به گزارش خبرگزاری حوزه، در مواجهه با سیاستهای اجباری کشف حجاب و متحدالشکل کردن لباس در عصر رضاشاه، آیتالله حائری با درایت و مدیریت هوشمندانه، توانست حوزه علمیه قم را از خطر نابودی حفظ کند.
مسئلهی کشف حجاب و متحد الشکل کردن لباس،نقطهی اوج تنش فرهنگی میان حکومت و حوزه عصر آیتالله حائری بود.
به گونهای که در همین ماجراست که شاه بهطور علنی احترام حاج شیخ را کنار گذاشته و به تندی مقابل وی میایستد.
نکته مهم اینکه یکی از مواردی که شیخ عبدالکریم به رغم ملایمت رفتار خود، در مقابل سیاستهای رضاشاه ایستاد همین مسئله بود.
بنابراین بر سر مسائلی چون حجاب زنان، استفاده از کلاه شاپو برای مردان و تغییر لباس روحانیون موجی از تنشهای میان حکومت و آیتالله حائری مشاهده شد.
* قانون متحدالشکل شدن لباس
رضاشاه در ششم دیماه ۱۳۰۷ شمسی قانون متحدالشکل شدن لباس را از تصویب مجلس گذراند و در دستور کار قرار داد.
این قانون شامل چهار ماده بود. طبق مادهی اول این قانون، کلیهی اتباع مذکور ایران مکلف به پوشیدن لباس متحدالشکل بودند.
مادهی دوم قانون مذکور پیرامون استثناشدگان از این قانون بود.
مادهی سوم به مجازاتهای متخلفان میپرداخت و مادهی چهارم مبنی بر اجرای این قانون از ابتدای سال ۱۳۰۸ در شهرها و حداکثر تا پایان سال در خارج از شهرها بود.
هشت طبقه که بر طبق مادهی دوم این قانون از پوشیدن لباس مستثنا شدند از این قرار بودند:
۱-مراجع تقلید
۲- مراجع امور شرعی دهات در صورت موفق شدن در امتحان
۳- فقیهان اهل سنت
۴-امامان جماعت دارای محراب
۵- محدثین که از طرف دو نفر مجتهد اجازه روایت داشته باشند
۶- طلاب شاغل به تحصیل که از عهدهی امتحان برآیند
۷-مدرسین فقه و اصول و حکمت الهی
۸- روحانیون ایرانی غیرمسلمان.
در پی این قانون، شاه با همسر و دختر خود به مجلسی وارد شد و همانجا چادر از سر آنان برداشت و بدین وسیله کشف حجاب را بهطوررسمی اعلام نمود.
خود نیز با استفاده از کلاه شاپو این تغییر را آشکارا برقرار ساخت. با تصویب قانون متحدالشکل شدن لباس، سلطهی رضاشاه بر نوع پوشش روحانیت نیز شدت گرفت.
* تلاش برای حذف لباس روحانیت در اواخر عمر حاج شیخ
حکومت سعی کرد با صدور«جواز عمامه» ضمن نظارت بر حوزههای علمیه و روحانیت، از تعداد روحانیون بکاهد.
به همین دلیل در قانون مصوبه ۱۵ اسفند ۱۳۰۷شمسی تنها روحانیون و طلابی مجاز به استفاده از لباس روحانیت بودند که از طرف وزارت معارف و بر طبق اساسنامه مخصوص، در امتحان شرکت کرده و تصدیق طلبگی دریافت نمایند.
«مجتهد مجاز» هم کسی بود که از یکی از مراجع تقلید، تصدیق و اجازهنامه اجتهاد در دست داشته باشد. بدین ترتیب روحانیونی که تصدیق طلبگی نداشتند ناچار باید به لباس متحدالشکل درمیآمدند.
بر اساس این قانون، طلاب نیز برای تغییر لباس تحت فشار قرار گرفتند. «مأموران شاه،درمدرسهی فیضیه طلبهها را اذیت میکردند و عمامه از سرشان برمیداشتند، به این بهانه که آنان را متحدالشکل سازند.
هر روز صبح، یکی از پاسبانان به مدرسه میآمد و طلبهها رابه شهربانی میبرد و از آنان التزام میگرفت که متحد الشکل شوند.
طبعاً یکی دونفر از طلبهها التزام میدادند و آزادمیشدند.آنها برای فرار از دست مأموران،از قم بیرون میرفتند.روزها در بیابانها و باغهای اطراف شهر زندگی میکردند و شبهنگام به مدرسه بازمیگشتند».
به محض علنی شدن مسئلهی کشف حجاب که اینک دامان روحانیت را هم گرفته بود، توجه به سمت حوزهی علمیهی قم و عکسالعمل روحانیت نسبت به این قضیه و در رأس همه شیخ عبدالکریم حائری افزون گشت.
