جستجو کردن
بستن این جعبه جستجو.

رفتارشناسي سياسي آيت اللّه حائری

رفتارشناسي سياسي آيت اللّه حائری

رفتارشناسي سياسي آيت اللّه حائري

نویسنده: علي اكبر ذاكري

علماي شيعه، هميشه، بويژه پس از نهضت تنباكو، در رويدادهاي سياسي ايران، اثرگذار و نقش­‌آفرين بوده‌­اند. با همه تلاشي كه دولت­‌هاي وابسته براي كشاندن ايران به جرگه وابستگي داشتند، اما به خاطر نقش­‌آفريني علماي دين در بيدارگري و آگاهاندن مردم، نتوانستند به آساني و با مشروعيت‌ ­بخشيدن به رفتار و كردار خود به اين هدف شوم برسند.

پس از نهضت تنباكو، رويدادهايي كه سلسله وار، يكي پس از ديگري روي مي­ دهد و علماي دين، در آنها اثرگذارند، بسيارند. اين رويدادها، وقتي به اوج پختگي خود مي­رسند كه حوزه علميه قم، بنيان گذاشته مي ­شود و پس از بنيان­گذاري حوزه علميه قم، حركت­ هاي سياسي ـ اجتماعي، جهت خاصي مي­ يابند، تا به انقلاب اسلامي، به رهبري امام خميني، شاگرد بزرگ، برجسته و نامور مكتب حائري مي­ انجامد.

آیت­ الله حائری با مشي سياسي ويژه، كار فرهنگي و علمي را، كه شالوده هر كار اساسي سياسي و اجتماعي است، بر هر كاري پيش داشت. گويا بي كار علمي و فرهنگي و تربيت نيروهاي شايسته، هر كار و حركت سياسي را ابتر مي ­انگاشت و بي سرانجام. از اين روي، حوزه علميه را بنيان مي ­گذارد و تمام تلاش خود را در نگهداري از اين بناي مقدس به كار مي بندد. بدين ­ترتیب رفتار آیت الله شیخ عبدالگریم حائري با سياسيون و كاركرد او در عرصه­ هاي سياسي بايد با توجه به اين دو اصل راهبردي: بنيان­گذاري حوزه و نگهداري آن، به بوته بررسي نهاده شود.

وی که نياز جامعه ايران را به نيروي كارامد و تربيت ­شده و مكتب ­ديده مي ­ديد، نيروهايي كه بتوانند در جاهاي گوناگون و در برهه ­هاي مختلف نقش بيافرينند؛ تلاش نمود تا از طریق تأسیس حوزه علمیه به تربیت طلابی بپردازد تا نیاز جامعه امروز را پاسخ دهند؛ امری که نياز به زمان طولاني و كار بسيار توان فرسا دارد.

طرح­ هاي آیت الله شیخ عبدالگریم حائري براي رشد و شكوفايي طلاب و تعالي حوزه، بسيار بود كه پاره­اي از آنها به سرانجام رسيد و در حيات خود وي به اجرا درآمد و نتيجه داد و حوزه بر آنها استوار گرديد و پاره اي هم، زمينه­ اش به وجود آمد؛ اما در زمان حيات خود ايشان، جامه عمل نپوشيد.

از جمله طرح ­هاي او تخصصي شدن فقه بود.

  1.  برابر اين طرح، طلبه پس از فراگيري كليات و رسيدن به مرحله اجتهاد، براي هرچه كاربردي­شدن فقه و پاسخ­گويي به نيازهاي روز، با برنامه­ريزي، باب خاصي از فقه را كه مورد نياز جامعه است و او نيز توان فهم و درك آن را دارد و مي­تواند در آن عرصه به شكوفايي برسد، برگزيند و تمام توان خود را در آن بخش و باب به كار بندد. طرح ديگر او، وادار كردنِ طلابِ با استعداد و باهوش بود، به فراگيري يك زبان خارجي مورد نياز
  2. براي رساندنِ پيام دين به آن سوي مرزها و  انسان­هاي تشنه معارف الهي و آشنا كردن مردمان سرزمين­هاي اسلامي و ديگر سرزمين­ها با اسلام و آموزه­هاي ناب آن.

اين طرح‌­ها گرچه مجال اجرا نيافتند و طلاب نتوانستند از آنها بهره‌­مند شوند؛ اما زمينه را براي دوره‌­هاي بعد فراهم آوردند و بدين وسيله و با طرح اين گونه مقوله­‌ها كم­كم زمام از دست بسته‌­ذهنان، در حوزه گرفته شد.

زمانه شیخ عبدالکریم حائري

انديشه بنيان­گذاري حوزه و پديد آوردنِ مركزيتي علمي در ايران، برخاسته از رويدادهايي بود كه حائري در عصر خود شاهد و ناظر آنها بود، چه آن رويدادهايي كه جهان را دستخوش دگرگوني قرار داده بود و مي­داد، چه آنهايي كه در داخل كشور در جريان بود و در فرهنگ، اجتماع، سياست و اقتصاد اثر مي­گذاشت.

وقوع رويدادهاي بزرگي همچون نهضت تنباكو و نهضت مشروطه با حضور و نقش­آفريني مرجعيت شيعه در ايران و عراق و مبارزه عليه استبداد قاجار و استعمار بريتانيا زمينه­‌هاي آشنايي حائري با شرايط متحول زمانه خودش را فراهم ساخت. حائري در سامرا در كنار رهبري نهضت تنباكو قرار داشت و از نزديك مي‌­ديد چگونه ميرزا از توانايي­‌هاي خود و حوزه سامرا و تهران براي درهم كوبيدن استبداد و استعمار بهره مي­‌برد.3

این رويدادها او را وامي‌­دارد دوباره به ايران باز گردد تا شايد بتواند براي ايران كاري انجام دهد و براي هميشه به دوربودن علما از مركز رويدادهاي مهم پايان دهد و با ايجاد مركزيت بزرگ شيعي در ايران، علما را به متن رويدادها وارد كند تا از هرج و مرج و بي ­برنامگي و سرگرداني مردم جلوگيري شود. روي همين مبناست كه حاج شيخ، در پاسخ به استاد خود، ميرزا محمدتقي شيرازي كه او را به بازگشت به عتبات فرامي ­خواند، مي­ نويسد: خير، من باز نمي­گردم؛ زيرا: (ايران رو به تباهي و فساد مي­ رود و بايد در ايران براي مبارزه با فساد، حوزه‌­اي به وجود بيايد.)9

در گيرودار جنگ جهاني، درازدستي‌­هاي روس و انگليس از يك سو و دخالت‌­هاي دولت عثماني از ديگرسو، ايران را به باتلاق هرج و مرج و فساد كشانده بود. در اين هنگامه و برهه دردآلود، گروه­‌هايي از مردم، به رهبري روحانيان و علما و مردان پارسا و خداجو در اقصی نقاط کشور براي دفاع از استقلال كشور و راندن نيروهاي اجنبي به عرصه كارزار وارد شدند و حماسه‌­ها آفريدند. لغو معاهده ننگین 1919 نتیجه همین کارزارها بود.

اين همان چيزي بود كه حائري به آن رسيده بود که اگر مركزيتي در ايران مي­‌بود و مرجع بزرگ و صاحب نفوذي در ايران وجود مي‌­داشت، بهنگام و با آگاهي از ريز جريان موضع مي­‌گرفت، مردم را و همه خردمندان و عاقبت‌­انديشان و سياستمداران دلسوز و وطن دوست را عليه قرارداد بسيج مي‌­كرد، بي­گمان دستاورد بزرگي بهره ايران و ملت ايران مي‌­شد.

اوضاع جهان و كشورهاي اسلامي

ورود حائري به اراك، همزمان با جنگ جهاني اول بود و بنيان­گذاري حوزه علميه قم، در آغاز سال 1340هـ.ق. اندكي پس از كودتاي رضاخان در سوم اسفند 1299هـ.ش. در اين جنگ، دولت عثماني از هم گسيخته شد و انگلستان چتر سياه و شوم سيطره خود را بر تمامي سرزمين­هاي اسلامي گستراند.

