نگاهی به سیر تحول حوزه علمیه قم از زمان حاج شیخ تا بعد از انقلاب اسلامی
گفتوگو با آیتالله سیدمحمد غروی
تاریخ حوزه قم به قرن دوم و سوم هجری باز میگردد. این حوزه در مقاطعی از تاریخ، نقش محوری در میان حوزههای شیعی ایفا کرده است؛ البته این حوزه، همچون دیگر حوزههای شیعی، با فراز و نشیبهایی نیز روبهرو گردیده است.
زمانی که با تلاش و اصرار علما، مرحوم حاج شیخ- با آن جایگاه علمی- به قم آمدند، حوزه قم نیز مانند حوزه نجف تحول و بالندگی پیدا کرد و لازم بود، همانگونه که حوزه نجف، سالیان متمادی نقشی محوری ایفا میکرده، حوزه قم نیز نقشآفرین باشد و شروع این نقشآفرینی با مرحوم حاج شیخ بود.
ایشان پیش از ورود به قم، چند سالی در اراک اقامت گزیده و ریاست حوزه آنجا را بر عهده داشتهاند؛ اما در آخرین سفر خود به ایران، زمینه برای حضور ایشان در قم فراهم میگردد که البته بزرگانی از حوزه نیز، ایشان را همراهی مینمودند.
مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری(ره) از بزرگانی است که هم نظام حوزوی اصحاب سامرا را دیده و محضر بزرگانی چون مرحوم آمیرزا محمدتقی شیرازی، مرحوم میرزای بزرگ و مرحوم آقا سیدمحمد فشارکی را درک کرده و هم در محضر بزرگان نجف مانند مرحوم آخوند خراسانی و مرحوم سید یزدی و همچنین کربلا حضور یافته و به مراتب بالای علمی و فقهی نائل آمده است تا جاییکه مرجع تقلیدی چون مرحوم آمیرزا محمدتقی شیرازی احتیاطاتشان را به مرحوم حاج شیخ ارجاع میدادند.
خود مرحوم آمیرزا محمدتقی شیرازی در برههای، از مرحوم حاج شیخ برای حضور در نجف دعوت میکنند تا زمینه مرجعیت ایشان را فراهم نمایند و این، نشان از ظرفیتی بزرگ در وجود مرحوم حاج شیخ دارد که توجه علما را به ایشان معطوف داشته است.
زمانی که مرحوم حاج شیخ در اراک اقامت داشتند، حوزه علمیه اراک حوزهای بود که مورد توجه بزرگان و علما و کسانی بود که به دنبال این بودند تا مبانی فقهی را فرا بگیرند. کسانی مثل آیات عظام آقا سید محمدتقی خوانساری، یثربی کاشانی، میرزاهاشم آملی، گلپایگانی، سیداحمد خوانساری، صدر و بزرگان دیگر(رهم) که همه آنها مرجعیت داشتند، کسانی بودند که با ایشان به حوزه اراک رفتند و حضور این بزرگواران، با آن وزنه علمیای که داشتند، زمینه را برای حضور بسیاری از بزرگان دیگر هم فراهم ساخت.
با توجه به موفقیتهای مرحوم حاج شیخ در تأسیس و اداره حوزه اراک، زمانی که ایشان به قم سفر میکنند، بزرگان اعلام قم، ایشان را به ماندن در قم تشویق میکنند و در نتیجه ایشان در قم اقامت گزیده و بهعنوان یک مدیر توانمند و نه صرفاً یک مدرس و مرجعی عالی، تحولی را در حوزه قم ایجاد میکنند.
همراهی شاگردان و اصحاب مرحوم حاج شیخ؛ همچون آیات عظام: محمدعلی اراکی، سید محمدتقی خوانساری، سیداحمد خوانساری، سید محمدرضا گلپایگانی، میرزاهاشم آملی و دیگران(رهم) و حضورشان در درس ایشان، سبب میشود که حوزه دوباره جان بگیرد و فعالیت خود را در سطح بالاتری آغاز کند. تمام تلاش مرحوم حاج شیخ به این معطوف بود که فضای تحقیق و تدریس و تهذیب بر این حوزه حاکم شود و برای دستیابی به این هدف، سرمایهگذاری زیادی کردند.