مردم و علمای قم به آیتالله حائری اصرار کردند که در قضیه مداخله کرده، تلگرافی به تهران بفرستد، اما حاج شیخ نمیپذیرفت. فشار و اصرار هر روز بیشتر میشد، و کار را به جایی رساند که آیتالله میرزا مهدی بروجردی گفت:
«اگر چیزی به شاه ننویسی، خودمان به اسم شما مینویسیم».
گفته شده که آیتالله حائری عمامهاش را به زمین زد و اظهار کرد: «والله تکذیب میکنم».
آیتالله سیدمحمدتقی خوانساری نیزدر این مجلس به شیخ چنین گوشزد کرد که «میدانید پهلوی میخواهد ایران را نصرانی کند؟!»
آیتالله حائری پاسخ داد: «میدانم، ولی شما میخواهید که من کاری کنم که او زودتر چنین بکند».
* اهانت های متعدد حکومت پهلوی به حاج شیخ
با وجود این اعلام موضع از جانب حاج شیخ، از حجم فشارها کاسته نشد تا جایی که کار به اهانت به ایشان نیز کشیده شد.
میرزا محمدتقی اشراقی میگوید: «قبل از ظهر روز یازده تیر ۱۳۱۴ به منزل آقا شیخ رفتم، دیدم که آقا شیخ روی زمین نشسته و تکیه بر دیوار داده، عمامهاش روی زمین افتاده و وضع بدی بود.
از یکی پرسیدم چه شد؟ گفت: عدهای آمدند به حاج شیخ حمله کردند، اهانتهای بدی کردند و… که چرا برای رضاشاه تلگراف نمیفرستد، رفتم کنار حاج شیخ نشستم، دلداریش دادم، کمی بهتر شد.
از ایشان برای خلاصی از آن محیط و احتمال ایجاد مزاحمت عده دیگر و… دعوت به منزلم نمودم. ایشان پذیرفت.
با هم به منزلم رفتیم. بعد از نماز و استراحت که حالش بهتر شد گفتم: آقا شما عالم هستید، آیتالله و مرجع تقلید مسلمین هستید، وضع طوری است که باید تلگراف کنید و الّا حیثیت شما آلوده به تهمت میشود…»
بدین ترتیب با اصرار، حاج شیخ راضی به ارسال تلگراف به شاه شد، اما شاه جواب تلگراف را نداد و به جای آن، عصر ۱۲ تیر ۱۳۱۴ از نخست وزیری جواب تلگراف دریافت شد که سراسر تهدید و تحقیر بود.
پس از ارسال این تلگراف، رضاشاه به قم آمده و با ورود به منزل آیتالله حائری، بدون سلام و جواب، با غضب و عصبانیت گفت: «رفتارتان را عوض کنید وگرنه حوزهی قم را با خاک یکسان میکنم. کشور مجاور ما، ترکیه، کشف حجاب کرده و به اروپا وصل شد و ما باید این کار را بکنیم»
رضا شاه بدون تأمل برای شنیدن جواب با غضب بیرون رفت و دستور داد چند تن از علما، ازجمله «حاج علیاصغر سلامت، شیخ مهدی مازندرانی و حاج میرزا محمدحسین فاضل اصفهانی» را دستگیر و تبعید کردند.
حاصل ارسال تلگراف و حضور رضاشاه در قم، چیزی جز اجرا شدن هرچه سریعتر قانون در شهر قم نبود.
* امام: نمیتوانیم تلخی آن روزها را برای شما تشریح کنیم
در همین راستاست که آیتالله حائری میفرمود: «دیدید که اگر تلگراف نمیکردم، یک عده گرفتار نمیشدند و هم اینقدر تسریع در متحد الشکل شدن قم نمیشد».
کمتر از ده روز بعد در ۲۱ تیر ۱۳۱۴شمسی مسجد گوهرشاد به گلوله بسته شد و بعد از ۶ ماه، کشف حجاب، اجباری و وسعت دستگیری طلاب بیشتر شد.
فشار دولت به حدی بود که امام خمینی در این خصوص فرمود: «نمیتوانیم تلخی آن روزها را برای شما تشریح کنیم».
مقارن با همین اوضاع بود که آیتالله حائری مؤسس حوزهی علمیهی قم، بیماری قلبی شدیدی گرفت.
سختگیری بر طلاب به حدی رسیده بود که آیتالله محمدتقی خوانساری در جلسهای به طلاب گفت: «همه متحدالشکل میشویم، اول خودم لباسها را درمیآورم، البته قبل از این با آقا شیخ مشورت میکنیم، برای کسب تکلیف».
بنابراین چند نفر را جهت کسب تکلیف نزد حاج شیخ فرستادند. آیتالله حائری گفته بود: «هرگز سنگر را رها نکنید، ظلم خواهد رفت و شما باقی خواهید ماند، امروز سرپرست ما امام زمان (عج) است، رابطهتان را با او محکم کنید.»
