بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه مصاحبه با دکتر حکمت نیا، مدیر گروه تخصصی حقوق دبیرخانه سده حوزه
بسم الله الرحمن الرحیم
من ابتداءً تشکر می کنم از این که فرصتی را در اختیار گذاشتید که به یکی از موضوعات مهم پرداخته شود. این موضوع نسبت حقوق با حوزه علمیه قم در سده اخیر از جهاتی مهم است برای نظام حقوقی و نظام زمامداری کشور. چون یکی از بخش های مهم رشته حقوق، تاریخ حقوق است و متأسفانه در سیستم دانشگاهی ما و یا حتی سیستم حوزوی ما از تاریخ حقوق کمتر سخن گفته می شود.
من برگزاری این همایش و این برنامه صد سالگی حوزه را یک فرصت مناسبی می دانم که یکی از بخش های مهم و کمتر به آن پرداخته شدهی حقوق که همان تاریخ حقوق است و از این منظر بتوانیم بررسی کنیم.
از جهت دوم این است که حوزه علمیه قم، گرچه ما درباره فقه شیعه به معنای عام می توانیم گفتگوهای زیادی داشته باشیم و حوزه های علمیه متعددی مثل حوزه نجف، مکتب سامرائی، کربلا، قم، مشهد، اصفهان و همچنین در دوره ای از تاریخ حوزه تبریز، اینها همه دارای تأثیر بودند در جریانات یک صد سالهی اخیر ولی از دو جهت تاریخ اختصاصی حوزه قم مهم است برای حقوق.
یکی این که بخشی از حقوق ناظر به جریان عرفی زندگی یک سرزمین معین است که قاعده های مناسب فقهی و حقوقی را پاسخ می دهد و درواقع قم مرجعیت خواسته های مردم ایران در تبیین قواعد است. لذا اگر بخواهیم ببینیم مردم ایران در زمینه قاعده های رفتاری خودشان با چه مسائلی روبرو بودند، در صد سال اخیر این مسائل بیشتر ارجاع داده شده اند به حوزه علمیه قم تا مثلا حوزه علمیه نجف. گرچه بعضی از بحث ها را اگر پیگیری کنیم مثلا ارتباطات فرهنگی و علمی در صد سال گذشته بیشتر در نجف متمرکز بوده است ولی قم این خصوصیت را دارد که دیدگاه یعنی نظر و رفتارشناسی مردم ایران در مورد مسائل دینی که مورد نظر آنها بوده است و بخصوص مسائل حقوقی، به نظر می رسد در حوزه قم باید خاستگاه این مطلب را پیدا کرد.
افزون بر این بالاخره خواستگاه و مدیریت انقلاب اسلامی ایران هم به نوعی در قم و توسط علمای قم بوده است؛ در پس از انقلاب اساساً راجع به این یعنی تاریخ حقوق ایران به شدت گره خورده است با مباحثی که در قم مطرح می شود. پس ما نمی خواهیم فقط تمجید کنیم یا بحث کنیم، نه؛ این بررسی تاریخی برای دانش حقوق ایران و برای دانش فقه ایران بسیار بسیار دارای اهمیت است؛ این راجع به اهمیت مطلب.
نکته دیگری که بسیار مهم است و به نظر من باید مورد توجه قرار بگیرد این است که دو جریان معکوس در شکل گیری حوزه مطرح بوده است و محاسبه این تأثیر و تأثّر را بسیار با مشکل روبرو کرده است. از سال 1301 و 1302 تا 1315 و 1316 اوج قانون نویسی ایران است یعنی تمام قوانین مادر ایران در این دوره طراحی شدند، قوانین پایه مثل قانون مدنی، قانون محاکمات عمومی، قانون تجارت پایه آن، حتی در علم و فناوری، قانون جزا و مجازات عمومی، اینها همه حاصل تلاش هایی است که در این پانزده شانزده سال ابتدای سده انجام می شود.
دیدگاه بسیاری از مجلسی ها این بوده است که قانون را با توجه به یافته های قانون سوئیس، قانون فرانسه، با این دیدگاه بیشتر مطرح می کردند. ولی چون در قانون اساسی مشروطیت هم، فقه شیعه به عنوان مبنا در نظر گرفته شده بود علی القاعده می بایست بحث های فقهی آن را محاسبه می کردند، به همین خاطر روح قانون مدنی روح فقه شیعه است. حالا برخی از قوانین کمتر و بعضی ها بیشتر، ولی این بوده است.