سلوک سیاسی
ایشان در موارد ضروری به مسائل سیاسی و اجتماعی ورود پیدا کردند تا هم حوزه را از آسیبها محافظت کنند و هم، دشمن به نقش ایشان پی نبرد تا در نتیجه به برخورد با حوزه و تضعیف و یا از بین بردن آن اقدام کند. مرحوم حاج شیخ، علاوه بر اهتمامی که در جهت درخشش حوزه علمیه قم داشت، به خدمات اجتماعی نیز توجه داشت؛ لذا به تأسیس بیمارستان اقدام کرد و نسبت به امور فقرا و مستمندان نیز توجه داشت. مجموعه این اقدامات سبب شد، حوزه علمیه قم، با مدیریتی قوی و مورد قبول، منشأ برکات فراوانی گردد و از همین حوزه، مراجع همتراز مراجع نجف و مورد قبول آنان برخاستند.
حوزه علمیه در مرحله اول به کادرسازی برای خودش پرداخت؛ اما هدف واقعاً تأمین خودش نبود؛ بلکه هدف تبیین اسلام و انتقال معارف آن به مردم بود. خدمات اجتماعی بزرگان حوزه به قم و دیگر شهرها، خدمات بسیار بزرگی بوده و منحصر در ساخت مسجد و حسینیه نبوده است؛ بلکه ساخت بیمارستانها و درمانگاهها و نیز تشکیل جمعیتهای مختلف تحت مدیریت مستقیم و یا غیرمستقیم حضرات آیات، مورد توجه بوده است. مردم نیز با مشاهده این خدمات از سوی علما، بیکار نمینشستند و در این راه به علما در اداره حوزه و کارهای عامالمنفعه کمک میکردند.
کادرسازی حوزه در تشکیل انقلاب اسلامی نقش داشت؛ البته مرحوم حاج شیخ، با هدف حفظ حوزه و روحانیت، تلاش میکرد، مستقیماً وارد مسائل سیاسی و درگیری با رضاخان نشود.
اما در همین حوزه، بزرگانی چون حضرات آیات: اراکی، گلپایگانی و امام خمینیپرورش مییابند. در نتیجه درست است که خود مرحوم حاج شیخ از ورود مستقیم در مسائل سیاسی پرهیز میکرد؛ اما اینگونه نبود که وضعیت حوزه برای همیشه بر یک منوال ثابت بماند. مثلاً در همین حوزه قم، وقتی رضاخان همراه همسر و دخترانش با وضعی نامناسب در حرم حضرت معصومه(س) حضور مییابند، با اعتراض آیتالله شیخ محمدتقی بافقی(ره) مواجه میشوند و رضاشاه ایشان را مورد اهانت و حتی ضرب و شتم قرار میدهد و مرحوم آیتالله بافقی از کسانی بود که در تأسیس حوزه قم، کمک و همراه مرحوم حاج شیخ بود.
ایشان نهتنها نقش دستیار حاج شیخ، بلکه نقش معاونت ایشان بهویژه در مسائل اقتصادی را ایفا میکرد. برخورد اهانتآمیز رضاخان با مرحوم بافقی بر مرحوم حاج شیخ گران میآید؛ ولی ایشان چیزی نمیگوید و این خیلی مهم است؛ چراکه پس از آن واقعه، رضاشاه گفته بود:اگر ایشان اقدامی میکرد، چنین و چنان میکردم.
در موضوع صدور مجوز تلبس از سوی حکومت که حمایت عدهای را نیز برانگیخت، ایشان موضعگیری نکرد و تمام اهتمامش در آن مقطع، متوجه حفظ حوزه بود. اصولاً ایشان در مسائل سیاسی ضعیف بود و بر این باور بود که پشت این حکومتها، معمولا انگلیس و دیگر کشورها هستند و ما نمیدانیم که اگر کاری انجام دهیم، بهنفع آنهاست یا خیر.
شاید بتوان وضعیت زمان مرحوم حاج شیخ را با زمان امام حسن مجتبی(ع) و یا زمان امام زین-العابدین(ع) مقایسه کرد. اگر این دو امام بزرگوار با حکومت درگیر میشدند- هر چند این درگیری مورد خوشایند عدهای از اصحاب آن دو امام هم بود- هیچگاه امام سجاد(ع)نمیتوانست، به کادرسازی بپردازد و شاگردانی پرورش دهد و زمینه را برای نقش محوری امام باقر(ع) و امام صادق(ع) در احیای شیعه آماده نمایند.
مرحوم حاج شیخ هم، یک چنین نقشی داشت؛ یعنی اگر این روش را در مورد موضوعات سیاسی در پیش نمیگرفت، هیچگاه حوزه نمیتوانست، آنطور جان بگیرد که طلاب در آن وارد شوند و علما در آن گرد آیند و…؛ لذا ایشان با اتخاذ این روش، خطر را نهتنها از حوزه بلکه از شیعه و اسلام دور کرد. پس کار مرحوم حاج شیخ، نوعی کادرسازی بوده است. با این روش ایشان، بزرگانی در حوزه قد کشیدند و بعد به اقصینقاط ایران رفتند و به ارشاد مردم پرداختند.
