به گزارش خبرگزاری حوزه، تجدید حوزه علمیه قم و نقش‌آفرینی آن در تقابل با سیاست‌های سکولار دولت های استبدادی، برگ مهمی از تاریخ زندگی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی را رقم زده است که تقدیم شما فرهیختگان می شود.

بعد از اینکه «آیت الله شیخ عبدالکریم حائری» در قم ماندگار شد، خبر تجدید حوزه علمیه قم منتشر گردید و دولت وقت نیز از این امر استقبال کرد. احمدشاه و رضاخان که در آن زمان سردار سپه بود برای تبریک به قم آمدند.

به تدریج، طلاب و مشتاقان تحصیل در علوم دینی به حوزه جدید مهاجرت کردند و بسیاری از مردم نیز وجوهات خود را به قم فرستادند.

بدین ترتیب حوزه جدید قم با همت جمعی از علما و به زعامت آیت الله حائری تجدید گردید.

* تبعید علمای بزرگ عراق به ایران

هنوز یک سال از تأسیس حوزه قم نگذشته بود که دولت بریتانیا برخی از علمای شیعه عراق را از این کشور تبعید کرد.

علما رهبری انقلاب مردم عراق علیه قوای اشغالگر بریتانیا را در دست گرفته و همکاری با دولت دست نشانده انگلیس در این کشور (ملک فیصل) و شرکت در انتخاباتی را که انگلیسیها برگزار میکردند، حرام تلقی کردند.

این تلاش ها به سرانجام نرسید و علما به خواست بریتانیا به ایران تبعید شدند.

«آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی، آیت الله میرزا حسین نایینی، عالم مشهور عصر مشروطه سیدعلی شهرستانی، سید عبدالحسین حجت کربلایی، محمدحسین اصفهانی غروی و شیخ مهدی خالصی» از علمای مشهوری بودند که ناچار به ترک عراق شده و در تابستان ۱۳۰۲ شمسی به قم آمدند.

از میان علمای فوق، «آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی و آیت الله نائینی» از مراجع وقت به شمار می آمدند و در میان مردم از شهرت و اعتبار ویژه ای برخوردار بودند.

«آیت الله حائری» از علمای فوق استقبال کرد و از شاگردان خود خواست تا در درس آنان حاضر شوند.

حضور این علما در قم نشان از اعتبار و اهمیت این شهر و حوزه نوپای آن داشت و توجه بیشتری را به قم معطوف کرد، اما آیت الله حائری در عین حال که از مهاجران استقبال کرد، کوشید تا حوزه نوپای قم را از آسیب های احتمالی این جریان حفظ کند.

احیای حوزه و تقابل روحانیت با سکولاریسم رضاخان

علمای مهاجر خواستار برخورد شدید دولت ایران و شخص آیت الله حائری با دولت انگلستان بودند، ولی آیت الله حمایت آشکار از علمای مهاجر و وارد شدن به منازعات سیاسی را به صلاح حوزه نمی دید و کوشید تا در حالی که احترام و اعتبار علما را حفظ می کند از ورود خود و حوزه قم در این ماجرا بپرهیزد و این سیاست ظاهراً مطلوب برخی از علمای فوق نبود.

به هر حال، بعد از اقامتی هشت ماهه مهاجرین درصدد بازگشت به عراق برآمدند و با پذیرش شرط «دولت ملک فیصل» مبنی بر عدم دخالت در سیاست به عراق بازگشتند.

* ماجرای جمهوری و مخالفت های مراجع و علما با طرح رضاخان

در همین ایام ماجرای «جمهوری» پیش آمد و نگاه ها را دوباره به حوزه قم معطوف کرد. رضاخان با توجه به مسافرت اروپایی احمدشاه به فکر تغییر نظام سیاسی ایران و ایجاد «جمهوری» افتاد و روزنامه ها و سیاستمداران و نمایندگان حامی او نیز با تبلیغات شدید از وی حمایت کردند.

مخالفتهای «آیت الله مدرس» و طرفداران قانون اساسی که می دانستند رضاخان «جمهوری» را بهانه کرده است تا تمامی قدرت را به دست گیرد بحرانی بزرگ پیش آورد و عرصه سیاست ایران را متشنج کرد.

علما که در این زمان با توجه به آنچه در ترکیه گذشته بود به «جمهوری» نگاه خوشی نداشتند و به مخالفین این طرح پیوستند.

سرانجام مخالفتها وسعت گرفت و موقعیت رضاخان را متزلزل کرد؛ رضاخان برای احیای اعتبار از دست رفته اش به قم رفت آیت الله حائری و علمای مهاجر که هنوز در قم بودند در جلسه‌ای مخالفت خود را با «جمهوری» اعلام داشتند و رضاخان نیز به ناچار پذیرفت و ماجرا بدین ترتیب پایان یافت.

