جستجو کردن
بستن این جعبه جستجو.

تطوّر تاريخي حوزه علميه قم

blank

تطوّر تاريخي حوزه علميه قم

نویسنده عليرضا موسوي                        

پیشینه

درباره تاریخ حوزه علمیه قم در دوران معاصر، به­ویژه درباره شخصیت آیت­الله حائری به عنوان مؤسس این حوزه، در دوره اخیر و آیت­الله بروجردی به عنوان زعیم حوزه­های علمیه در زمان ایشان، مطالب بسیاری در قالب کتاب و مقاله در دست­رس است.

درباره تاریخ حوزه علمیه قم، در زمان مراجع ثلاث نیز به طور جسته­وگریخته مطالبی نوشته شده است، از جمله در کتاب­هایی که مرکز اسناد انقلاب اسلامی در مورد تاریخ حوزه علمیه قم یا خاطرات علمای قم منتشر کرده است. دو کتاب «تاریخ حوزه علمیه قم، يه قلم غلامرضا کرباسچی» و «برگ­هایی از تاریخ حوزه، اثر رسول جعفریان» از این جمله­اند. در مصاحبه­هایی که در نشریات «حوزه» و «یاد» انجام شده است نیز به این دوره درخشان اشاره­هایی داشته­اند.

اما در اين نوشتار، تلاش شده براي آشنايي بيشتر« تطوّر تاريخي حوزه علميه قم» به چند مورد تأثيرگذار به اجمال اشاره گردد، كه عبارتند از:

 الف) پیدایش حوزه علمیه قم

قدمت بسیار زیاد حوزه علمیه قم، حاصل دیرینگى مذهب شیعه در این شهر است، كه با مهاجرت افراد قبیله یمنی­الاصلِ اشعرى از كوفه به قم، پیوند تنگاتنگ دارد. گسترش و افزایش مهاجرت اشعریان شیعى در سده دوم، شهر قم را به زودى به یكى از شهرهاى مسلمان­نشین شیعه مذهب تبدیل كرد. بررسى زندگی­نامه محدّثان و علماى اهل تشیع كه در سده دوم، یا حتى اول، در قم زندگى مى­كرده­اند، نشان­دهنده تكوین حوزه علمیه شیعى در این شهر، از نخستین دهه­هاى سده دوم هجرى است. از فهرست 91 نفر از دانشمندان و محدّثان خاندان اشعرى در قم و به فاصله سده اول تا چهارم، 33 نفر در سده دوم مى­زیسته­اند، كه این رقم خود نشان مى­دهد كه از اواخر قرن اول و در طول سده دوم، حوزه قم كاملا فعال بوده است. شمار علماى شیعه در قرن سوم هم­چنان رو به افزایش داشت و به 44 نفر رسید.

اما بلندآوازه­ترین خاندان حوزه قم و سپس رى خاندان ابن­بابویه است. خاندان ابن­بابویه تا اواخر سده ششم در حوزه­هاى قم و رى نامى بلند داشته­اند. فرزند ابوالحسن­على بن حسین، ابوجعفر محمدبن على مشهور به شیخ صدوق و ابن­بابویه، معروف­ترین عضو این خاندان علمى است. كتاب مَن لایحضُرُه الفقیه، یكى از كتب اربعه حدیثى ـ فقهى شیعه از نوشته­هاى اوست. شیخ صدوق را در واقع مى­توان نماد و برجسته­ترین چهره حوزه قم و سپس رى ـ­كه پس از 339 به آن­جا مهاجرت كردـ دانست. آوازه و اعتبار صدوق را در حوزه قم و رى مى­توان با آوازه شیخ طوسى در حوزه بغداد هم­سنگ دانست.

گذشته از این، خاندان­هاى دانش­پرور، آنچه بر رونق حوزه قم افزود، حضور پرشمار علویان و سادات در این شهر بود، علویان دست­كم به دو طریق به رونق این حوزه یارى رساندند. نخست آن­كه از میان آنان دانشمندان زیادى در طول تاریخ حوزه قم ظهور كردند و دیگر، این­كه مزار آنان كه بسیار مورد احترام مردم بود، ضمن تقدس­بخشیدن به قم، به كانونى براى تدریس و تعلیم علوم دینى شیعه تبدیل شد.

در رأس علویان قم، باید از خواهر امام رضا(ع)، حضرت فاطمه معصومه(س) نام برد كه در (202ق.) و در پى ولایت­عهدى امام هشتم، از مدینه عازم خراسان شد و در قم درگذشت. موسى مبرقَع فرزند امام جواد(ع) نیز از فضلایى بود كه به قم مهاجرت كرد. فرزندان او در قم شهرت رضوى یافتند.