پس خود مرحوم حاج شیخ در سیاست ورود داشته؛ ولی این ورود جنجالی نبوده است. ایشان تلاش کرد، زمینه را برای رونق حوزه فراهم کند تا بعداً بزرگانی مثل مرحوم سیدابوالحسن اصفهانی و مرحوم نائینی به قم بیایند و حوزه مرحوم حاج شیخ را ببینند.
به هرحال، مرحوم حاج شیخ، حوزه را رونق داد و افرادی چون آیتالله گلپایگانی، آیتالله سیداحمد خوانساری و امام خمینی و دیگران(قهم) را پرورش داد که هریک عَلَمی بودند. مثلاً مرحوم خوانساری در مقطعی از حیات خود، در تهران نقشی کلیدی داشت؛ هرچند ایشان نیز تلاش میکرد، خودش را زیاد درگیر مسائل سیاسی نکند؛
هرچند در انجمنهای ایالتی و ولایتی شاه و…، ایشان و بزرگان و علمای تهران موضعگیری داشتند و در مخالفت با انجمنهای ایالتی و ولایتی نیز، بزرگانی از حوزه اطلاعیه دادند و اینها تربیتیافته حوزه قم بودند؛ همچنین عالمان بزرگی که در سایر شهرها حضور داشتند، همگی محصول تربیت حوزهای بودند که مرحوم حاج شیخ بنیان نهاده و به تقویت آن همت گمارده بود و بدیهی است که کار این تربیتشدههای حوزه، به بیان مسائل شرعی و اخلاقی محدود نگردد؛ بلکه به ورود در مسائل سیاسی هم توسعه پیدا کند؛ زیرا اسلام دینی است که برای تمام ابعاد وجودی انسان برنامه دارد و باید در تمام این جنبهها نقشآفرینی کند.
امام حسین(س) در خطبهای که در منا، دو سال قبل از جریان عاشورا، برای خواص (اصحاب و تابعین) ایراد میکنند، به نقش و جایگاه امیرالمؤمنین(ع) اشاره میکنند و از مردم میپرسند که آیا علی(ع) چنین جایگاه و نقشی داشت یا خیر؟ آیا این آیات در مورد ایشان نازل شد یا خیر؟ و وقتی آنان به فضائل امام علی(ع) اقرار میکنند، حضرت آیاتی را که مربوط به امر به معروف و نهی از منکر و در ارتباط با علمای بنیاسرائیل است که نقش خودشان را در این زمینه ایفا نکردند، مطرح میکنند و یادآور میشوند که احبار و ربانیون بهخاطر عدم ایفای نقش خود، مورد مذمت قرآن کریم قرار گرفتهاند.
سپس به جایگاه صحابه اشاره میکنند و میفرمایند: شما اگر این جایگاه را نداشتید، مردم به شما اقبال نمیکردند؛ بنابراین تمام حرکات و سکنات شما مهم است. در ادامه جملهای دارند که آن جمله، مدنظر من هست.
ایشان فرمودند: آیا پیامبر نفرمود: «مَجَارِىَ الْأُمُورِ وَالْأَحْکَامِ عَلَى أَیْدِى الْعُلَمَآءِ بِاللَهِ الْأُمَنَآءِ عَلَى حَلَالِهِ وَحَرَامِهِ». همین فراز فرمایش امام حسین(ع) را مرحوم امام و دیگران در مسأله ولایت فقیه مورد استناد قرار میدهند؛ اما شما کوتاه آمدید و دراثر این کوتاهیِ شما منکر در جامعه بهوجود آمد؛ چون شما نقش خودتان را ایفا نکردید، معروف در جامعه کمرنگ شد؛ درحالیکه نسبت به منافع شخصی خود توجه داشتید و از آن دفاع میکردید. پس نقش علما در حوزهها خلاصه نمی-شود؛ بلکه به جامعه نیز گسترش مییابد.
اصولاً اگر ما بخواهیم، اسلام را تبیین و تفسیر کنیم و آن را آنچنان که هست، بشناسیم، نمیشود به مسائل اجتماعی ورود پیدا نکنیم؛ هر چند ممکن است، در یک مقطعی مبارزه شما مبارزه منفی باشد و سبک خاصی از مبارزه را داشته باشید- کما اینکه ائمه(عهم) داشتند- اما اینگونه نبود که خودشان را از مسائل اجتماعی کنار بکشند و برای خود هیچ حقی قائل نباشند.