عزلت حکیمانه و غیر منفعلانه
در این اوج قانون نویسی حوزه علمیه قم در حال تأسیس است و حاج شیخ عبدالکریم حائری بیشتر عنصر پرورش نیرو را مد نظر قرار داده است تا ارائه تأثیر بر نظام حقوقی و به همین خاطر است که در اوج قانونگذاری ایران، حوزه در اوج، اینطور بگوییم عزلت حکیمانه، یعنی کناره گیری حکیمانه نه کناره گیری منفعلانه. یعنی به عمد حوزه خودش را یک مقدار کنار کشیده است از جریانات سیاسی آن روزگار و به عمد به نظر من پرداخته است به یک سرمایه گذاری تاریخی که اگر می خواست حضور فعال سیاسی داشته باشد چون غلبه بر بحث سیاسی بود، شاید اجازه فعالیت به حوزه داده نمی شد و لذا مؤسس حوزه علمیه قم به شدت پرهیز می کند از مواجهه مستقیم با جریان سیاسی کشور و بر دو عنصر در حقیقت کار می کند. یکی عنصر نیروسازی و به اصطلاح سیاسی ها کادرسازی است و یکی هم ساختارهای اولیه سازمانی را برای مدیریت در نظر می گیرد. اگر بخواهیم دانش و تلاش دانشمندان را در یک حوزه روشی، محتوایی، سازمانی و با نیروی انسانی در نظر بگیریم، درواقع این بخش نرم افزاری امر بسیار مهم است، نرم افزاری آن دو عنصر دارد، عنصر سازمانی دارد و عنصر نیروی انسانی دارد که به نظر می رسد در این دوره شکل می گیرد.
پس ما نمی توانیم صحبت از تأثیر مستقیم داشته باشیم و بگوییم حوزه تا چه اندازه مستقیم در جریان قانونگذاری مؤثر بوده است ولی می دانیم قانون بخشی از نظام حقوقی است. بخش دیگرِ نظام حقوقی قواعدی هستند که در یک کشور ممکن است رایج باشد به صورت عرف، به صورت دین. در این قسمت تقریباً بخشی که من اسم آن را حقوق نرم می گذارم؛ حقوق نرم مجموعه قواعدی است که مردم خودشان به آنها التزام پیدا می کنند در راستای محاسبه منافع شخصی خودشان یا اخلاق و تعهد دینی، مردم بخاطر تعهد دینی که دارند به قواعد پایبند هستند.
ما این را در ذهن داشته باشیم که در صدر اسلام، در دوره امام صادق علیه السلام چون بخش قضائی دوره بنی عباس بخش قوی بود و سازمان قضائی معینی را بنی عباس ترتیب داده بودند، برخلاف بنی امیه که دستگاه قضائی مرتبی ندارند ولی دستگاه قضائی بنی عباس پیشرفته است. آن روایت أبی خدیجه و مقبوله عمر بن حنظله و اینهایی که فقهاء استناد می کنند به مباحث قضائی و سیاسی برای همین جا است یعنی یک قاعده حقوقی ضمانت اجرای قوی نیاز دارد، بدون ضمانت اجرا اصلا قاعده حقوقی نیست.
ضمانت اجرا معمولا باید از طریق دولت باید تأمین شود، دولت آن زمان براساس اسلام نیست. امام صادق علیه السلام این موازنه را درست می کند یعنی سؤال می کنند که ما سراغ محاکم و حاکمانی برویم که ما آنها را به لحاظ سیاسی به مشروعیت نمی شناسیم؟ امام به شدت مخالفت می کند که شما نباید سراغ چنین حاکمانی بروید. دلیل آن هم این است که ما یک حقوق زنده داریم و یک حقوق در کتاب داریم. حقوق زنده حقوقی است که در محکمه اجرا می شود. به لحاظ تاریخی حقوق هایی که وجه اجرای دادگاهی خودشان را از دست دادند کم کم مضمحل شدند، یعنی تاریخ اینطور می گوید.