در عراق، مركز ديرپاي تشيّع، دگرگوني­هايي رخ داد. با ورود دولت عثماني به جنگ، بندر بصره در محرم 1333، به دست انگليسي­ ها افتاد. در اين هنگام با فتواي علماي بزرگ شيعه، انقلاب 1920 عراق شروع شد.11

پس از درگيري­ هاي فراوان، عراق و مراكز حوزه­هاي تشيع: نجف، كربلا، سامرا و… به اشغال انگليسي­ها درآمد. شماري از علماي بزرگ دستگير و تبعيد شدند، از آن جمله محمدتقي خوانساري كه دستگير و به هند تبعيد شد.12

در اين برهه، كه حوزه­ هاي بزرگ نجف، كربلا، سامرا از هم فرو پاشيد و به حالت نيمه تعطيل درآمد، زمينه براي تشكيل حوزه­ هاي ديني در ايران فراهم آمد كه برخاسته از يك نياز جدّي شيعه بود. اين نياز از سوي عاقبت­ انديشان و اهل فكر و آگاهان به امور امت اسلامي و سياست، به شدت احساس مي ­شد.

در آن زمان کشورهای جهان اسلام و از جمله ایران، گرفتار سیطره انگلیسی­ ها بوده­اند که از اهداف شوم این استعمارگر فرتوت هدم مراکز دینی و نابودی نفوذ عمیق و گسترده مرجعیت دینی بوده است. حال چه شد که در ایران بر خلاف سایر کشورها که شهرهای دینی و حوزه­های علمیه به تعطیلی کشیده شدند، حوزه علمیه قم با تمام دسائسی که برای او چیدند سرپا ماند؟ این جاست که به عظمت کار بزرگ مؤسس حوزه می­ توان پی برد.

در عراق، پس از پايان­ گرفتن جنگ جهاني، بنابر تصميم جامعه ملل، اداره عراق به دست انگليسي­ ها افتاد. آنها در گاهِ ورود به عراق، با مخالفت شديد علماي شيعه رو به رو شدند. مبارزه علماي شيعه عليه انگليسي­ ها، به سال 1918م/1336هـ. آغاز شد و به سال 1920م/1338هـ. كه به انقلاب عشرين شهرت يافت، به اوج خود رسيد. رهبري اين مبارزه بزرگ را ميرزا محمدتقي شيرازي، استاد بنيان­گذار حوزه علميه قم، حاج شيخ عبدالكريم حائري، به عهده داشت.

وي در 15 شعبان 1338/ 4 مه 1920، عليه انگليسي ­ها، حكم جهاد داد.17 علماي بسياري در جهاد شركت كردند. پسر آقا سيد محمدكاظم يزدي، صاحب عروةالوثقي، در نبردِ با قواي انگليس به شهادت رسيد؛19 و آقا محمدتقي خوانساري در صحنه نبرد اسير و به همراه شماري از مبارزان به هند تبعيد گرديد و پس از چهار سال اسارت، آزاد شد و به ايران آمد و وارد حوزه علميه اراك شد.20

بعدها نیز شماري از علمای مخالف انگليس، تبعيد شدند؛ از جمله آقاي خالصي كه به حجاز تبعيد شد و سپس به ايران آمد.24 حدود چهل تن از علماي نجف به ايران تبعيد شدند كه نامورترين آنان، آقايان سيد ابوالحسن اصفهاني، ميرزا محمدحسين نائيني، هبةالدين شهرستاني و خالصي زاده بودند.25 اين آقايان به قم آمدند. آمدنِ آنان به قم، به گونه اي رسميت­دادن به اين پايگاه عظيم تازه بنياد بود و احترام به بنيان­گذار آن و اهميت به مقام و جايگاه ايشان. حائري نیز با استقبال از آنان و احترام به جايگاه والاي مرجعيت شيعه و واگذاردن جاي درس و نماز خود به آنان، كمال احترام را گذارد و اهميت حركت اين بزرگان را در بين شيعيان و ايرانيان نماياند.

اين رويداد، دو سال پس از بنيان­گذاري حوزه، به سال 1342هـ.ق. به وقوع پيوست.

از سوی دیگر روي كار آمدن وهابيان، با تعصب شديد عليه شيعه و اجراكننده طرح ­هاي شوم انگلستان در بين مسلمانان، از گرفتاري­هاي بزرگ و فاجعه­ آميزي بود كه جهان اسلام بويژه شيعيان، با آن دست به گريبان بودند. وهابیان پس از رسيدن به قدرت، به نابودي شيعيان در سرزمين حجاز كمر بستند و به قتل و غارت آنان دست گشودند و در كنار اين نسل­ كشي، به ويران ­كردن مزار ائمه بقيع(ع) در هشتم شوال 1344/1304ش، پرداختند.

در اين برهه، آقايان سيدابوالحسن اصفهاني و ميرزاي نائيني در تلگرافي به امام جمعه خوئي، نماينده تهران، ضرورت اقدام دولت ايران را براي جلوگيري از اين حركت شوم وهابيان، يادآور شدند.

كميسيوني در مجلس براي دنبال ­كردن قضيه تشكيل مي ­شود. آنها با آقاي حائري در قم ديدار و پيشنهاد يك گردهمايي علما و طلاب را مي­دهند. حاج شيخ عبدالكريم، موضوع را دنبال مي­كند. نامه­اي براي محمدرضا مسجدشاهي، از علماي بزرگ و صاحب نفوذ اصفهان مي­فرستد و وي را در جريان مي­گذارد. و از او مي­خواهد كه از حاج آقا نوراللّه، عموي خود، بپرسد كه اگر چنين جلسه­اي تشكيل شود، آيا شركت خواهد كرد.

گرچه پاسخ حاج آقا نورالله روشن نيست و يا دست كم، ما از آن اطلاعي نداريم، اما از مطالعه رويدادهاي آن دوران چنين برداشت مي­شود كه حاج شيخ عبدالكريم با توجه به همراهي ­نكردن دولت رضاخان، براي فراهم ­كردن زمينه­ هاي چنين گردهمايي، به تلاش برنمي­ خيزد و قضيه را دنبال نمي­ كند.

یکی از موضوعات دیگری که اسباب نگرانی علما را در پی داشت مهاجرت يهوديان از سرتاسر جهان به سرزمين فلسطين پس از اعلامیه بالفور بود. از جمله كساني كه سخت نگران بود و به دنبال راه حلّي مي ­گشت، حاج شيخ عبدالكريم حائري بود. ايشان در نامه ­اي به تاريخ 7 دي ماه سال 1312 به دربار، نگراني خود را اعلام كرد و از دولت خواست به فرياد فلسطينيان برسد و به آنان در برابر اين هجوم يهود به سرزمين­شان كمك كند و ياري برساند و دستور چاپ اين تلگراف را هم در مطبوعات بدهد، تا مردم در جريان قرار بگيرند که رضاخان اجازه انتشار اين تلگراف را در مطبوعات نداد.31

  1. اوضاع داخلي ايران

انگلستان، با روي كار آوردن رضاخان، با كودتا، همان هدف­ هايي را دنبال مي ­كرد كه در قرارداد 1919، بنا بود به آنها دست يابد.

در كتاب سلسله پهلوي به روايت كمبريج آمده است:

(وقتي به گذشته نگاه مي­كنيم، آشكارا مي­بينيم كه هدف كودتا، رسيدن به راه حلّ بديلي براي تحقق روح قرارداد 1919 بود؛ يعني استقرار نوعي ثبات سياسي در ايران كه منافع عمده محلي و منطقه­ اي امپراتوري بريتانيا را به مخاطره نيندازد.)33 مقاومت سرسختانه روحانیت به رهبری ملاعلی کنی مهمترین مانع اجرای این قرارداد بود. بنابراین با وجود روی کارآمدن دولت وابسته به انگلستان، باید تکلیف مخالفان سلطه استعمار از جمله علما و روحانیت نیز روشن می­ شد.