مرحوم حاج شیخ نیز در مقطعی خاص که اجازه ورود مستقیم به مسائل سیاسی را به ایشان نمیداد، در این مسائل ورود نکردند؛ چون ورود ایشان باعث از همپاشیدگی حوزه میشد؛ درحالیکه بنای مرحوم حاج شیخ بر حفظ و حراست از حوزه در شرایطی بود که دیکتاتوری بر جامعه حاکم بود.
حوزه علمیه بعد از حاج شیخ(ره)
تا اینجا وضعیت دوران مرحوم حاج شیخ را تبیین کردیم. بعد از ایشان فترتی پدید آمد. در یک دوره-ای مراجع ثلاث در حوزه ظهور کردند. کمکم احساس شد که باید از مراجع، کسی که سطحش از دیگران بالاتر است، مدیریت حوزه را بر عهده گیرد تا حوزه به بالندگی بیشتری برسد؛ از اینرو نگاهها به مرحوم آیتالله بروجردی معطوف گشت. حضرت امامخمینی(ره)، حاجآقا مرتضی حائری، آقازاده مرحوم حاج شیخ و برخی دیگر، در اینکه مرحوم آیتالله بروجردی در قم بمانند و به بروجرد بازنگردند، نقش کلیدی ایفا نمودند. مرحوم آیتالله بروجردی از شاگردان برجسته مرحوم آخوند بودهاند و فاصله چندانی با مرحوم حاج شیخ نداشته است.
در دوران مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی، شرایط ایران و مردم ایران بهتدریج متفاوت میشد. در آن شرایط اگر حرکتهای سیاسی علما شدت مییافت، چون زمینه انقلاب موجود نبود و مسائل برای آنان تبیین نشده بود، امکان تحقق انقلاب وجود نداشت؛ البته مرحوم آیتالله بروجردی بهخاطر جایگاه و موقعیت اجتماعی که داشتند، تا حدودی حکومت را کنترل میکردند؛ اما در مجموع شرایط آن روز ایران بهگونهای نبود که بشود انقلابی به وجود آید و حکومتی اسلامی برپا گردد.
بههرحال در آن شرائط، آیتاللهالعظمی بروجردی با توجه به اینکه مرجعیت عامه شیعه را داشتند، ناگزیر بودند که برخی حریمها را نگاه دارند. مرجعیت ایشان محدود به ایران و مردم کشورهای عربی نبود؛ بلکه بسیاری از مراجع بزرگ نجف نیز، مرجعیت ایشان را پذیرفته بودند؛ با آنکه در آن زمان مراجع بزرگی مانند مرحوم سید عبدالهادی شیرازی، مرحوم آیتالله حکیم و دیگران بودند؛ اما در عین حال مرحوم آیتالله بروجردی رئیس بود؛ ولی با همه اینها، در آن موقع هنوز زمینه برای انقلاب وجود نداشت؛ اما این زمینه با مخالفتی که با لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی از سوی علما صورت گرفت، فراهم شد و حرکتی همهجانبه صورت گرفت.
من آنموقع سن کمی داشتم، حدود 11 – 12 سال، اما یادم هست که اطلاعیههایی با امضای بزرگانی چون مرحوم آیتالله خوانساری و دیگران مثل آیتالله حاج شیخ محمدتقی آملی و آیتالله میرزااحمد آشتیانی و آیتالله حاج شیخ محمدرضا تنکابنی و دیگر بزرگان در محکومیت این لایحه میان مردم پخش میشد و گاهی بهنشانه اعتراض مسجدها را تعطیل میکردند. کمکم اینها زمینه هوشیاری مردم را فراهم آورد. با توجه به اینکه در سال 41 و 42 هنوز این زمینه مهیا نشده بود، اگر انقلابی صورت میگرفت، حتماً به شکست میانجامید؛
کما اینکه قیامهای سال 42 در تهران و قم و ورامین بهحسب ظاهر به شکست انجامید. پس لازم بود، مردم به پختگی لازم دست یابند و مفاسد رژیم شاه و جنایات آن را تجربه کنند و بهتدریج نقش مستشاران خارجی در ایران برای مردم آشکار شود تا زمینه برای انقلاب فراهم شود. پس روشنگری لازم بود؛
البته اینگونه نبود که مرحوم امام بهتنهایی به روشنگری بپردازند؛ بلکه بهصراحت میگویم که پس از مرحوم آیتالله بروجردی، اگر همراهی دیگر مراجع و علمای شهرستانها با امام نبود، این انقلاب هرگز به پیروزی نمیرسید؛ بلکه تبدیل به حرکتی کور میشد. اینکه میبینید این حرکت گسترش پیدا کرد، بهخاطر تلاش علما و همراهی آنان با امام بود. بسیاری از شاگردان امام و علما گرفتار تبعید و زندان شدند و برخی نیز زیر شکنجه جان خود را از دست دادند. پس در پیروزی انقلاب بسیاری از مراجع، علما و شاگردان امام نقش داشتند.