امام صادق علیه السلام به شدت مخالفت می کند که به آنجا نمی توانید بروید ولی اگر این حقوق هم اجرا نشود کم کم مضمحل می شود، یعنی اگر سراغ محاکم جور بروند کار حقوق شیعه تمام بود، اگر نروند ضمانت اجرایی آن بر آنها نیست و مضمحل می شود.
این بیان حکیمانه امام صادق علیه السلام که کسی که به آن قضائی که ما می گوییم مراجعه کند، الراد علیهم کالراد علینا و الراد علینا کالراد علی الله، این محکم ترین ضمانت اجرایی است که برای قاعده حقوقی اجرا می کند و درواقع این موازنه حقوقی را برقرار می کنند. این موازنه به تاریخ شیعه آمد. در بعضی از جاها این موازنه را مردم خودشان اجرا می کنند، مثلا در نکاح، در طلاق، در ارث، در احوال شخصیه خودشان، در معاملات خودشان، در اینها مردم منتظر قانون دولت نمی مانند لذا فقهای ما هم تقریباً تمام آنها این درس ها را دارند و از جمله حاج شیخ عبدالکریم، کتاب هایی که دارد کتاب نکاح دارد، کتاب قضا دارد، کتاب بیع دارد که البته تقریرات ایشان است که فکر می کنم آقای اراکی تقریر کردند. کتاب هایی که مربوط به بخش حقوق نرم اجتماعی است را اینها معهد بودند که مردم را تأمین کنند قواعد حقوق آنها را.
بله ما برخی از بخش حقوق داریم که حقوق سخت محسوب می شوند مثل حقوق جزا. چون در حقوق جزا باید اجرای مجازات کنید، اجرای مجازات نیاز به قدرت حاکمیت دارد و خب اینها قدرت حاکمیت نداشتند، نوعاً حقوق جزای اینها مغفول ماند یعنی غیر قابل اجرا است. لذا فقهاء هم به این نمی پردازند در این دوره ها. پس درواقع اینها تولید حقوق می کنند ولی جنس حقوق آنها جنس قانون نیست.
مثلا نمونه ای است؟
بله کل کتاب های فقهی آنها جنس همه آنها حقوق است.
بعد مردم به اینها ملتزم می شوند.
بله.
بر اساس اینها اجرا می کنند در صورتی که اینها کتاب نوشته و قانون محکمه پسند نیست.
پذیرش مردم است که نظم اجتماعی را برقرار می کند، حاکمان جرأت نمی کنند و نمی توانند بگویند، الان هم همینطور است، یعنی یک حکم وضعی را مثلا بگوییم حاکمیت تغییر بدهد، مردم خیلی زیر بار چنین صحبتی حتی در دوره جمهوری اسلامی هم نمی روند لذا سابقه تاریخی هم همین است، سابقه تاریخی این است که در محاکم شرعی مردم هم عادت دارند و هم حکومت ها از دوره صفویه و دوره قاجار محاکم شرعی همیشه بخشی از نظام قضائی ایران بوده است، حداقل آن از دور صفویه که حکومت شیعی بوده است. حالا جریان اهل تسنن چون متفاوت است خیلی به این نمی پردازیم ولی بودند اینها محاکم شرعی و اوقاف چیزهایی بوده است که دست علماء بوده است.
لذا اینها نسل بعد از نسل همین سیره مستمره مورد پذیرش حکومت را، یعنی تقریباً بین حکومت و حوزه توافق بوده است که این بخش را فقهاء تصدی گری می کردند. گرچه در دوره پهلوی اول در همین بخش اول هم در قانون گذاری و هم محاکم تحول صورت می گیرد، منتها با این ادبیات که ما همان شریعت اسلامی را قانون میکنیم، چون الان شما نکاح و طلاق و وصیت و ارث و حتی معاملات، این بخش را ببینید، اینها بخش های مهمی بوده است که دست فقهاء بوده است، اگر قانون گذاری هم در اینها صورت گرفته است، این قانون گذاری مبتنی بر فقه امامیه بوده است.
پس اینطور باید بگوییم که دوره تأسیس فقهاء در قانونگذاری نقش چندانی نداشتند. البته علمایی که خاستگاه قم داشتند در قانونگذاری بودند ولی اینها از قبل هم در حوزه بودند یعنی اینها حاصل قم بودند، که نقش فعالی داشتند در قانونگذاری و برخی از آنها هم مسئولیت های بزرگی در قانونگذاریهای اوائل سده داشتند.
