال تحقیق در این باره‌اند که با فرهنگ شیعی و فرهنگ اهل‌بیت(عهم)چگونه مقابله نمایند. پس اغراض متفاوتی می‌تواند پشت پرده تحقیقات غربی‌ها درباره اسلام و تشیع وجود داشته باشد. از این‌رو من معتقدم باید این تعامل بین مراکز علمی ما با مراکز علمی دیگر صورت پذیرد.

  ضرورت احیای سنت‌های کارآمد حوزه‌های علمیه

یکی دیگر از کارهایی که امروزه حوزه‌ها باید انجام دهند، احیای سُنن حوزوی است که متأسفانه در حال فراموشی است؛ مثلاً همین سنت فاخر مباحثه دروس که در حوزه در حال مغفول واقع شدن است؛ اما در فرانسه از همین سنت الگوبرداری نموده‌اند. من در این‌جا به برخی از این سنت‌ها اشاره می‌کنم:

  1. سنت تقریرنویسی
  2. سنت تدریس درس‌های سال‌های قبل: من خودم سال دوم که بودم، کتاب‌های سال اول را تدریس می‌کردم. از همان وقت تاکنون تدریس را ادامه دادم.
  3. سنت برگزاری کلاس‌های اخلاق در روزهای پنج‌شنبه یا جمعه: بعد از این کلاس‌ها تا یک هفته طلاب به‌نوعی از نظر معنوی، شارژ می‌شدند؛ هم تحصیل را جدی می‌گرفتند و هم تهذیب را؛ البته مقام معظم رهبری سنت دیگری را هم اضافه می‌کنند که ما کمتر به آن توجه داریم و آن ورزش است؛البته ورزش با هدف کسب نشاط بدنی؛ چون گاهی مواقع یک خمودگی‌ای در بدن ایجاد می‌شود که با ورزش نشاط بدنی باز می‌گردد.
  4. سنت گعده‌های علمی: این گعده‌ها با توسّل به حضرات معصومین(عهم)شروع می‌شود. در گذشته آقایان ابتدا روضه می‌خواندند و بعد یکی دو ساعت گعده علمی داشتند که خیلی پربرکت بود.
  5. سنت مجالس روضه هفتگی که طلبه‌ها در خانه‌های‌شان و مراجع در دفاترشان برگزار می‌کردند.
  6. سنت تبلیغ در مناسبت‌های تبلیغی: در مناسبت‌های تبلیغی فضلای کارشناس دین و مسلط به مباحث دینی باید برای تبلیغ بروند.
  7. سنت حاشیه‌نویسی بر کتاب‌ها.
  8. پرداختن به مباحث پژوهشی مسئله‌محور و تقاضا‌محور: با توجه به نیازها که البته این دیگر جزء سُنن نیست؛ اما باید امروزه به آن پرداخته شود.
  9. دوره‌های اختباری هم باید در حوزه گذرانده شود: سابقاً این‌گونه بوده که 6 ماه را به‌عنوان دوره آزمایشی قرار می‌دادند تا مشخص شود، آیا می‌توان سلاح علم دین را به داوطلبان ورود به حوزه داد یا خیر؛ زیرا برخی آن آمادگی لازم را نداشتند؛ لذا سلاح علم در اختیار آنان قرار نمی‌گرفت؛ چون سلاح علم باید در اختیار کسانی قرار داده شود که بتوانند، الگوی جامعه باشند و به‌عنوان رهبر و هدایت‌گر در عرصه‌های دینی نقش ایفا کنند.

جمع‌بندی مباحث اینکه ما در حوزه با نقائص و چالش‌هایی جدی مواجه هستیم؛ البته کارهای زیادی هم در حوزه انجام شده است. ما برخی فرصت‌ها را در اختیار داریم؛ اما به هر صورت تهدیدهایی هم هست. اگر به این تهدیدها و فرصت‌ها توجه شود، ان‌شاء‌الله حوزه علمیه می‌تواند، با تبدیل تهدیدها به فرصت به تلاش در عرصه بین‌الملل بپردازد و در جهت تحقق تمدن اسلامی، گام‌های مهمی بردارد. قطعاً در مسیر هر تحولی یک سری موانع ایجاد می‌شود که گذار از این موانع، نیازمند مقاومت است. حوزه می‌تواند با سعی و تلاش از این موانع عبور کرده و زمینه تحقق تمدن اسلامی را فراهم سازد.


 

پی نوشت:

  1. مثلاً عربستان هرچند تلاش کرده که دانشگاه‌های مکه و مدینه همتراز با الازهر باشند؛ اما تاکنون این دانشگاه‌ها نتوانسته‌اند، الأزهر را پشت سر بگذارند. البته مصر هم در حوزه سیاسی قوی بود و هم در حوزه علمی. با این حال بعد از پذیرش کمپ‌دیوید بود که مصر در حوزه سیاسی تنزل جایگاه پیدا کرد. اگر الازهر به‌همان شکل رشد می‌کرد، امروزه اولین دانشگاه بزرگ اهل‌سنت در دنیا در همه رشته‌های علمی بود و نه فقط در حوزه دانش‌های اسلامی.
  2. در اینجا خوب است، یادی کنیم از مرحوم استاد خسروشاهی که زمانی سفیر حوزه قم در دارالتقریب بود و خدمات بسیاری انجام داد.
  3. قلم: 4.
  4. آل‌عمران: 159.
  5. الکافی، ج 2، ص 643.
  6. همان، ص 117.
  7. بحارالانوار، ج 75، ص 116.