البته این مزیت­ها و ویژگی­هاى ذكر شده براى حوزه قم، یعنى قدمت حوزه و كثرت خاندان­هاى علمى و حضور گسترده علویان در آن، به هیچ رو با مزیت اصلى و بسیار پراهمیت و اعتبارآور این حوزه، یعنى ارتباط نزدیك با امامان معصوم(ع) قابل قیاس نیست. این پیوند هم در قالب نامه­نگارى صورت مى­گرفته و هم در قالب مسافرت­هاى علماى قم به عراق، حجاز و خراسان. از میان 91 نفر از علما و محدّثان اشعرى قم، 46 نفر آن­ها با یك یا چند امام معصوم(ع) ارتباط و دیدار داشته­اند. شمار قمی­هایی که جزو اصحاب امامان بوده­اند، با احتساب علماى غیر اشعرى از این رقم هم بالاتر مى­رود. این ارتباط مایه اعتبار روزافزون حوزه قم شد و آن حوزه را به مرجع و معیارى در حوزه علوم اسلامى بدل كرد. بنا بر نقل شیخ طوسى یك­بار حسین­بن روح، سومین نایب خاص امام زمان(ع) كتابى فقهى به نام «كتاب التأدیب» را به قم فرستاد، تا فقهاى آن­جا نظر خود را در باب صحت و سقم مطالب آن بازگو كنند.

گسترش كمّى حوزه قم چندان بوده كه صاحب تاریخ قم، علماى مشهور شیعه در این شهر را از آغاز تا سده چهارم 266 نفر ذكر كرده است.

با آن­كه حوزه قم از سده هفتم تا نهم رو به افول نهاده بود، اهمیت مذهبى قم و اصالت و قدمت حوزه علمیه آن و ریشه­دار بودن علماى شیعه در این شهر مانع فروپاشى یك­باره و زوال كامل این حوزه شد. حمایت­هاى كمابیش مداوم صفویان از علما و مذهب شیعه، كه از عوامل رشد و رونق حوزه­هاى شیعى در قزوین و اصفهان بود، مى­بایست شامل قم، با سابقه­ترین شهر شیعى ایران، نیز شده باشد. صرف­نظر از مدرسه فیضیه كه تا اواخر قرن یازدهم با نام مدرسه آستانه شناخته مى­شد، تقریباً در سرتاسر دوره صفوى علماى شیعه و لو براى مدتى معین در قم اقامت و احتمالاً تدریس كرده­اند.1

ب) حوزه علمیه قم قبل از ورود آیت­الله حائری

در قرن سیزدهم شمارى از عالمان در قم به فعالیت علمى اشتغال داشتند كه مهم­ترین و مشهورترین آنان شیخ ابوالقاسم قمى (متوفا 1231ق.) معروف به میرزاى قمى، است. زنوزى، كه در زمان حیات میرزاى قمى كتاب خود را نوشته، از او به عنوان عالم فاضل كامل مجتهد و ماهر در علم اصول فقه یاد كرده و كتاب القوانین-المحكمه او را، كه تألیف آن در آخر ربیع­الثانى 1205 در قم به پایان رسید، ستوده است. از نوشته زنوزى معلوم مى­شود كه این كتاب در زمان حیات مؤلفش شهرت داشته و بى­سبب نیست كه بعدها یكى از كتاب-هاي معتبر درسى در حوزه­هاى علمیه شده است.

میرزاى قمى در فقه نیز كتاب­ها و رساله­هاى بسیار دارد، از جمله غنائم الایام، جامع الشتات و … مي­باشد. وى در دوران اقامت در عتبات عراق، شاگردان متعدد مشهورى داشت، نظير ملااحمد نراقى، سیدعبداللّه شُبَّر و سیدمحمد جواد عاملى صاحب مفتاح­الكرامه. بسیارى از شاگردان قمى، این شهر را ترك كردند و به مراكز علمى فعال­تر، و از همه مهم­تر، نجف رفتند. با این حال، او در دوران اقامت خود در قم موجب رونق بیشتر علمى قم گردید و حضور او به تداوم رشته تعلیم و تعلم دینى در قم انجامید.2

ج) حوزه علمیه قم در زمان آیت الله حائری

دوره­های تاریخ معاصر حوزه علمیه قم

دوره­های حوزه شاخصه دوره فاصله زمانی مراجع این دوره
دوره اول (15سال) حائری/رضاخان 1300-1315 حائری
دوره دوم (8سال) مراجع ثلاث/رضاخان- محمدرضا 1315- 1323 حجت،-صدر- و خوانساری
دوره سوم (17 سال) بروجردی/محمدرضا 1323- 1340 بروجردی