این واقعه اهمیت حوزه تازه تأسیس قم را گوشزد کرد و بر قدرت بازیافته روحانیت در منازعات سیاسی مهر تایید زد.

* طرح رضاخان: حذف سنتها و باورهای مذهبی و نابودی روحانیت

در اوایل سال ۱۳۰۵ شمسی رضاخان به سلطنت رسید و دوره ای جدیدی از رابطه دولت و حوزه قم پدیدار آمد.

تا این زمان رضاخان که از نفوذ علما آگاه بود، از مخالفت آشکار با آنان خودداری کرده و حتی خود را متدین و حامی شرع نشان می داد و به روحانیون و حوزه قم و شخص ایت الله حائری اظهار ارادت می کرد و در این مسیر تا بدانجا پیش رفت که برخی از دوستانش از او رنجیدند، اما او به آنان تأکید میکرد که این کار موقتی است و بنا به مصلحت انجام می شود، اما بعد از رسیدن به سلطنت نیازی به این تظاهر نداشت.

به همین دلیل به تدریج رویه ای عکس در پیش گرفت و در جهت «حذف سنتها و باورهای مذهبی و نابودی روحانیت» قدم برداشت.

دولت رضاخان به ادعای خود درصدد رساندن ایران به قافله تمدن و تجدد بود، اما در تصویری ساده اندیشانه تمدن و توسعه را در غربی شدن منحصر می دید و تصور می کرد تنها راه رسیدن به «توسعه و تمدن» همان است که غربی ها برگزیده اند و دیگران به ناچار باید قدم در راهی گذارند که دولتهای اروپایی طی کرده اند.

سرانجام قدم گذاشتن در راه توسعه نیز چیزی جز پذیرش آداب و رسوم و باورها و شیوه زندگی اروپایی نیست.

برخی از سردمداران دولت رضاشاه صراحتاً می گفتند ایران باید سرتاپا فرنگی شود و برخی دیگر نیز خود را غربی میدانستند و به اینکه از فرهنگ و باورهای شرقی دور شده اند افتخار میکردند.

این تصور دولت رضاخان را از درک تفاوتهای بنیادین ایران و غرب بر حذر داشت و توسعه و تجدد را به ساده ترین شکل ممکن؛ یعنی تقلید از غرب تقلیل داد و همین امر سرانجام ناکامی او و برنامه هایش را در داشت.

تصور ساده اندیشانه از توسعه که در تقلید از ظواهر زندگی غربی چون پی لباس و کلاه و کارناولهای شادی نمود می یافت جامعه مذهبی و سراسر سنتی و کاملاً متفاوت با غرب آن روزگار را به واکنش واداشت و تنفر اجتماعی را نسبت به دولت و برنامه هایش افزایش داد.

این خام اندیشی با روحیه خشن و نظامی رضاخان همراه گردیده و با خشونت تمام و با تکیه بر ارتش و سرکوب به اجرا در آمد.

* خروج سلامت حوزه از سکولاریسم آمرانه و خشونت بار رضاخان

رضاخان که جز قزاقی چیزی نیاموخته بود؛ تصور میکرد تنها با زور و نیروی نظامی است که میتوان جامعه را به سوی تغییر رهنمون ساخت.

او صراحتاً می گفت این اندازه پیشرفتی که نصیب ایران شده است نتیجه اعمال زور و قدرت من است.

از جلوه های مشخص سیاستهای غربگرایانه رضاشاه «سکولاریسم آمرانه و خشونت باری» بود که تمامی برنامه ها و خط مشیهای دولت وی را پوشش می داد و بیش از همه روحانیت و حوزه نوپای قم و باورها و فرهنگ مذهبی جامعه را نشانه رفته بود.

در برنامه دولت رضاشاه «حوزه و روحانیت» به عنوان نهادی که نشانه سنت و مدافع باورهای کهن و مانع توسعه است به شدت محدود می شد.

بدین ترتیب طبیعی بود که با اوج گرفتن رضاخان و سکولاریسم خشونت مدارش، روحانیون و حوزه ها با شرایط دشواری روبرو شوند و روبه افول روند به همین دلیل با آغاز سلطنت پهلوی روزهای خوش حوزه قم پایان گرفت و ابرهای تیره یکی پس از دیگری در آسمان قم نمودار شد تا به آنجا که امید به بقای حوزه خوش باوری می نمود.

آیت الله حائری با درایت بسیار و با صبر و سکوت حوزه را در این شرایط یاس آور اداره کرد و از این مهلکه بیرون برد.