آیتالله صدر نیز که در این جلسه حضور داشت وضعیت طلاب را به حاج شیخ گزارش داد: «طلاب را دستهجمعی برای تغییر لباس به شهربانی میبرند».
ایشان با شنیدن این خبر حالش خراب شد و به حال غش افتاد و پس از بهبودی نسبی گفت: «امروز تکلیف را روشن میکنم» و در زمانی که رئیس شهربانی و فرماندار به دیدن ایشان به باغ سالاریه رفتند، قضیهی برخورد با طلاب را مطرح نمود.
آیتالله در مقابل انکار آنها اظهار کرد: «نمیخواهم خونی ریخته شود و الّا به شما میفهماندم که قدرت دست کیست؟!» ظاهراً پس از این مکالمه، تعقیب دستهجمعی طلاب متوقف شد.
از طرف دیگر آیتالله حائری از طلاب خواست که جانب احتیاط را رعایت کرده و به صورت سه یا چهار نفری به خیابان، مجالس و تشییع جنازه نروند و در جایی تجمع نداشته باشند تا کمتر به چشم بیایند.
روزی که طلاب را نصیحت میکرد، آه سردی کشید و فرمود: «آقایان اسلام رفت، ما باید اسلام را حفظ کنیم، اصحاب امام حسین (ع) میدانستند در روز عاشورا کشته خواهند شد، امّا میگفتند باید بجنگیم و لشکر کوفه را سرگرم کنیم تا عمر حجت خدا یک ساعت زیاد شود.
ما هم وظیفهمان همین است. آقایان اسلام رفت، ما باید با درس خواندنمان کاری کنیم که اسلام دیرتر برود.»
آیتالله حائری برای حفظ حوزهی علمیهی قم آنقدر صبر و حوصله به خرج داد که از قول رضاشاه نقل شده که:
«تمام علما را از بین بردم جز این یک نفر (حائری)، این را هم اگر برمیداشتم، اسلام را برمیداشتم».
آقابزرگ تهرانی نیز اظهار کرده است: «آیتالله حائری مطمئن بود که مقصود رژیم در تمام سختگیریها خود اوست و اقدامات رژیم، ایشان را مورد هدف قرار داده است و از گوشه و کنار نیز بر ایشان فشار میآوردند که کاری بکند تا بهانه به دست رژیم بدهد، اما او هوشیار بود و از این مطالب غافل نبود، اوضاع زمانش را میشناخت و به این نتیجه رسیده بود که تا زمانی حکومت او را به حال خود واگذاشته، صبر و سکوت و بردباری برای آن هدفی که داشت و خود را وقف آن کرده بود، مفیدتر است».
پی نوشت:
۱. علیرضا پیروزمند، تحول حوزهی علمیه و روحانیت، قم، کتاب فردا، ۱۳۹۲، صص ۲۷۲-۲۷۳
۲. روحالله حسینیان، تاریخ سیاسی تشیع تا تشکیل حوزه علمیه قم (مقدمهای بر انقلاب اسلامی ایران)،تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۰، ص ۳۹۰
۳. سازمان اسناد و کتابخانهی ملی ایران،شماره بازیابی ۱۴۲۴-۲۹۱، سند شماره ۱
۴. «تأسیس حوزهی علمیهی قم به روایت خـاطره: مصاحبه با آیتالله شیخ محمدصادق تهرانی»، یاد، شماره ۴، پاییز ۱۳۶۵، ص ۳۸
۵. خاطرات آیتالله گرامی، تدوین محمدرضا احمدی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۱، ص ۹۹
۶. محمدتقی فلسفی، خاطرات و مبارزات، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۶، صص۸۱-۸۴
۷. فصلنامه یاد،سال ۳،شماره۱۱،تابستان ۱۳۶۷، صص ۲۷-۲۸
۸. محمدحسین منظورالاجداد، مـرجعیت در عـرصه اجـتماع و سیاست:(اسناد و گزارشهایی از آیات عظام نائینی،اصفهانی،قمی،حائری و بروجردی:۱۲۹۲-۱۳۳۹ ش)، تهران،شیرازه،۱۳۷۹، صص ۳۲۸-۳۲۹
۹. روحالله خمینی، صحیفه امام، جلد ۳، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۷۸، ص ۲۹۹
۱۰. روحالله حسینیان، پیشین، ص ۴۵۳
۱۱. محمد شریف رازی، آثار الحجه یا تاریخ و دائرهالمارف حوزهی علمیه ی قم، جلد ۱، قم، بینا، بیتا، ص ۵۳
۱۲. حمید بصیرت منش، علما و رژیم شاه، چاپ دوم، تهران، عروج، ۱۳۷۸،صص ۲۴۷–۲۴۸
۱۳. محسن بهشتیسرشت، نقش علما در سیاست (از مشروطه تا انقراض قاجار) تهران، پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی، ۱۳۷۸، ص ۳۵۳
مرکز اسناد انقلاب اسلامی