رضاشاه از همان ابتدا رفتاری دوگانه با علما داشت. تا زماني كه قدرت را در كف نداشت و پايه ­هاي حكومت ­اش لرزان بود، تلاش مي ­ورزيد، به علما نزديك شود و چنين وانمود كند كه ديدگاه­ها و اندرزهاي آنان را با جان و دل مي­ پذيرد و به كار مي­ بندد يا به شعائر ديني سخت پايبندي نشان مي­ داد و چنين وانمود مي­ كرد كه فرد معتقد و پايبند به اصول و فروع دين است. اما همين كه به گمان خود، پايه­ هاي حكومت و قدرت خويش را استوار ساخت، هدف­ هاي اصلي را كه براي پياده ­كردن آنها از سوي انگليسي ­ها به قدرت رسيده بود، رو كرد.

در آغاز اجراي برنامه، بخشي از هدف­ هاي خود را به گونه ­اي در جرايد مطرح كرد. این برنامه­ ها از سوي روشنفكران وابسته واگويه شد تا افكارسنجي شود و حساسيت ­ها و واكنش­ ها، خود را بروز دهد، تا بدين وسيله وزن آنها به دست آيد. مسأله حجاب و جدايي دين از سياست از آن جمله بود. در جرايد نوشته شد: از برنامه ­هاي آينده دولت رضاخان برداشتن چادر از سر بانوان، جدا كردن دين از سياست و… است. اما زمانی که واکنش­ ها و حساسیت­ های گسترده اجتماعی را مشاهده می ­کند از آنچه در جراید آمده است برائت می ­جوید. حتی وقتی که اسدالله خرقاني، روحاني نوگراي روزگار مشروطه و رضاخان، كه در آغاز حكومت رضاخان، با وي در ارتباط بوده و گويا از جمهوري رضاخاني دفاع مي­ كرده است، وقتي اين مطالب را در جرايد مي ­بيند، پيش رضاخان مي ­رود و مي ­پرسد قضيه چيست؟

رضاخان در پاسخ مي ­گويد: من متدين به دين اسلامم، هيچ وقت راضي به اين مطالب نمي­شوم.38

در مسئله دیگری، رضاخان پس از تشكيل كابينه، به فكر جمهوري افتاد و شعار جمهوريت سر داد و نمايندگان مجلس پنجم، به گونه­ اي برگزيده شدند كه به خلع قاجار و ايجاد جمهوري رأي بدهند. اين طرح، با مخالفت نمايندگان دور پنجم، به رهبري مدرس رو به رو شد. شهيد مدرس با اين طرح شوم، با تمام توان درافتاد و به اعتبارنامه ­هاي نمايندگان برگزيده دستگاه حكومتي، اعتراض كرد. با اين كه گروه مدرس در اقليت بود، اما چون مخالفت خيلي شديد و مردم هم در بيرون با اين گروه هماهنگ و هماوا بودند، كار به خوبي پيش رفت و طرح جمهوريت رضاخان، به شكست انجاميد و او كه خود را رسوا و شكست خورده و سخره عام و خاص مي­ ديد، به فكر چاره­ اي افتاد كه از اين بن بست، آبرومندانه به درآيد.

در اين هنگام كه آيات عظام: سيدابوالحسن اصفهاني و ميرزاي نائيني در قم به سر مي­ بردند، موقعيت مناسبي بود كه پس از ديدار با آقايان و حاج شيخ عبدالكريم طی بیانیه ­ای در فروردین 1303 ضمن ابراز علاقه به ترقی و تعالی اسلام و احترام مقام روحانیت، به اين ماجرا پايان دهد. از نشانه و زمينه­ ها و نامه­ اي كه آقايان: سيد ابوالحسن اصفهاني و ميرزاي نائيني به سال 1306 به رضاخان مي ­نويسند، برمي ­آيد كه در نشست قم، غیر از موضوع جمهوریت، وي متعهد به اجراي اصل دوم متمم قانون اساسی مبنی بر انتخاب پنج نفر از مجتهدين عظام براي عضويت مجلس شده است. افزون بر اين، در جلسه 3 خرداد 1303 نامه آقايان: اصفهاني و نائيني كه به تاريخ شعبان 1342/ فروردين 1303، به رئيس مجلس نوشته و در آن 20 تن از مجتهدان را معرفي كرده بودند، و آقاي حائري هم جداگانه آن اسامي را تأييد كرده بود، خوانده مي ­شود. و در جلسه ­هاي بعدي هم در اين باب، نمايندگان به گفت وگو مي­ پردازند، با اين حال، هيچ كاري انجام نمي ­پذيرد.44

بدین ترتیب بنيادي را كه حاج شيخ عبدالكريم پي مي­ ريخت، تمام نقشه ­ها و بافته ­هاي او را از هم فرو مي ­پاشاند و پنبه مي­ كند. حاج شيخ عبدالكريم، تلاش مي­ورزيد اين فضا را همچنان نگهدارد و آخرين تير تركش را رها نكند.

شیخ عبدالکریم حائري در دوران قدرت رضاخان

مجلسِ پنجم، در نهم آبان 1304 به برافتادن و پايان قاجاريه رأي داد. مدرس آن جلسه را ترك كرد.47 مجلس مؤسسان، در 15 آذر 1304 تشكيل48 و در 22 آذر، سردار سپه، شاه ايران شد.49 در 4 ارديبهشت 1305، مراسم تاجگذاري برگذار گرديد.50

براي شركت در اين مراسم، از علماي قم، بويژه حاج شيخ عبدالكريم، علماي اصفهان، مشهد و… دعوت شد.

حاج شيخ عبدالكريم، شركت نكرد و هيچ نماينده­ اي هم نفرستاد و حتي تلگراف تبريك هم براي رضاخان نفرستاد.

رضاخان، كم­ كم، شيب سياست­ ها و برنامه ­هاي خود را عليه اسلام، تندتر كرد. در شهريور 1306، به گونه رسمي، افراد را از امر به معروف و نهي از منكر، باز داشت.52

از اين برهه به بعد است كه رفتار سياسي حاج شيخ عبدالكريم، در بوته نقد قرار مي ­گيرد. شماري منتقدان وي را انزوا طلب، شماري پشتيبان سلطنت رضاخان و شماري او را داراي برنامه و راهبردي ويژه می ­دانستند. در اين زمان، شش سال از بنيان­ گذاري حوزه سپري شده و زيرساخت­ هاي آن، كامل گرديده، علماي بسياري از دور و نزديك به حوزه قم پيوسته ­اند، درس­ ها در اوج رونق خود است و حوزه در حال رشد، بالندگي و شكوفايي.

بررسي حركت حاج شيخ عبدالكريم حائري و مشي سياسي وي، بدون شناخت موقعیت رضاخان و آگاهی دقيق از سياست انگليس در كل منطقه، بويژه در برخورد با اسلام و موج جديدي كه عليه اسلام و تشيع راه انداخته بود و كشورهاي بسياري كه به زير نگين قدرت خود و در چنگ خود اسير كرده بود، ممكن نيست و بي ­گمان به نتيجه نخواهد رسيد.

انگلستان، قدرت­مندانه مي ­تاخت و به گمان خود بزرگ­ترين سدّ و بازدارنده كه همانا قدرت بزرگ اسلام در منطقه و جهان بود، با گوناگون سياست­ ها و ترفندها از سر راه برمي ­داشت، تركيه را در باتلاق سكولاريزم فرو برده بود، عراق را به زور سر نيزه و با حكومت دست­ نشانده و وابسته به خود، با فروپاشاندن قدرت و اقتدار شيعه و حوزه ­هاي علمي تشيع، در چنگ داشت و در حجاز، با قدرتي كه وهّابيان در سايه وابستگي به انگلستان پيدا كرده بودند، نوك حركت جهان اسلام را كه همانا تشيع باشد و پيروان ناب ­انديش آن، يعني تنها گروه قدرت­مند عليه انگليس و سياست ­هاي اهريمني آن، هدف تيرهاي زهرآگين خود قرار داده بودند.