من بارها گفتهام که نقش مجموعهای از افراد که در پیروزی این انقلاب نقش داشتند، مغفول مانده است. اگر ما وضعیت ایران را با عراق مقایسه کنیم، بهخوبی به نقش مؤثر این افراد پی میبریم. شاید امروزه ما حدوداً صدهزار روحانی داشته باشیم که در تشکیلات مختلف نظامی، انتظامی، نهادهای دولتی، وزارتخانهها و غیره حضور دارند و در حال ایفای نقش هستند. اگر حضور آنان در این تشکیلاتها نبود، بدون شک ساواک برمیگشت و کمکم دیگران هم میآمدند و نمیگذاشتند، این انقلاب پا بگیرد. الآن ما در عراق شاهد هستیم که کمکم بعثیها به سیستم حکومت وارد شده و بعضی از کرسیها را در اختیار گرفته و زد و بند کردند.
قدری به معرفی خدمات متقابل بین حوزه و انقلاب اسلامی بپردازید. آیا خدمات انقلاب به حوزه اسباب رشد آن را فراهم ساخت و یا اسباب پسرفت آن را فراهم آورد؟
صحبت کردن در مورد خدمات متقابل قدری دشوار است؛ اما به هر حال خدمات حوزه به انقلاب در تربیت نیروهایی برای دستگاههای اجرایی، مقننه و قضائیه آشکار است و بدون شک حوزه در این زمینه نقش اساسی داشته است؛ مثلاً همین خبرگانی که قانون اساسی را نوشتهاند، همه از بزرگان حوزه و مجتهدان بودهاند.
آیتالله حاجآقا مرتضی حائری، فرزند حاج شیخ، حضرات آیات فلسفی، مشکینی و دیگرانی(رهم) که نقش مهمی ایفا کردند و قانون اساسی را نوشتند. یا در مسئله ریاست جمهوری، هرچند امام نظرشان این نبود که رؤسای جمهور روحانی باشند؛
اما به هر حال خلأای احساس میشد که حضور امثال آقای بازرگان و بنیصدر نمیتوانست، آن خلأ را پر کند. علاوه بر این، شهادت مرحوم باهنر و رجایی سبب شد که کمکم زمینه برای ریاست جمهوری فردی روحانی؛ یعنی آیتالله خامنهای فراهم گردد. این نکته خیلی مهم است؛ زیرا اگر روحانیان نبودند، سرنوشت کشور بهگونهای دیگر رقم میخورد. اگر حضور روحانیت نبود، سرنوشت جنگی که بر ما تحمیل شد، بهگونهای دیگر رقم میخورد. چه کسی جز روحانیت میتوانست، این جنگ را مدیریت بکند؟ جنگی که صرفاً با عراق نبود؛ بلکه جنگ با دنیا بود.
آنها تمام امکاناتشان را در اختیار عراق گذاشتند تا عراق ایران را شکست دهد. اگر روحانیت و ایفای نقش آن در این جنگ نبود، ایران کجا میتوانست، به پیروزی دست یابد؛ بدون اینکه حتی یک وجب از خاک خود را از دست بدهد. بعد از جنگ هم با همین مدیریت، ایران توانست، مقدار زیادی از غرب و جنوب کشور را که در اشغال صدام بود، آزاد کند. در جنگی که صدام علیه کویت به راه انداخت، صدام نیاز داشت که خیالش از جانب ایران راحت باشد؛ لذا مسئولین امر با درایت از فرصت استفاده کردند و به بخشی از مطالبات بهحق کشور از جمله آزادی اسرا و آزادی بخش مهمی از قسمتهای اشغالی غرب و جنوب دست یافتند.
به هر حال اگر بزرگان و علما، در سطوح مختلف، پشت سر این نظام نبودند، حرکت انقلاب به حرکت و جریانی تند و یا کند مبدل میگشت و سیاسیونی که به دنبال منافع خود هستند، از فرصت بهوجودآمده برای دستیابی به اهداف خود بهخوبی بهره میبردند و وضعیت بهگونهای دیگر رقم میخورد؛ البته بیشک پس از انقلاب، برای حوزه هم ظرفیتهای جدیدی پدید آمد.