بخش های دوم را باید در حوزه حقوق خدمت شما عرض کنم دوره سازمان یافتن حوزه است، دوره سازمان یافتن حوزه، شاگردان آقا شیخ عبدالکریم بیشتر دنبال تثبیت این حوزه هستند، گرچه دوباره همان بحث های حقوقی صورت می گیرد. این پرورش نیرویی که صورت می گیرد.
من فکر می کنم اگر بخواهیم تأثیرگذاری را در نظر بگیریم باید بگوییم این تأثیرگذاری در واقع علمائی که پرورش پیدا می کنند، من یک جمله ای را زیاد تکرار می کنم و آن هم این است که می گویم جوانان هر دوره منتقدان ساکت هستند، اینها منتقد هستن ولی امکان بروز ندارند؛ ذهن جوان است. ببینید یک تحقیقی صورت گرفته است، حتی آن ذهن تعاملی ما، می دانید مهم ترین سال زندگی که آن وجه تعاملی انسان را می سازد از سن هفده سالگی تا بیست و سه سالگی است یعنی اگر ما بخواهیم تحقیق کنیم که چه اتفاقی افتاده است، این کسانی که مثلا در این دوره، دوره اوان جوانی آنها است، مثلا هفده سال تا بیست و سه سال، اینها خروجی انتقادی دوره آقای آقا شیخ عبدالکریم هستند.
اگر به سال تولد امام ره نگاه کنید که به گمانم 1281 هستند، سن انتقادی تعاملی ایشان اول حوزه است و دقیقاً آنها نقشی را ایفا می کنند که آرمان اجرا نشده آقای شیخ عبدالکریم است. این سن مهم است. فوت شیخ عبدالکریم حائری ره فکر کنم 1315 است.
یعنی شما برای کسی که سن انتقادی داشته باشد، سن انتقادی دوره آقا شیخ عبدالکریم بعد از 1395 دیگر فایدهای ندارد، اینها دیگر متأثر از دوره آقا شیخ عبدالکریم نیستند ولو تحصیل هم کرده باشند چون سن فهم انتقادی آنها باید حدود دو سال هم درک کرده باشند مثلا باید تا 1315 باشد، 1315 باید نوزده بیست ساله باشند، لذا علمائی که ذهن انتقادی نسبت به آن دوره می توانند داشته باشند این است که نهایتاً تا متولد 1397 است، اینهایی که بعد از 97 هستند را دیگر نباید منتسب به آقا شیخ عبدالکریم کرد.
متولدین بعد از 1397 را باید در دوره دیگری بحث کرد، لذا مثلا آقای گلپایگانی اینطور است. شما ببینید آقای گلپایگانی، آقای مرعشی نجفی، حضرت امام، اینها کسانی هستند که سن انتقادی آنها مربوط به دوره آقا شیخ عبدالکریم است. همه اینها خواسته هایی که آقا شیخ عبدالکریم اجرا نکرده است را اجرا کردند مثلا حوزه را سامان دادند.
سکوت شیخ عبدالکرم حائری یک سکوت حکیمانه ای است که این نیروها را پرورش می دهد که در دوره بعد یعنی مثلا از 1315 به بعد که شخصیت های اینها شکل می گیرد و آن بخش اجرا نشده افکار حاج شیخ، اینجا ذهن تعاملی خودشان را اجرا می کنند. اوج آن انقلاب اسلامی می شود.
علی أی حال ببینید پس وقتی ما می گوییم نیرو پرورش دادن، باید معنا کنیم نیرو پرورش دادن را. نیرو در دو بُعد آرمان است و آموزش است و مدیریت است. آقا شیخ عبدالکریم نیرویی پرورش داد، آن بخش حقوقی مربوط به مردم است که گفتم این را جواب می دهد، آن بخشی که مربوط به بخش نرم افزاری نظام حقوق بود که آدم می خواست، این انسان ها را جمع کرد ولی ذهن انتقادی اینها با دوره آقا شیخ عبدالکریم، سکوت آقا شیخ عبدالکریم معنا دار بود، این سکوت باید یک روزی در قیمت آرمان معنا می شد، به نظر می رسد اینها به آن سکوت معنادار تبلور بخشیدند؛ اگر اینطور بگویم.