در ايران نیز، با سر كار آوردن مردي خشن، بي فرهنگ و به دور از آداب و اخلاق و ناآشنا و بيگانه با آيين و سنت اسلامي، صد در صد وابسته، چتر اقتدار خود را گستراند و تمام روزنه ­هاي تنفس آزاد را به روي اهل فكر و انديشه بست.

در این شرایط، حاج شيخ عبدالكريم حائري رسالت خود مي ­ديد كه در ميان آتش و دود، بناي چشم­ نواز بنيان نهد و به گونه اساسي و بنيادين، ريشه ­هاي دشمن را در منطقه و در سرزمين ­هاي اسلامي و ايران بخشكاند و براي رسيدن به اين هدف مقدس، راه­ هايي را در پيش گرفت كه به پاره­ اي از آنها اشاره مي­ كنيم:

  1. بالا بردن پايه هاي علمي طلاب و فضلا. حائري با نظارت و دقت روي درس و اخلاق طلاب، سعي مي ­ورزيد در آن گير و دار و سخن از دانش­ هاي جديد و رشد علمي و… حوزه از قافله دانش عقب نماند، هم در بُعد فقهي رشد كند و هم در بُعد اصولي، فلسفي و كلامي. رشد كيفي حوزه و رشد كمي آن، در آن برهه، كه بسيار رژيم بر طلاب سخت مي­ گرفت، حتي در دوره ­اي ورود به قم، نياز به مجوز داشت! مرهون تدبيرها و تلاش­ هاي حاج شيخ عبدالكريم است.
  2. پرهيز دادن از وارد شدن در اختلاف ­هاي فكري كم اثر و بي فايده. حكومت تلاش مي ­كرد، بين اهل علم بر سر مسائل اسلامي و پاره ­اي از ديدگاه ­ها، كه خود در شايع­ كردن آنها نقش داشت، اختلاف برانگيزد. حائري، علما، فضلا و طلاب را از وارد شدن در اين گونه قضايا پرهيز مي­ داد و بگومگو سر مسائل جزئي را نادرست مي­ دانست و درگيري با اهل فكر و آراي شاذ، يا تأكيد روي مقوله­ هايي كه نه اصول دين و مذهب و نه از مسائل عمليه ­اند، حركت در جهت حفظ دين نمي‌شمرد.

در مَثَل، شريعت سنگلجي، ديدگاه ­هاي ويژه ­اي داشت و شماري را هم دور خود جمع كرده بود و حكومت هم براي هدف­ هايي كه در سر داشت، ديدگاه ­هاي وي را براي اختلاف ­افكني، سوژه ­هاي كارامدي دانست. از جمله به ديدگاه شريعت سنگلجي درباره رجعت، بسيار دامن زد و كار را به جاهاي باريك كشاند و گروهي از علما را درگير كرد. در برابر اين رويداد، حائري زيباترين موضع را گرفت، كه آتش فتنه را خاموش كرد.53

  1. پرهيز از رويارويي، درگيري و كشمكش با حكومت وقت. او نه به حكومت نزديك شد و به شعارهاي رضاخان دل بست و نه به رويارويي برخاست. دستگاه رضاخان وقتي همه تلاش خود را براي نزديك ­كردن حاج شيخ عبدالكريم به رژيم انجام داد و تمام راه­ ها را رفت تا ابراز خرسندي او را از وضع موجود به دست بياورد و به نتيجه نرسيد، به تكاپو افتاد تا او را به رويارويي بكشاند و كاري كند كه حائري ناگزير به ميدان بيايد. اما حاج شيخ عبدالكريم حائري هوشيارانه با هر دو ترفند رو به رو شد، چه آن گاه كه رژيم نرمي نشان داد و چه آن گاه كه خشم گرفت، چه آن گاه كه رضاخان در ضعف بود و در تلاش براي به قدرت رسيدن و نيازمندانه روي به حائري مي­آورد و چه آن گاه كه به اوج قدرت رسيده بود و با تهديد و ارعاب مي­خواست قضايا را حل و فصل كند، حائري راه ميانه را رها نكرد، نه به آتش چنان نزديك مي­شد كه بسوزد و نه چنان دور كه نتواند بهنگام، براي مردم و براي دين و مذهب كاري انجام بدهد.

در مراسم تاجگذاري رضاخان شركت نمي­كند، نماينده نمي­فرستد و پيام تبريك هم نمي­دهد. بر اين باور است بايد اصول را حفظ كرد و پا از چهارچوب اصول بيرون ننهاد. شركت در مراسم تاجگذاري، افزون بر خارج شدن از دايره اصول و به رسميت­شناختن و مشروعيت دادنِ به حكومت تحميلي و وابسته رضاخان، هيچ ثمره­اي براي ملت ندارد.

اين چنين كسي كه سخت پرهيز دارد به حكومت نزديك شود، اما خلافي را كه مي­بيند يا مي­شنود، خيلي زود پيام مي­فرستد و تلاش مي­ورزد، تا جايي كه امكان دارد نگذارد به وقوع بپيوندد يا در رويدادهايي كه دولت بايد به ياري مسلمانان برخيزد و به سود مسلمانان موضع بگيرد، از دولت مي­خواهد اقدام و تلاش بايسته را انجام دهد، از باب نمونه:

الف. در تدوين قانون مدني، سن دختر و پسر، هيجده سال تعيين شده بود. ايشان وقتي از اين مسأله آگاه مي­شود، حاج سيد نصرالله تقوي و سيد محمد فاطمي را، كه در وزارت عدليه محترم بودند، به حضور مي­طلبد و به وسيله آن دو به رضاخان پيام مي­دهد: (ازدواج، پيش از هيجده سال، با تصديق رشد صحيح است.)54

اين پيام، سبب مي­شود كه اين ماده از قانون اصلاح شود و اين قيد در اين ماده قانون بيايد.

ب. در گاه هجوم گسترده يهوديان به مسلمانان مظلوم فلسطين، درنامه­اي به رضا پهلوي، درد و رنج مردم آن سامان را مي­نماياند و يادآور مي­شود، چشم­ها به سوي دولت ايران است كه در اين باره گامي بردارد، كاري انجام دهد و به ياري ستمديدگان و مسلمانان بي پناه فلسطين برخيزد.55

ج. رضاخان براي ساخت مدارس جديد و تربيت معلم و پياده­كردن برنامه­هاي آموزشي خود، دست روي موقوفات گذاشت. منبع بسيار عظيمي كه در اختيار علما و متدينان مورد اعتماد، به عنوان متولي بود و از آن در راه نشر دين، كمك به بينوايان، يتيمان، ساخت مدارس ديني، مساجد و… استفاده مي­كردند و بدون نياز به دولت­ها، به تعليم و تربيت جوانان، زدودن غبارِ فقر از چهره جامعه، همت مي­گماردند و جامعه ديني را بر پايه اصول شناخته­شده، استوار مي­ساختند. رضاخان هم براي خشكاندن سرچشمه­هاي جوشان مالي علما، اهل خير و دينداران و متدينان، و هم براي برآوردن نيازهاي حكومت خود، به تلاش گسترده­ا ي دست زد تا موقوفات را از چنگ اهل دين و علما به درآورد. اما با مانع شرعي برخورد و به آساني نمي­توانست آنها را فراچنگ آورد. مردم هم به آساني زير بار نمی­رفتند و نمي­توانستند بپذيرند كه موقوفات در غير مورد نظر واقف به مصرف برسد و بدون اذن حاكم شرع در آنها تصرف كرد…

از اين روي رضاخان بر آن شد كه از حاج شيخ عبدالكريم كمك بگيرد. براي اين منظور در نوروز 1310، مهدي فرخ و معتصم­السلطنه، را به بهانه تبريك عيد، روانه قم ساخت. مهدي فرخ به قم رفت. خدمت حاج شيخ عبدالكريم رسيد و مسأله را مطرح و از ايشان ياري طلبيد.