سال 48 که ما به قم آمدیم، بخش زیادی از رسائل و مکاسب را خوانده بودم. در آن زمان ظرفیتهای خوبی در حوزه قم داشت فراهم میشد؛ مثلاً مرحوم علامه در فلسفه و تفسیر، شاگردان خوبی را تربیت کرده بودند و دیگران نیز در زمینه فقه و اصول شاگردپروری کرده بودند؛ اما بالأخره خلأ زیادی نیز وجود داشت. مثلاً در آن زمان، در کل حوزه بیش از چند نفری به زبان خارجی تسلط نداشت. یکی دکتر احمدی و دیگری جناب آقای توفیقی؛ اما الآن طلبهها و فضلایی داریم که بهراحتی میتوانند، با دنیا ارتباط برقرار کنند و معارف الهی را به آنان منتقل نمایند.
همچنین در گذشته؛ یعنی پیش از انقلاب، بیشتر روی فقه و اصول تمرکز میشد؛ اما پس از انقلاب کمکم فلسفه-بهعنوان یکی از دروس رسمی حوزه- پا به صحنه گذارد و نیز تفسیر هم، بهتدریج جایگاه خودش را پیدا کرد. در حقیقت اگر ما بخواهیم، وضعیت حوزه پیش از انقلاب و پس از انقلاب را با هم مقایسه کنیم، اصلاً قابل مقایسه نیست.
در حدیث و سیره و تاریخ فلسفه دین، کلام جدید و ادیان و مذاهب نیز همینگونه بود. افرادی در این حوزههای علمی رشد کردند و درخشیدند. همچنین پیش از انقلاب کسی در حوزه چندان با علوم انسانی مثل روانشناسی و جامعهشناسی و علوم تربیتی و حقوق و علوم سیاسی، آشنایی نداشت؛ اما در حال حاضر فضلای حوزوی زیادی در کنار تحصیلات حوزوی، دارای تحصیلات آکادمیک و در زمینههای مختلفی چون روانشناسی، جامعهشناسی، علوم تربیتی، علوم شناختی، علوم سیاسی، روابط بینالمللی، فلسفه اخلاق و دین و رشتههای مختلف مورد نیاز و دیگر رشتههای علوم انسانی و از جمله اقتصاد هستند؛
مثلاً برخی، در مورد مسائل روز اقتصادی و حقوقی مانند بیتکوین رساله نوشتهاند. در نتیجه میتوان گفت که بعد از انقلاب، حوزه یک وضعیت دیگری پیدا کرده است و خیلیها -به نظر من- از این ظرفیت حوزه ناآگاهند و یا خیال میکنند، واقعاً فقه و اصول تضعیف شده است؛ درحالیکه اینگونه نیست و فقه و اصول جایگاه خودش را دارد و رشد کرده و باز هم باید رشد کند. برای اینکه فقه و اصول ریشه و مبناست و باید همواره از استحکام برخوردار باشد؛
اما به هر حال حوزه باید به علوم انسانی هم ورود کند؛ زیرا علوم انسانی است که فرهنگ ما را میسازد؛ اما اگر قرار باشد، علوم انسانی با مبانی غربی ارائه گردد، باید منتظر نابودی فرهنگ خودمان باشیم؛ لذا حوزه باید در زمینه علوم انسانی ورود کند؛ همچنانکه ورود پیدا کرده و قدمهای بسیار خوبی را در این رابطه برداشته است. من به ذهنم میرسد، خدماتی که حوزه به نظام و دولت در این 30، 40 ساله کرده است، قابل احصاء نیست؛ بنابراین لازم است، مسئولان با نقش حوزه و خدمات آن آشنا شوند. شما ببینید ما چقدر برای دانشگاهها داریم هزینه میکنیم؟ و چه مقدار از این هزینه به سبد نظام برمیگردد؟ این خیلی مهم است؛
اما اگر به حوزه نگاه کنید، میبینید که حوزه چه خدماتی را بدون سر و صدا به نظام تقدیم میکند. برخی عهدهدار منصب میشوند و برخی در مجلس حضور مییابند و اینجاست که قدری از نقش حوزه آشکار میگردد. همانگونه که گفتم، ما دهها هزار نفر طلبه و روحانی داریم که در نهادهای مختلف نظامی، انتظامی، نهادهای حکومتی، وزارتخانهها و امثال ذلک حضور دارند و در واقع در خیلی از مسائل سوپاپ اطمینان هستند.