البته خب شما باید بیایید، همه آنها این نیست، یعنی فشارهای روزگار، امرهای داخلی و خارجی، جنگ ها و مسائل مختلفی که اتفاق می افتد، این را باید بازگردانیم مثلا جنگ جهانی دوم اتفاق می افتد، خب مردم بسیار بسیار ناتمام هستند و اگر دوباره بخواهید مثال بزنم ورود پیدا کنید باید کسی که جنگ جهانی دوم را در درون مردم لمس کرده است و حس کرده است وسط صحنه بیاید، شما شخصیت آقای بروجردی را ببینید، شخصیت ساخته شده در دوره جنگ است، چون ایشان در دوره جنگ جهانی دوم آنچه که در ذهن من است حالا شاید دقیق نباشد، حتی نانوایی راه می اندازد، مردم گرسنگی می کشند و گرسنگی می خورند یعنی این دردی که مردم از جنگ می کشند و آن امر به یغما رفته هویت ایرانی که ما در عین حال که در جنگ جهانی دوم اعلام بی طرفی می کنیم ولی خب کشور تقریباً اشغال می شود، رضاشاه را تبعید می کنند، شاه را می آورند.
این اُبّهت آقای بروجردی درواقع اُبهت شکست خورده دوران جنگ جهانی دوم است که به نوعی در تفقّه شیعه، هم در مدیریت، در جهانی سازی فقه، در ارتباطات علمی که صورت می گیرد به نظر من خیلی از اینها تجربه هایی است که این منتقدین ساکت اینها را دیدند.
تبلور این سکوت حکیمانه و پرورش نیروی توسط حاج شیخ ره کجا می توان دید؟
عرض کردم آن بخشی که مربوط به مردم می شود را همیشه اینها داشتند. بخشهای فلسفه حقوق و توسعه در مبانی نظری حقوق، به نظر من از بعد از جنگ جهانی دوم است که تفکرات کمونیستی می آید و این تفکرات فلسفی وجهه غالب می شود بر بحث های نظری، این بحث ادامه دارد، بحث های نظری حقوق، مثلا شما فرض کنید آقای مطهری با جریان هایی که روبرو است غیر از کمونیست ها، آقای مطهری شخصیتی که با جریان غربی هم وجه مبارزه دارد مثلا نظام حقوق زن در اسلام ایشان خب این یک مبنای حقوق است، حقوق نیست به معنای دقیق کلمه، مبنای حقوق است، این دیگر با تفکر غرب گرا است. مثلا نظریه مالکیت ایشان که چاپ نشد، خب این ناظر به بحث های سوسیالیستی است یعنی اینها این دو جبهه را مدیریت میکنند.
من فکر می کنم تا قبل از انقلاب را اینطور جمع بندی کنیم، دوره شروع کادرسازی یا شروع نیروسازی است که در عین حالی که دوره اوج قانونگذاری ایران است دوره سکوت حوزه است در اینجا. اما دوره سکوت حوزه، حوزهای که می داند قانونگذاری می شود و جوانان حوزه مجلس را زیر نظر دارند که چکار می کند. اگر اشتباه نکنم در ذهنم است که امام یک جایی گفته است من حتی می رفتم می نشستم ببینم اینها در مجلس چکار می کنند، در ذهنم است اینها را در خاطرات امام می خواندم، حالا اگر دقیق باشد یا نباشد، یادم نیست. یعنی امام این دوره قانونگذاری را زیر نظر دارد، می داند قانونگذاری می شود و قانون نوشته می شود ولی نمی تواند دخالت کند. حتی آن اصل طرازی که در قانون اساسی می دانید اصل طراز، فکر می کنم دوره مجلس دو ساله بوده است اوائل، فکر میکنم اگر اشتباه نکنم، دو دوره اصل طراز. اصل طراز قرار بود یک عده ای از علمای معرفی شده از مجتهدین به مجلس بیایند و مستقر شوند و این هم اجرا می شد یعنی رئیس مجلس نامه می نوشت به علمای نجف، چون قم هنوز موضوعیتی نداشته است و علمای نجف علماء را معرفی می کردند برای مجلس شورای ملی که برخی از علمای قم از این طریق به مجلس رفتند، به عنوان اصل طراز رفتند، آقای مدرّس از این طریق اول آمد و بعد آمد نماینده مجلس شد. دو دوره اصل طراز برگزار شده است این نظارت فقهی بر قانون وجود داشته است، پس فقهاء در جریان بودند، اصلا طرف انقلاب مشروطیت علماء بودند یعنی جریان روشنفکری بوده است و علماء. پس این جریان ها بوده است به لحاظ ذهن ولی تأثیرگذاری مستقیمی وجود نداشته است، در دوره ای باز هم تأثیرگذاری مستقیم، بله غیر مستقیم که مثلا علمائی بودند حساب می کردند فقه را، اینها فقه حساب می کردند، خیلی نمیتوانیم بگوییم قم را.