آقاي حائري در مورد صرف وجوه مجهول­المصرف موافقت كرد، ولي استفاده از ساير موارد وقف را خلاف شرع دانست.56

  1. موضع­گيري مستقل: حائري بدون آنکه از افراد، جريان­ها و گروه­ها تأثیر پذيرد، تلاش مي­ورزيده در مسيري راه بپيمايد كه خود به آن رسيده و با تحليل و بررسي، زواياي آن را به درستي دريافته است. اين مشي و موضع­گيري، بدون اثرپذيري از فضاهاي به وجود آمده را مي­توان يكي از اسرار موفقيت او و ماندگاري و شكوفايي حوزه قم دانست، از باب نمونه به چند مورد اشاره مي­كنيم:

الف. در برخورد با نهضت علماي اصفهان بسیار هوشيارانه رفتار كرد. با بسيج حوزه علميه، استادان، و طلاب و فضلا براي استقبال از مهاجران و احترام به آنان، بويژه علما و رهبر نهضت، گام بلند در تأييد حركت برداشت و از ديگرسو، به گونه­اي رفتار نكرد كه پنداشته شود در رهبري اين جريان نقشي دارد، يا به آن دامن مي­زند، يا رويارويي با دولت را به هر قيمت قبول دارد؛ بلكه چنان با حزم و احتياط رفتار كرد، با دو طرف جريان به مذاكره و تبادل نظر پرداخت و در تكاپو بود كه قضيه بدون برخوردهاي تند و ناسنجيده به سرانجام خوبي برسد و علما هم به خواسته­هاي خود دست يابند. از اين روي درباريان براي حلّ قضيه و پايان­گرفتن ماجرا به ايشان رجوع مي­كردند و ايشان هم روي برآورده­شدن خواسته­هاي علما تأكيد مي­ورزيد.

يعني حائري به خاطر جايگاهي كه داشت و رسالتي كه بر عهده گرفته بود، احساسي وارد قضيه نشد و با موضع­گيري مستقل، توانست نقش سنجيده و خردمندانه اي از خود بروز دهد. حائري براي اين كه حركت به ثمر بنشيند و سخن علما به زمين نماند به تلاش برخاست از فضاي به وجود آمده، به گونه اي بهره­برداري كند كه پيروز ميدان علما باشند. از آن طرف، رضاخان هم بسيار نگران بود و از سرانجام اين حركت در واهمه به سر مي­برد. با همه تلاشي كه كرده بود، نتوانسته بود علماي نجف را از تأييد نهضت علماي اصفهان، بازدارد57 و به ناگزير به پيشنهاد حاج شيخ عبدالكريم تن در داد. وزير دربار، تيمورتاش و مخبرالسلطنه، نخست وزير را به قم فرستاد و در 21 آذر 1306 وزارت دربار در تعهد نامه­اي، كه به امضاي تيمورتاش و مخبرالسلطنه رسيد، خواست علماي مهاجر را پذيرفت:59 اگرچه با مرگ حاج آقا نورالله رهبر نهضت، اول رجب 1347، رضاخان به هيچ يك از بندهاي تعهدنامه عمل نكرد و بر روحانيت سخت­تر گرفت و عرصه را بر آنان تنگ­تر كرد.

ب. جريان دستگيري محمدتقي بافقي: در پايان سال 1306، برابر 27 رمضان 1346، در آستانه آغاز سال 1307، همسر رضاشاه و دختران او، وارد حرم مطهر حضرت معصومه(س) مي­شوند و به يكي از رواقهاي ايوان آينه مي­روند و بي­حجاب در انظار ظاهر مي­شوند. و اين رويداد مردم را برمي­انگيزاند. فردي به نام ناظم به سخنراني مي­پردازد و عليه اين خانم­ها و رفتار آنان صحبت مي­كند. در اين هنگام محمدتقي بافقي، از علماي بزرگ حوزه علميه قم و از ياران نزديك حاج شيخ عبدالكريم، به حرم وارد مي­شود و مردم يا سيد ناظم، قضيه را به ايشان مي­گويند. ايشان مي­گويد: «برويد به خانمها بگوييد حجاب را رعايت كنند و سرهاشان را بپوشانند.»

جريان كه گويا از پيش برنامه­ريزي شده بود، در اين جا و با سخن ايشان به پايان نمي­رسد و به هياهو مي­انجامد و يك­باره سر و صدا مي­شود. خانم­هاي وابسته به دربار هراسناك حرم را ترك و به منزل توليت مي­روند. مسؤولان دولتي، قضيه را خيلي با آب و تاب براي رضاخان گزارش مي­دهند و آقاي محمدتقي بافقي، به عنوان عامل قضيه و جريان معرفي مي­شود. كسي كه نقشي در جريان نداشته، نه سخنراني كرده و نه به گونه­اي سخن گفته كه به طور معمول به اين هياهو بينجامد. چون هدف دستگاه رضاخاني حاج شيخ عبدالكريم بوده و كشاندن وي به ميدان كشمكش و درگيري­هاي سياسي و سرانجام ضربه كاري به وي زدن؛ وقتي اين قضيه در حرم رخ مي­دهد و به طور اتفاقي آقاي بافقي وارد حرم مي­شود، يا طبق معمول همه روزه در حرم بوده، بهترين دستاويز مي­شود براي كارگزاران كه پاسخ وي را دستاويز قرار دهند و او را عامل اين جريان وانمود كنند.

رضاخان فرصت را غنيمت مي­شمرد، تا كار را با حائري يكسره كند. زيرا رضاخان بر اين پندار است كه وقتي با محمدتقي بافقي برخورد كند، حاج شيخ به ميدان مي­آيد.

از اين روي، رضاخان اين جريان بسيار كوچك را بزرگ كرد و با قشوني از نيروي نظامي وارد قم شد. دستور داد بافقي را به نزدش بياورند. وقتي بافقي حاضر مي­شود، رضاخان بسيار بي­ادبانه با وي برخورد مي­كند. در داخل صحن حضرت معصومه(س)، جلوي چشم مردم و افراد قشون، بسيار بي­شرمانه آن مرد خدا را كتك مي­زند و سپس دستور مي­دهد كه به تهران برده و به زندان افكنده شود.61 قم از حالت عادي خارج مي­شود. هر آن احتمال درگيري گسترده مي­رود.

حاج شيخ عبدالكريم كه با شمّ قوي سياسي خود جريان را درمي­يابد و مي­داند كه قضيه ساختگي است و هدف رضاخان، خود اوست و ضربه­زدن به حوزه، موضع مستقل مي­گيرد و در برابر موجي كه ايجاد مي­شود، ايستادگي مي­كند و خردمندانه برخورد مي­كند.يعني هوشيارانه در معركه­اي كه دربار، به احتمال بسيار، ساخته و پرداخته، وارد نمي­شود؛ و طلاب و فضلا را هم از وارد­شدن به اين جريان باز مي­دارد. و شماري بر اين نظرند كه آقاي حائري در اين باره حكم صادر كرده است:

(صحبت و مذاكره در اطراف قضيه اتفاقيه مربوط به حاج شيخ محمدتقي، برخلاف شرع انور، مطلقا حرام است.)62

و آقاي طبسي از شاگردان وي، در مصاحبه با مجله حوزه، در اين باره مي گويد:

(آيت الله حائري، به عنوان اعتراض از شهر خارج مي­شود و به زنبيل­آباد مي­رود و مي­گويد: هركس از طلبه­هاي من است، نبايد هيچ دخالتي در اين جريان بكند.)63