حضور طلاب و روحانیان در این نهادها، مانع وقوع برخی اتفاقات میگردد. حال اگر دولت بخواهد، برای تربیت یک قاضی هزینه کند، چقدر باید هزینه کند؛ اما شما می-بینید که طلاب در حوزه درس میخوانند، یک دوره کوتاه را میگذرانند و سپس وارد دستگاه قضایی میشوند. در بخشهای دیگر هم همینگونه است. پس بدون شک اگر خدمات حوزه به نظام نبود، نظام در معرض خطر قرار میگرفت؛
البته برخی درباره ارتباط حوزه با دولت دچار تنگنظری هستند؛ بهبهانه اینکه حوزه باید از نظام مستقل باشد. بله در این شکی نیست که حوزه ما نباید به دولت وابسته باشد؛ آنچنانکه حوزههای اهلسنت به حکومتها وابسته است؛ اما این موضوع هیچ منافاتی با اینکه یک سری خدمات را نظام و تشکیلات دولت به حوزه ارائه کند، ندارد؛ البته دولت در ساختن مدارس علمیه و… به حوزه کمکهایی کرده که باید مورد توجه قرار گیرد. دولتها، بهویژه با این تورم بسیار سنگین، باید در برخی بخشها و دست کم در حوزه امور اجرایی، به حوزه کمک کنند.
به نکته مهمی اشاره کردید و آن اینکه آیا قسمتهای مختلف حکمرانی و سازمانها و نهادهای آموزشی و پژوهشی دولتی، بهمیزان استفادهای که از ظرفیتهای بهوجودآمده توسط نظام و انقلاب میکنند، به سبد نظام و حکومت و مردم، خدماتی را بازمیگردانند؟ ما وقتی به حوزه نگاه میکنیم، میبینیم، علیرغم اینکه خدمات اندکی را از حکومت دریافت میکند؛ اما فوائد بیشتری را عائد حکومت میکند. قدری بیشتر در اینباره توضیح دهید.
عرض کردم، اکثریت قاطع هسته اصلی دستگاه قضایی، کجا پرورش پیدا میکنند؟ در حوزه. بله درصدی از کسانی که وارد سیستم قضا میشوند، از طریق دانشگاه و رشته کارشناسی حقوق میآیند؛ اما بیشتر افرادی که در سیستم قضاوت حضور دارند، از حوزهها وارد آن سیستم شدهاند. در دستگاه-های اجرایی و مجلس نیز، همینگونه است. در دستگاههای نظامی و انتظامی و سیاسی عقیدتیها باز هم، حوزویان هستند که حضور دارند. در وزارتخانهها، امامت جمعه و… باز هم حوزویان نقشآفرینند. علیرغم همه مشکلاتی که در جامعه وجود دارد و کسی منکر آنها نیست، اما مردم پای انقلاب ایستادهاند و این حوزهها و امامان جمعهها و علما هستند که باعث شدهاند، مردم مشکلات را تحمیل و ایستادگی کنند.
پشتیبانی مردم از نظام هم، بهخاطر این است که آنان مسلماناند و برای تحقق ارزشهای اسلامی، از این نظام پشتیبانی میکنند. در خود دانشگاه اگر برخی آدمهای خوشفکر پای نظام میایستند و تحول علمی ایجاد میکنند، بهبرکت حضور روحانیان در آن محیط است؛ اما این موضوع مورد توجه قرار نمیگیرد.
تصور کنید اگر روحانیان فاضل برای تدریس درسهای اصلی، تخصصی و عمومی در دانشگاه حضور نمییافتند، وضعیت چگونه بود؟ همچنین در حوزه آموزش پرورش اگر اینها نبودند، چه اتفاقی میافتاد؟ آیا اگر اینها نبودند، دیگر این دانشگاه میتوانست به درد این نظام بخورد؟ یا این نوآوریها را داشته باشد؟ بالأخره این فعالیتهای اسلامی و معنوی و دینیای که در سطح کشور و در جاهای مختلف انجام میشود، افراد و اشخاص را در سطوح مختلف پای اسلام و نظام نگهداشته است.