احکام شرعیه بوده است.
بله در دوره های بعد که مثلا فرض کنید دوره مراجع ثلاث بعدی است، اینها بیشتر مدیریت یعنی به نظرم ساختاردهی حوزه، تثبیت نظام مدیریتی، نظام معیشتی، نظام علمی حوزه را چیز می کنند تا مثلا آقای بروجردی که آقای بروجردی یعنی یک اتوریته و یک اُبهت کاریزمایی حوزه را به نمایش می گذارد، یعنی فقیهی که دست او به ظاهر در هیچ جا بند نیست ولی در همه جا قدرت دارد، قدرت پنهان جامعه ایران است و آن هویت و شکوه شکست خورده را به نظر من آقای بروجردی است که احیا می کند، بیشتر این است، ولی خب بحث های نظری پیگیری می شود.
به نظرم اینها متأثر، یعنی به لحاظ روانی بگویید اینها متأثر از آن شکست هایی هستند که ما درگیر آنها بودیم. بله نمونه های آن را باید دربیاوریم، حالا روی این کار می کنم، نمونه هایی که اینها تذکراتی به مجلس می دهند، جلوی بعضی از قانونگذاری ها را می گیرند، مخالفت می کنند، اوج مخالفت ها 1342 و این حدودها است که به اصطلاح دوره پهلوی حوزه قانونگذاری خودش را می خواهد توسعه بدهد و آزادی های بیشتر، یا دوره قبل از آن وقتی که نسبت به تضییقاتی که رضاشاه قائل بوده است خب علماء از محمدرضا می خواهند این تضییقات را بردارد یعنی یک توسعه ای مبتنی شریعت ایجاد کند، خب خیلی از قانون ها نسخ می شود؛ فقهاء در نسخ قوانین رضاشاه توسط پسر محمدرضا خب فقهاء نقش داشتند، نامه نگاری های آنها، صحبت های آنها، فشارهایی که در آن دوره تحمل کردند، همه اینها بحث هایی است که در نسخ قانون بوده است، تأثیری که در نسخ دارند. تأثیر در اثبات قانون خب کمتر است، کمتر، فقهای ما باید این مسائل مستحدثه آنها جستجو کنیم یعنی آن چیزی که در نظام حقوقی است را مردم از فقهاء سؤال می کنند، مثلا اگر حق و کسبی پیش آمده است از فقهاء سؤال می کنند ما چکار کنیم؟ راه حل ارائه می دهند اتفاقاً. خیلی از مفاهیم حقوقی در نظام حقوقی بیاید مردم اینها را تبدیل می کنند به سؤال فقهی و تحت عنوان مسائل مستحدثه به حقوق ایران می آید، مبنا پیدا می کنند اینها که یک باب بسیار وسیعی دارد، همین الان هم است.
سوال کننده: همین الان هم خیلی اتفاق می افتد؟
بله بله. خب دوره بعد از انقلاب بحث آن مفصل است اگر ورود پیدا کنیم، اساساً چه تحولاتی در حقوق ایران حاصل شد، این یک فرصت دیگری می خواهد.
سوال کننده: به اندازه چند جمله بفرمایید.