با اين حال و با همه احتمال­هايي كه داده شد و در اين بخش يادآور شديم، به نظر مي­رسد اين دخالت­نكردن حاج شيخ در جريان محمدتقي بافقي، با اين كه به روايت نزديكان و ياران دلش خون بود از برخورد بي­ادبانه و گستاخانه رضاخان با آن مرد با فضيلت و انسان والا و شخصيت برجسته، به چند علت برمي­گردد كه به گونه اجمال به آنها اشاره مي­كنيم:

  1. رضاخان در سال پيش از اين رويداد، در شهريور 1306، در اعلاميه­اي، مردم را از هرگونه امر به معروف و نهي از منكر باز داشته بود و براي نقض­كنندگان اين بخشنامه، مجازات­هايي را قرار داده بود. روشن است كه او که برخلاف شرع، امر به معروف و نهي از منكر را ممنوع و اعلام كرد: هيچ كس حق ندارد اين فريضه را به پا بدارد، به هيچ روي امر به معروف نسبت به همسر و فرزندان خود را برنمي­تابد و با آن برخورد شديد مي­كند.
  2. از آن جا كه اين رويداد، دو ماه پس از نهضت علماي اصفهان، به وقوع پيوست، رضاخان گويا احساس كرد كه اين جريان، ادامه حركت علماي اصفهاني است از اين روي، با نگراني شديد، خود وي وارد ماجرا شد و به سركوبي آن پرداخت، تا پا نگيرد و به يك جريان بزرگ بدل نشود.
  3. رضاخان مجري سياست­هاي انگليس بود. او بايد با خشونت تمام برنامه­ها را به پيش مي­برد و ايران را از نظر فرهنگي، سياسي، با غرب هماهنگ مي­كرد. از اين روي آقاي حائري در پاسخ به سيد صدرالدين صدر كه مي­پرسد در برابر دستگيري بافقي، چه مي­كنيد، مي­گويد:

(اآقاي صدر بسيار متأسفم كه دربار ايران در دست انگليس است و انگليسي­ها در دربار ايران نفوذ تمام دارند و گرنه پهلوي جرأت نمي­كرد اين رفتار را بكند و من هم تكليف ديگري داشتم.)64

  1. قم، پس از تأسيس حوزه، جايگاه ويژه­اي پيدا كرده بود. حوزه قم، در نزد علماي نجف و علماي ديگر شهرها و سرزمين­هاي شيعه نشين، بسيار اعتبار والايي داشت و بنيان­گذار آن، سخت مورد احترام بود و همگان با ديد احترام به وي مي­نگريستند. همين جايگاه والاي قم و حوزه علميه و بنيان­گذار آن در نزد شيعيان بود كه علماي نجف وقتي به حالت اعتراض به سياست­هاي انگليس در عراق، نجف را ترك مي­گويند، به قم مي­آيند و بر حاج شيخ عبدالكريم وارد مي­شوند همچنین علماي اصفهان وقتي به سربازگيري اجباري و ديگر رفتارهاي خلاف قانون و شرع رضاخان اعتراض مي­كنند به قم مهاجرت مي­كنند و در قم، گردهمايي بزرگي تشكيل مي­دهند و از اين پايگاه سخن خود را به مردم و دولت مي­رسانند.

پايگاه شدن قم، آن هم با آن جايگاه والا، از نظر علمي، معنوي، عقيدتي و سياسي، براي انگليس نگران كننده بود و بايد رضاخان را به جوري روياروي آن قرار مي­داد و برمي­انگيخت، تا عليه آن دست به كار شود. چه بسا جاسوسان انگليس، حادثه حرم را آفريدند، رضاخان را برانگيزاندند، تا خود همراه نفربر به قم بيايد و آن كار زشت را انجام دهد.

براي اين، قرينه­ها و شاهدهايي مي­توان ارائه داد:

نخست آنكه: قضيه، بنا به گفته عصمت دولتشاهي، همسر شاه، همان كه در حرم بوده و بي­حجابي او سبب اين فاجعه گرديده، چندان مهم نبود كه رضاشاه، به قم بيايد و آن كار را انجام دهد.

دوم آنكه: سيد ناظم كه آن سخنراني را در اعتراض به بي­حجابي همسر و دختران شاه مي­كند، ناپديد مي­شود و هيچ­گاه دستگير نمي­شود. از اين روي، صمصام قمي، مسؤول شهرباني قم به اتهام كوتاهي در دستگيري وي، دو ماه زنداني و سپس از پست نظامي­گري كناره­گيري مي­كند و يا كنار گذاشته مي­شود.65

ج. در برابر برنامه­هاي رضاخان عليه روحانيت: رژيم پهلوي، براي خشكاندن ريشه ارزشهاي ديني، برنامه ريزي كرده بود. در گام نخست، دفاع­كنندگان از اين ارزش­ها را مورد هجوم قرار داد. طرح­هايي را به تصويب رساند كه توان و نفوذ علماي دين را كاهش دهد. برنامه­ريزي به گونه­اي بود كه حساسيت مردم برانگيخته نشود. بسياري از اين طرح­ها، برخاسته از انديشه­هاي ضد ديني و سكولاري روشنفكران وابسته به غرب و پشتيبان رضاخان بود. او بر اين پندار بود كه تنها راه استوارسازي پايه­هاي قدرت و حكومت­اش، همسويي با سياست­هاي انگليس و ديدگاه­هاي كساني است كه از انگليس پيروي مي­كنند.

در تاريخ كمبريج آمده است:

(رضاشاه درك كرده بود كه فقط در صورتي مي­تواند قدرت خود را حفظ كند كه خود را با آمال روشنفكران، مبني بر غربي­كردن كشور سازگار نمايد. در نتيجه رضاشاه، گرچه در واقع نوعي ديكتاتوري برپا كرده بود، اما تعمداً اشكال ظاهري حكومت مشروطه را حفظ كرد و به اجراي طرح­هايي براي غربي كردن و متجدد ساختن كشور پرداخت)66

او و پيرامونيان او، تنها بازدارنده غربي­شدن كشور را علماي دين مي­دانستند; از اين رو طرح­هاي بسياري براي از ميان برداشتن روحانيت ريختند و به اجرا درآوردند.

  1. در 6 دي ماه 1307 طرح لباس متحدالشكل اتباع ايران، در مجلس به تصويب رسيد.67 در 15 اسفند 1307، نیز تصويب شد تنها روحانيان و طلابي كه در امتحان وزارت معارف شركت كنند، پس از قبولي و گرفتن جواز طلبگي، اجازه دارند لباس روحانيت را بپوشند.68

افزون بر اين گروه، كساني كه اجازه اجتهاد و يا محدثي داشتند نيز مي­توانستند از اين لباس استفاده كنند.69

براساس اين مصوبه، بسياري از روحانيان را به شهرباني بردند و لباس­هاي آنان را كوتاه كردند و عمامه را از سرشان برداشتند. با تبليغات بسيار، هدف رژيم را از اين كار، بازشناسي روحانيان واقعي، از غير واقعي وانمود مي­كردند. آقاي حائري، از آن جا كه مي­دانست طلاب قم به خوبي از عهده امتحان برمي­آيند، پذيرفت كه طلاب در امتحاني كه زير نظر دولت برگذار مي­شود، شركت كنند. هماهنگي­هاي لازم انجام گرفت و از طلاب امتحان گرفته شد و به پذيرفته­شدگان اجازه طلبگي و استفاده از لباس داده شد. تيمورتاش، وقتي موفقيت روزافزون طلاب قم را ديد، در نامه­اي، به تاريخ 18 آذر 1308، به جوازدادن آقاي حائري به طلاب اعتراض كرد.