 

هشت سال پیش از آن­كه شیخ عبدالكریم حائرى در (1301ش.) حوزه علمیه قم را تأسیس كند، كسانى چون شیخ اسداللّه ممقانى ایده انتقال مرجعیت شیعه از عراق به ایران و تأسیس حوزه علمیه منسجمى در قم یا مشهد را مطرح كرده بودند. در اواخر عصر قاجار و پیش از ورود آیت­الله حائرى به قم و اقدامات وى براى ارتقاى سطح حوزه علمیه قم، علماى ساكن قم كه برخى از آن­ها از حیث علمى واجد مرتبه بالایى بودند، كوشش­هایى در این جهت صورت داده بودند ولی به نتیجه مورد نظر نرسیده بود. از جمله این علما میرزامحمد فیض قمى بود كه در (1333ق.) از سامرا به قم بازگشت و در سال (1336ق.) مدارس دارالشفا و فیضیه را كه از كاربرى علمى خارج شده بود بازسازى كرد و طلاب را در آن­جا اسكان داد.

هم­چنین طلاب را رتبه­بندى و براى آن­ها مقررى تعیین كرد. این اقدام چنان مهم تلقى شد كه به مناسبت آن از سوى متولى حرم حضرت معصومه(س) در عید غدیر همان سال در صحن عتیق جشن باشكوهى برگزار شد.3 با وجود این اقدام مهم و به رغم حضور علماى بزرگ در این عهد در قم، از جمله شیخ ابوالقاسم قمى و میرزاجوادآقاى ملكى تبریزى، تا زمان حضور و استقرار دائمى حائرى در قم، حوزه علمیه سامان یافته و پرمایه­اى در این شهر برپا نگردید.

در شكل­گیرى حوزه معاصر قم هم­چنین باید از كوشش­هاى شیخ محمدتقى بافقى یاد كرد. به نوشته شریف رازى،4 بافقى پس از مهاجرت به قم در (1337ق.) و استقرار در آن شهر، علماى ساكن در قم، از قبیل شیخ ابوالقاسم كبیر قمى و شیخ مهدى فیلسوف و میرزامحمد ارباب را به تشكیل حوزه علمیه سامان­مند تشویق كرد، ولى آنان معتقد بودند، كه با توجه به وضع و روحیه مردم قم تأسیس حوزه منوط به وجود و حضور عالم صاحب نفوذى از غیرشهر قم است. سرانجام با پا فشارى بافقى و پا در میانى میرزامحمد ارباب و شیخ محمدرضا شریعتمدار ساوجى (از علماى مبرِّز آن روزگار كه در قم ساكن شده بود) از حاج شیخ عبدالكریم حائرى دعوت شد، كه از اراك به قم بیاید و حوزه علمیه سامان­مندى در این شهر تأسیس كند. بدین­گونه مرحوم حائرى در (1340ق.برابر1301ش.) در قم مستقر شد و حوزه علمیه جدید قم را بنا نهاد.

حائرى دانشمند زبده و معروفى بود كه سال­ها در سامرا و نجف نزد استادان مشهورى چون سید محمد فشاركى اصفهانى، میرزامحمد حسن شیرازى، آخوند ملامحمد كاظم خراسانى و سید محمد كاظم طباطبائى یزدى مدارج عالى فقه و اصول را گذرانده و سال­ها نیز در كربلا تدریس كرده بود و از (1332 یا اوایل 1333ق.) در اراك مستقر شده و ضمن تدریس، امور حوزه علمیه آن شهر را به طور مستقل مدیریت كرده بود. در واقع همین سابقه علمى و مدیریتى او بود كه موجب دعوت او به قم گردید و در تأسیس و اداره حوزه علمیه نوپاى قم نیز به كار او آمد. با استقرار حائرى در قم بسیارى از شاگردان او كه در اراك به سر مى­بردند، از جمله اشخاص برجسته­اى چون سیدمحمدتقى خوانسارى، سیداحمد خوانسارى، سیدروح­اللّه خمینى(امام خمینى)، سیدمحمد رضا گلپایگانى و شیخ محمدعلى اراكى به قم آمدند.