بله خب آنجا اصل 4 قانون اساسی که فقهای قم بنیانگذار این قانون اساسی با این نحوی که نوشته شده است، اصل ولایت فقیه، اصل 4. در اول انقلاب مشروطیت نظام قضائی را عرفی می دانستند ولی فقهاء همین را تبدیل کردند به یک امر شرعی، گفتند ما باید نظام قضائی اسلامی داشته باشیم و خود این موجب تحولاتی شد این تحولات خیلی پستی و بندی دارد. در مورد مفاهیم حقوق که با آنها مبارزه می شد یک خوانش اسلامی از آنها داشتند مثلا بحث حق، حقوق، آزادی، با اینها مقابله می شد ولی در انقلاب خوانش اسلامی پیدا کرد. با حقوق بشر طور دیگری برخورد می کردند ولی شما ببینید علامه جعفری، حالا علامه جعفری را تا چه اندازه قمی حساب کنیم؟ یک دوره ای قم بوده است، بالاخره یا تحصیل کرده از قم است یا متأثر از قم است، خب حالا شاید بخشی را هم در نجف بوده است ولی می شود در قم هم او را دست بندی کرد.
ایشان عالمی است که در یک دوره ای از تاریخ ما خودش یک بیانیه حقوق بشر نوشته است. این کتاب حقوق بشر در اسلام ایشان ماده دارد، این ماده ها را یک وقتی از ایتالیا از من سؤال کرده بودند و نامه نوشته بودند به من که این ماده ها را ایشان از کجا آورده است؟ چون این با هیچ سند بین المللی تطبیق نمی کند؛ من خیلی جستجو کردم در ذهنم است که نامه نوشتم برای خانواده ایشان که این مواد از کجا آمده است؟ بعد از پنج سال من جستجو کردم و گفتند ایشان خودش نوشته است، یعنی این بوده است و این مغفول است که آدمی در این حد که بنشیند برای یک سند بنویسد، حالا این سند به جایی نرسید، گرچه مؤثر بود، در زمینه تأسیس حقوق بشر اسلامی این سند مؤثر است ولی خب کسی کمتر بحث کرده است.
ما یک بُعدی به این صورت داریم، بُعدهای بین المللی داریم که خیلی محاسبه آنها دشوار است، یعنی بیشتر باید کار شود. چون می دانید مسلمان ها، این مشکل تمدن اسلامی است، ما در زمان تأسیس سازمان ملل و جامعه ملل که بعد از جنگ جهانی اول تأسیس شد مسلمان ها نقش مستقیمی ندارند در این جریان؛ افکار ما از طریق نماینده هند منعکس شده است، چون با تفکر اسلامی آشنا بوده است و ظاهراً مسلمان بوده است، فکر کنم میرحسین نمی دانم کیست، حالا اسم او را اگر خواستید بزنید اسم او را درمی آورم و به شما می گویم. آنجا یک سخنرانی می کند در جامعه ملل که اسلام یک نظام برای خودش دارد و باید به این توجه کنیم یعنی ما از طریق کشورهای غیر اسلامی معرفی شدیم ولی در دوره مثلا آقای بروجردی، دروه انقلاب تقریباً تفکر قاعده ای ما هم یک بروز فرهنگی جهانی داشت، مثلا این ادبیات فقه شیعه خب حتی شما ترجمه هایی که به زبان های دیگر می شود خیلی از آنها مبتنی بر این تفکری است که اینجا ترویج می شود و این کمتر محاسبه شده است، یعنی نقشی که علمای قم و طلبه های قم در توسعه تبیینی حقوق اسلامی در خارج از کشور داشتند، خب محاسبه این واقعاً دشوار است ولی بوده است. مثلا رفت و آمدهایی که صورت گرفته است با کشورهای بیگانه که این خیلی کار میخواهد، می گویم اگر ما بخواهیم اینها را از تاریخ بیرون بکشیم باید برویم سراغ افرادی که این اطلاعات را داشته باشند.
لذا در بعد از انقلاب به لحاظ حقوقی تحولاتی که در حوزه قضاء افتاد، در حوزه نوع نگاه فقهاء به قانون افتاد. اساساً امام قانون را که در مشروطیت سؤال بود امام پیش فرض پذیرفت، امام در بُعد ماهیت قانون بحث نکرد، گفت ما قانون می خواهیم و این جالب است، یعنی چیزهایی را که امام در اول انقلاب پذیرفت که در مشروطیت مورد سؤال بود.