آقاي حائري در پاسخ وي نوشت، هر آن كس كه زير نظر من اجازه دريافت كرده، نظارت كامل بوده است.70 رژيم وقتي در اين مرحله شكست خورد و ديد نمي­تواند با حوزه علميه قم از اين راه به رويارويي برخيزد، طرحي ديگر ريخت و آن اين كه، طلاب موفق در امتحان و داراي جواز طلبگي را، كه به طور معمول، طلاب برجسته و با استعداد بودند، جذب دستگاه قضايي، معارف و… مي­كرد. كه به طور طبيعي كساني جذب كارهاي دولتي مي­شدند، براي رسيدن به پست­هاي بالاتر، لباس روحانيت از تن بيرون مي­آوردند و اين، آقاي حائري را بسيار نگران كرده بود. آقاي حائري، از امتحان نگران نبود، نگراني او از جذب طلابِ خوش استعداد به كارهاي دولتي بود.

ميرزا مهدي بروجردي، كه از نزديك شاهد اين ماجرا بوده، مي­نويسد:

(در زمان حيات مرحوم آيت الله حائري، اشخاصي از طلاب بودند و خوب هم تحصيل مي­نمودند، ولي همان كه امتحان نهائي را دادند، رفتند، از لباس روحانيت خارج شدند و شغل ديگر گرفته و خيلي موجب نگراني و افسردگي آن مرد بزرگ بود…). البته اين رويكرد به كارهاي دولتي، با همه كششي كه براي شماري از طلاب داشت، فراگير نشد و طلاب با همه سختي ساختند و به فراگيري دانش و كسب معنويت و اخلاق پرداختند.

و هم ايشان مي نويسد:

(ولي باز بحمداللّه تعالي، همان اشخاص كه پافشاري نمودند و با كمال ذلت، به همان وجه كمِ طلبگي گذران كردند و به مقامات عاليه نائل [آمدند] و هركدام سرپرست و رئيس روحاني در نوع بلاد ايران شدند.)71

  1. حكومت كه از راه امتحان طَرفي نبست و بهره­اي نبرد، بر سخت­گيري­ها افزود و چنان عرصه بر طلبه­ها تنگ شد كه به ناگزير، روزها به باغ­هاي اطراف قم مي­رفتند و شب­ها به حجره­هاشان برمي­گشتند.72 به دستور آقاي حائري، طلاب مي­بايد پراكنده مي­بودند و از جمع­شدن در يك جا، پرهیز می­کردند، تا رژيم حساس نشود.
  2. رژيم رضاخان به تلاش برخاست تا حوزه و طلاب را در تنگنا قرار بدهد، با اين پندار كه جمع آنان را از هم بپراكند. بنابراین دولت با تصويب رساندن قانون اوقاف در مجلس، به تاريخ سوم دي ماه 1313، تمام موقوفه ها را در اختيار گرفت73 و بسياري از مدارس علميه را، كه از راه وقف­هاي ويژه اداره مي­شدند، از اين بودجه محروم ساخت و طلبه­ها و مدرسان را در تنگناي شديد مالي و معيشتي قرار داد.

در كنار براندازي حوزه­ها و تنگ­گرفتن عرصه بر طلاب قم، دانشكده معقول و منقول را در تاريخ 37/3/1313، راه انداخت،74 و طلاب به تنگ آمده از زندگي و رميده از حوزه را جذب كرد، تا روحاني حكومتي تربيت كند. اين طرح را با ايجاد مؤسسه وعظ و خطابه، در تاريخ 19 خرداد 1315 كامل كرد.75 برابر اين طرح، همه روحانيان، بايد از اين مؤسسه، جواز وعظ و خطابه مي­گرفتند.

د. در برابر كشف حجاب: رضاخان، با تمام توان در اجراي برنامه كشف حجاب، كوشيد كه در جاي خود، به شرح، اين رويداد گزارش شده و ريز خلاف كاريهاي رضاخان و ايستادگي مردم و بانوان قهرمان، بازتاب يافته است.

اما آن چه در اين جا لازم است از آن سخن به ميان آيد، چگونگي برخورد حاج شيخ عبدالكريم، با اين رويداد است. از مطالعه آن چه در آن تاريخ روي داده و موضعي كه حاج شيخ گرفته به دست مي آيد كه ايشان، تا آن جايي كه امكان داشته و در دست او بوده، سعي كرده مستقل حركت كند و در شرايط و فضايي قرار نگيرد كه ناخواسته و با اثرپذيري از جوِّ به وجود آمده، دست به كارهايي بزند.

رضاخان، پس از بازگشت از تركيه، به اين پندار رسيد كه برداشتن حجاب بانوان، گامي بلند به سوي تمدن است!

از آن جا كه در ايران، اجراي اين طرح بسيار دشوار مي نمود، رضاخان به كارگزاران خود دستور داد: كارها با احتياط به پيش برود.

در ابتدا، رژيم شروع به زمينه سازي كرد. روزنامه ها، هفته نامه ها و… را واداشت كه در اين باب، مطالبي را نشر دهند. تا اين كه در تاريخ ذيحجه 1351/ 14 فروردين 1314، در مدرسه شاهپور، مجلس جشني برپا گرديد. در اين جشن، وزير معارف، علي اصغر حكمت، شركت جست. در اين بين، بناگاه در گرماگرم جشن، حدود سي ـ چهل تن از دختران و بانوان مجلس، چادرهاي خود را به كناري افكندند و به رقص و ورزش مشغول شدند.76

مردم مؤمن شيراز دست به اعتراض زدند. آقاي سيد حسام الدين شيرازي در نهم محرم، در مسجد وكيل شيراز منبر رفت و تند و بي پرده به اين كار خلاف شرع اعتراض كرد. پس از سخنراني دستگير شد.

در اين هنگام، آقاي سيد عبدالله شيرازي، شيراز را به قصد مشهد ترك گفت. در بين راه، در قم با آقاي حائري ملاقات كرد و آن چه در شيراز گذشته بود، خدمت ايشان باز گفت.77

آقاي شيرازي پس از محرم، وارد مشهد شد. مي گويد در خدمت آقا حسين قمي بود كه روزنامه اي براي ايشان آوردند. در آن گزارش شده بود:

(در ميدان جلاليه تهران، دختران مدارس را بدون چادر آورده و در آن جا، حكمت، حاضر بود. حكمت در سخنراني خود مي گويد: عده اي تصور كرده اند كه اعلي حضرت، با اين كار مخالف است. ولي رأي همايوني اين است كه اين كار انجام بگيرد.)

آقا حسين قمي، در جلسه اي با حضور علماي مشهد، تصميم مي گيرد  براي جلوگيري از كشف حجاب، به تهران برود و به رضاخان بگويد دست از اين كار بردارد.78

در 29 ربيع الاول 1354، مشهد را به مقصد تهران ترك مي گويد. در شهر ري، در باغ سراج الملك، رحل اقامت مي افكند.79

به رضاخان پيام مي دهد كه گفت وگويي انجام بگيرد. رضاخان از ديدار سر باز مي زند و حاضر به گفت وگو نمي شود.

مدتها او را سرگردان در شهر نگه مي دارد و نه تنها حاضر نمي شود با او گفت وگو كند، كه محل اقامت او به دستور رضاخان، به محاصره نيروهاي نظامي درمي آيد.

خبر محاصره آقاي قمي به مشهد مي رسد. مردم، در 20 تير 1314، در اعتراض به رفتار ناشايست رژيم رضاخان، در مسجد گوهرشاد اجتماع مي كنند.

اين اعتراضها و اجتماعها ادامه مي يابد و هر روز بر دامنه آن افزوده مي شود. در اين هنگام از آقاي حائري خواسته مي شود كه در اعتراض به رفتار رضاخان و تلاش او براي كشف حجاب اعلاميه اي صادر كند، تلگرافي به رضاخان بزند و او را از اين كار باز دارد.

آقاي حائري در پاسخ كساني كه اصرار دارند او اطلاعيه بدهد، مي گويد:

(اين اعتراض هيچ تأثيري نخواهد داشت.)