اگر به سیر تحول حوزه نگاهی اجمالی بیندازیم، از زمان بازتأسیس حوزه علمیه در دوره مرحوم حاج شیخ و بعد از ایشان در دوره مراجع ثلاث و بعد از آن در دوران تثبیت و در حال حاضر که دوران رشد و بالندگی حوزه است، از نظر شما قاعدتاً این رشد مثبت است؛ اما نسبت به آینده، حوزه چه دستاوردهایی میتواند داشته باشد؟ یعنی با توجه به آن سابقه حوزه و نیز وضعیت فعلیاش و همچنین شخصیتهایی که در آن حضور داشته و دارند، وضعیت فعلی و آینده حوزه را چگونه ارزیابی میکنید؟
من با توجه به تخصصهای متنوعی که در حوزه پدید آمده و جرقه کارهای نوی که در حوزه زده شده است، معتقدم حوزه در آینده میتواند نقش بسیار وسیعتر و فاخرتری ایفا کند. در حال حاضر اینگونه است که در برخی رشتهها- که مجموعه معتنابهی است- معارف اسلامی پدید آمده است که زمینه را برای نظریهپردازیهای وسیع و کلان که نقش کلیدی در آینده فرهنگ کشور ایفا میکنند، فراهم میکند.
ورود حوزه به عرصههای مختلف علوم انسانی تحولآفرین است و زمینه را برای رشد و تکامل بیشتر فراهم میآورد. آنچه فعلاً با ورود حوزه به عرصه علوم انسانی ایجاد شده، نقطههای آغازین حرکت است که حوزه توانسته است، با پشتوانهای در حدود سه – چهار دهه به آن دست یابد و اگر امکانات بیشتری در اختیار داشته باشد و این امکانات بهخوبی مدیریت شود و نقش حوزه بهخوبی در این حوزه ایفا گردد، زمینه برای رشد و بالندگی خود حوزه و کشور فراهم میگردد.
ما میتوانیم سده آینده را سده تحول در منطقه و تمدن و نیز جهان بدانیم. اگر حوزه بخواهد همچون گذشته در این تحولات نقشآفرین باشد، باید چه کار کند؟ با توجه به اینکه دین اسلام به هر حال، جهان را فرا خواهد گرفت.
بله بهنظر میرسد که در سده آینده، اگر بههمین ترتیب پیش برود و حتی سرعت بگیرد و مدیریت بهتری بشود، طبیعتاً مسائل بهگونه دیگری رقم خواهد خورد؛ یعنی ما در علوم مختلف استقلال پیدا میکنیم و در نتیجه زمینه تمدن اسلام پدید میآید و این نکته مهمی است. حقیقت این است که همین الآن هم، وقتی ما در زمینههای اسلامی، سمیناری بینالمللی برگزار میکنیم، حرفهای ما خریدار دارد و مورد توجه دیگران قرار میگیرد و بسیاری از کشورها، همین مقدار کاری که حوزه در ارتباط با علوم انسانی انجام داده را انجام ندادهاند؛
لذا امید است که در آینده این نقشها بیشتر شود. در نتیجه باید گفت حوزه علمیه قم، در این صد سال اخیر واقعاً همواره به طرف بالندگی رفته و اینگونه نبوده است که این بالندگی در بخش خاصی خلاصه شود. بهخصوص بعد از انقلاب توجه به علوم جدید، آنهم بدون اینکه در این علوم جدید ذوب بشوند، بیشتر شده و در نتیجه علوم تخصصیای که جای آن اساساً در حوزه بوده است؛ اما از حوزه فاصله گرفته بوده است، دوباره در حوزه با روش حسابشدهای مطرح میشود و این، بهنظر من خیلی نویدبخش است. بنابراین ما هم رشدِ کمّی داشتیم و هم رشد کیفی و هم رشد جوهری و رشد جوهری مهم است؛
یعنی جوهره حوزه در زمینههای مختلف بالندگی پیدا کرده است که ما قسمتهایی از ظواهرش را احیاناً با چشم میبینیم؛ وگرنه این رشد را واقعاً ما با تمام وجود احساس میکنیم.
اگر مباحثی در حوزه نگاههای تحولی، آراء و اندیشههای سده اخیر باقی مانده و لازم است، به آنها اشاره شود، یا شخصیتهایی هستند که لازم است، از آنها در این حرکت تحولی نام برده شود، بفرمایید.
حقیقت این است که اگر بخواهیم به معرفی برخی شخصیتها بپردازیم، فصل دیگری باید باز کرد. ما در زمان خودمان بزرگانی مثل امام، آیتالله گلپایگانی، علامه طباطبایی و شاگردان ایشان مثل شهید مطهری، شهید بهشتی(رهم)و افرادی مانند آیتالله جوادی آملی و شاگردان ایشان و نیز علامه مصباح یزدی(ره) و برخی شاگردهای ایشان و همچنین علامه حسنزاده آملی(ره) و شاگردانشان را داریم که همه و همه نقطههای عطفی در تاریخ حوزه بوده و هستند و نقشهای بسیار خوبی را در عرصههای مختلف علمی ایفا میکنند. این نقشها باید تبیین گردد.