امام از اینها عبور کرد و بحث های جدیدی مطرح شد، مثلا در حوزه حقوق و تعزیرات بحث بسیار جدی وجود دارد که در تعزیرات جمهوری اسلامی با مشکل جدی مواجه شد و حل مسئله بالاخره در قم حل شد، التعزیر بید الحاکم و ما یراه من المصلحة، امام دوتا فتوا دارد، می گوید این تعزیر را باید حاکم شرعی اجرا کند و مادون حد هم است، جنس آن هم از جنس شلاق است و السلام. خب امام نتوانست این حرف را اجرا کند؛ یک نامه نگاری آقای یزدی کرده است، نامه نگاری آقای اردبیلی کرده است، نامه نگاری که یزدی که رئیس کمیسیون قضائی مجلس آن موقع بوده است، همه به امام می گویند امام این فتوای شما قابل اجرا نیست، امام پافشاری می کند می گوید نظر من همین است. نهایتاً آقای رفسنجانی که رئیس مجلس است مداخله می کند و می گوید نمی شود با این فتوا دادگاه ها نه حاکم داریم، بعد هم رویه قضائی بهم می ریزد. خب امام یک دوره می گوید بروید خودتان گفتگو کنید ببینید به چه نتیجه ای می رسید، دوبار آقای یزدی نامه مینویسد که ما گفتگو کردیم و به هیچ نتیجه ای نرسیدیم، به همین صراحت. آقای هاشمی وارد می شود، امام می گوید بروید به فالاعلم مراجعه کنید، فالاعلم امام چون فتوا دارد فالاعلم را هم نمی تواند بگوید، حکومتی بود، چون امام که احتیاط نکرده بود برود فالاعلم، می گوید بروید در این قضیه.
حالا چرا امام می گوید، در عین حالی که امام در این ماجرا فتوا دارد و احتیاطی هم ندارد، امام در سه نامه قبول نکرده است این حرف را. به نظر می رسد امام این را امر حاکمیتی می دانست؛ باید بگویید به این نحو قدرت اجرای بر امر ندارد، باید یک درجه تنزّل پیدا کند. ارجاع می دهد به آقای منتظری و این قانون مجازات اسلامی تعزیرات بر فتوای آقای منتظری نوشته شد، بر فتوای آقای منتظری نوشته شد. خب دوباره شما در همین بحث، بحث های ولایت فقیه، بحث حکومت اسلامی، بحث نظام سازی، بحث تمدن سازی، خب اینها بحث هایی است که بخصوص در دوره مرجعیت مقام معظم رهبری اینها، خود رهبری ادبیات تولید می کند، من می گویم رهبری مثل کسی است که به سرعت جلو می رود می گوید همه بدوید که گاهی مواقع کم می آورند، تمدن سازی، نظام سازی، دولت سازی، فلان و فلان و فلان، ادبیات تولید می کند و اینها باید ساختاربندی و دسته بندی شود.
ما در این گروه یک مقدار تلاش کردیم از این منظر بتوانیم نگاه کنیم به این ماجرا ولی خیلی کار دارد.
ببینید کنگره یک دستگاه نظری می خواهد که من فکر نمی کنم روی این دستگاه نظری کار کرده باشند، این تأثیر و تأثر اول یک دستگاه نظری می خواهد مثل یک دستگاه روانشناسی که مثلا این تأثیرات روانی.
ایده بنده این است که نسل بعد آرمان های سوخته نسل قبل را برآورده می کند همیشه، یعنی یک قاعده است. اگر این را کسی یک طور ممکن است، یعنی این نوع نگاه ما است که به این مدل تأثیر و تأثر جلوه می دهد و نوع نگاه را به آن می دهد. خیلی جالب است یعنی این بحث به نظرم یک بابی است که اگر خوب حوزه با این برخورد کند دوتا امر اتفاق می افتد، یکی این که آن بخش مغفول تاریخی تمدنی بخصوص در حوزه حقوقی که من با گوشت و پوست احساس می کنم، من چون در فلسفه حقوق کار کردم، قواعد حقوق کار کردم، موضوعات جدید حقوق کار کردم، همیشه احساس می کردم این حقوق در صحبت ها مثلا یک بخش کم دارد، ما تاریخ تحول حقوق را نمی دانیم و من فرصت نمی کردم، این فرصت شد که یک مقداری به این توجه کنم و در این زمینه مطالعه کنم، این یک قضیه است.
اساساً این نگاه تاریخی، این که چطور این قواعد در چه بستر زمانی تاریخی، بر اساس چه نیازهایی بوجود بیاید. این یک. دوم این که حوزه یک فرصتی پیدا می کند تا خودش را بازخوانی کند.