وقتي اصرار و پافشاري علما و فضلا زياد مي شود، مي گويد:

(حربه ما مردم هستند. مردم آماده مبارزه با رضاخان نيستند.)80

دست آخر، در روز 11 تير 1304، 9 روز پيش از كشتار مسجد گوهرشاد تلگرافي به رضاخان مي زند و در آن تلگراف مي نويسد:

(… احقر هميشه تعالي و ترقي دولت عليه را منظور داشته و اهم مقاصد مي دانسته. فعلاً هم به همين نظر عرضه مي دارد: اوضاع حاضره، كه برخلاف قوانين شرع مقدس و مذهب جعفري، عليه السلام، است، موجب نگراني داعي و عموم مسلمين است. البته بر ذات ملوكانه كه امروزه حامي و عهده دار نواميس اسلاميه هستند، حتم و لازم است كه جلوگيري فرماييد. عموم اهالي ايران، بلكه مسلمين دنيا را قرين تشكر فرموده، اميد است رفع اضطراب اين ضعيف و عموم ملت شيعه بشود….)81

اين تلگراف، نمايان گر باور و عقيده حاج شيخ عبدالكريم است و به روشني مي نماياند كه از وضع پيش آمده، سخت نگران بوده و آن را خلاف شرع و مذهب جعفري مي دانسته است.

در حقيقت، آقاي حائري با اين تلگراف، نامشروع بودن رژيم پهلوي را اعلام كرد، همان چيزي كه رضاخان را به خشم آورد و سبب گرديد، پاسخي نامناسب و غير معمول و به دور از ادب، آن هم نه به امضاي خود، يا وزير دربار و يا نخست وزير كه معلوم نيست از سوي چه كسي نوشته شده است. اما آن چه كه معلوم است، روي كاغذي نوشته شده كه مارك رياست وزرا را دارد، يعني، به احتمال زياد، فروغي، نخست وزير، آن را نوشته و براي آقاي حائري فرستاده است.

متن تلگراف نخست وزيري به اين شرح است:

(تلگراف حضرت مستطاب عالي به حضور مقدس اعلي حضرت همايون شاهنشاهي، ارواحنا فداه، مشعر بر اين كه اوضاع حاضره خلافِ قوانين شرع مطهر و مذهب جعفري است، با وجود سوابق معلومه، فوق العاده باعث تعجب و تغيير خاطر مهر مظاهر گرديد و كساني كه اين قسم افتراها مي زنند، امر صادر فرمودند قانوناً تعقيب درآوريد.

اگر نظر حضرت مستطاب عالي، به اراجيف و اكاذيب شايعه است، عجب است كه بدون تحقيق، ترتيب اثر داده، عنواناتي كه به هيچ وجه، شايسته مقام مقدس ملوكانه نيست، فرموده ايد و اگر راجع به لباس و كلاه است، باز از آراء صائبه كه در وجود محترم سراغ داشتند، مايه تعجب است كه اين قبيل امور موافقت و مخالفت به احكام شرع مقدس را عنوان مي فرماييد.

بنده در عالم ارادت كيش خالصانه، معتقدم كه شيوه مرضيه را كه موجب حسن عقيده بندگان اعلي حضرت همايوني نسبت به وجود محترم بوده از دست نداده، در مطالبي كه عوام و مردمان بي اطلاع، يا مغرض به عرض عالي مي رسانند، تحقيق و تأمل كرده، قسمي نفرماييد كه ساعي جميله كه ذات خسروانه براي ترقي و تعالي دولت و ملت، كه يگانه وسيله اعلاي كلمه حقه است و [؟] جلوه نموده، سبب آزردگي و تغيير خاطر مقدس شاهانه گردد.

در خاتمه، باز خاطر محترم را مستحضر مي سازد به اين نكته كه كساني كه اين عنوانات را تعقيب و اذهان عامه را به مفتريات و جعليات مشوب داشته و مشتبه مي سازند، دچار عقوبت خواهند شد.)82

اين تلگراف و حادثه هاي بعدي، از جمله رويداد بسيار غم انگيز گوهرشاد كه 9 روز پس از تلگراف حاج شيخ به رضاخان، به وقوع مي پيوندد، درستي موضع حاج شيخ عبدالكريم را مي نماياند و حكايت از شناختي كه ايشان از آن برهه داشت، بي پروايي رضاخان و نيروهاي تحت فرمان او از كشتار مردم و انجام هر عمل نكبت آلود و پراكندگي مردم و آماده نبودن آنان براي حركت و قيام همه جانبه كه هنوز فكر و انديشه مردم، با زلال معارف شاداب نگرديده بود و به آن رشد و كمال نرسيده بود كه ثمر دهد و راه روشن را بهنگام، از چاه بازشناسد.

پي نوشتها:

  1. مجله حوزه، شماره12/40 مصاحبه با آيت الله اراكي; الكلام يجر الكلام، سيد احمد زنجاني، ج1/124، حق بين، قم.
  2. مجله حوزه، شماره2/18; مشكل اساسي روحانيت، شهيد مطهري.
  3. همان، شماره50 ـ 51.
  4. همان/370.
  5. كيهان فرهنگي، سال چهارم، شماره2/4، مصاحبه با عبدالحسين حائري.
  6. دائرةالمعارف تشيع، ج2/577.
  7. سيد محمدتقي خوانساري، حسن ايدرم/34ـ46، 48، سازمان تبليغات اسلامي.
  8. ميرزا محمدتقي شيرازي/82.
  9. نهضت روحانيون ايران، علي دواني، ج1/214.
  10. آثار الحجه، شريف رازي، ج1/145.
  11. مكارم الآثار، ج6/2147.
  12. نهضت روحانيون ايران، ج1/218; زندگي نامه رجال و مشاهير ايران، حسن مرسلوند، ج1/193.
  13. همان/345.
  14. سلسله پهلوي و نيروهاي مذهبي به روايت كمبريج، ترجمه عباس مخبر/14، طرح نو، تهران.
  15. اسدالله خرقاني، رسول جعفريان/54، مركز اسناد انقلاب اسلامي.
  16. تاريخ معاصر ايران، كتاب سوم، محمد تركمان/58.
  17. همان; دائرةالمعارف تشيع، ج2/632.

49.زندگاني من، ج3/664.

  1. دائرةالمعارف تشيع، ج2/632.
  2. بررسي عملكرد سياسي آيت الله حائري/195; انديشه سياسي حاج آقا نورالله، موسي نجفي/373.
  3. علما و رژيم رضاشاه / 114 .
  4. سر دلبران، مرتضي حائري، به كوشش رضا استادي/101، مؤسسه فرهنگي ـ انتشاراتي انصاري، قم.
  5. علما و رژيم رضاشاه/246.
  6. همان/87.
  7. آثار الحجه، ج1/35
  8. تاريخ بيست ساله ايران، ج4/425.
  9. انديشه هاي سياسي حاج آقا نورالله/407.
  10. آثار الحجه، ج1/35.
  11. تاريخ بيست ساله ايران، ج1/210.
  12. مجله حوزه، شماره34/64.
  13. بررسي و عملكرد سياسي آيت الله حائري/210.
  14. تاريخ بيست ساله ايران، ج4/288.
  15. سلسله پهلوي و نيروهاي مذهبي/38.
  16. بررسي و عملكرد سياسي آيت الله حائري/236.
  17. همان/237.
  18. همان.
  19. همان/268.
  20. درد بي درمان، ميرزا مهدي بروجردي، ج1/3.
  21. تاريخ معاصر ايران از ديدگاه امام خميني/104.
  22. علما و رژيم رضاشاه/88.
  23. همان/91.
  24. همان/96.
  25. قيام مسجد گوهرشاد، سينا واحد/114.
  26. همان.
  27. همان/52.
  28. حاج آقا حسين قمي، محمدباقر پوراميني/109، سازمان تبليغات اسلامي.
  29. بررسي و عملكرد سياسي آيت الله حائري/3213.
  30. خاطرات و مبارزات حجةالاسلام فلسفي/83، مركز اسناد انقلاب اسلامي.
  31. همان/84.