مرحوم حائرى در مدت اقامت حدود پانزده ساله خود در قم، كه اوج بارورى علمى نیز بود، با مدیریت قوى خود حوزه علمیه نیرومندى به وجود آورد، به طورى كه شمار طلاب حوزه قم پیش از سخت­گیری­هاى پهلوى اول در (1313ش.) به هفت­صد نفر و بنا بر نقلى دیگر به نه­صد نفر رسیده بود. این عدد را تا هزار هم ذكر كرده­اند. تشكیل حوزه علمیه در قم و حسن شهرت و مدیریت حائرى موجب استقبال بسیارى از علما و انتقال آنان به قم گردید، از جمله سید ابوالحسن رفیعى قزوینى كه از (1341 ـ 1349ق.) در قم مستقر شد و به تعلیم و تدریس پرداخت. هم­چنین شیخ محمدرضا مسجدشاهى از علماى اصفهان كه از (1344 ـ 1346ق.) در قم اقامت گزید و نیز میرزامحمد على شاه آبادى كه در (1347ق.) به قم آمد و تا (1354ق.) در آن­جا ماند . حضور استادان و مدرسان مهاجر و مجاور فراوان در قم در عهد حائرى نشان از نشاط علمى حوزه علمیه قم در این عصر دارد . عوامل سیاسى و اجتماعى دیگرى هم در آغاز تأسیس حوزه علمیه قم بر رونق آن افزود، كه از آن میان مى­توان به رفتن احمدشاه قاجار به قم اشاره كرد. وى یك بار در (21 ربیع الاول 1342ق.) براى تبریك به مناسبت تأسیس حوزه علمیه قم به آن­جا رفت و بار دوم در هنگام آمدن علماى نجف به قم.5

ورود عالمان بزرگ و مشهورى چون سیدابوالحسن اصفهانى و میرزا محمد حسین نائینى از نجف به قم و استقبال باشكوه حائرى از آنان و واگذارى محل تدریس خویش به آنان نیز در این مقطع زمانى سبب تقویت این حوزه گردید. ورود رضاخان سردار سپه به قم در هنگام نخست وزیرى و طرح قضیه جمهورى در (6 فروردین 1303ش.) و ملاقات و گفت­وگو با علما و از جمله مرحوم حائرى و صرف­نظركردن از آن نیز مایه بهره­بردارى متقابل حوزه علمیه قم و دولت گردید. از دیگر عوامل تقویت حوزه علمیه قم مهاجرت علماى اصفهان به قیادت حاج آقا نوراللّه اصفهانى (متوفا 1346ق.) به قم در اعتراض به سربازگیرى اجبارى با هدف مخالفت با پهلوى اول بود، كه تحركى سیاسى را در حوزه علمیه قم موجب شد.6

حائرى در مدت اقامت خویش در قم مهم­ترین درس خارج حوزه علمیه را ارائه مى­كرد به طورى كه استادان دیگر حوزه هم در آن شركت مى­كردند. محل تدریس او مدرسه فیضیه و سپس تكیه عشقعلى بود. آیت­الله حائرى در زمینه برنامه­ریزى آموزشى و تدبیر امر معیشت طلاب نیز تلاش جدّى به عمل آورد، از جمله كوشید در روش­هاى آموزش حوزوى تحول ایجاد كند، ابواب علم فقه را تخصصى نماید و دامنه معلومات طلاب را توسعه بخشد. حائرى در این زمینه­ها شخصاً به امور طلاب و مدارس رسیدگى كرد و براى تشویق آنان به درس و بحث جایزه تعیین نمود.

او با هدف تأمین فضاى آموزشى حوزه به بازسازى و گسترش مدارس عمده­اى، مثل مدرسه فیضیه و مدرسه دارالشفا و … اقدام كرد.7وى، هم­چنین براى حفظ و ارتقاى حوزه نوپاى قم كوشید آن را در حدّ امكان از تنش­هاى سیاسى بركنار دارد و به همین سبب بود كه مثلا در ماجراى تعرض پهلوى اول به شیخ محمدتقى بافقى در قم، واكنش آشكارى نشان نداد.8 در مواردى هم حائرى با هوشیارى تمام در همین جهت كوشید از طرح و نقشه­هاى دولت براى محدودكردن حوزویان، به نفع حوزه بهره بردارى كند. مثلاً هنگامى كه رژیم پهلوى با اجبار به برگزارى امتحانات علمى در حوزه قصد داشت براى حوزویان محدودیت ایجاد كند و در ضمن از میان روحانیان كه قشر با سواد جامعه بودند افرادى را براى مشاغل مختلف دولتى برگزیند، مرحوم حائرى خواستار آن شد كه امتحانات در قم برگزار شود و خود او بر آن نظارت نماید.9در اسناد بازمانده از (1311ش.) نام 367 نفر از طلاب كه امتحان داده­اند و نیز نام 119 نفر كه از (1308ـ 1314ش.) در امتحان مدرّسى شركت كرده­اند و نام 27 نفر كه در (4 فروردین 1305ش.) داوطلب مدرّسى بوده­اند دیده مى­شود.

بنابراين، در ماجراى كشف حجاب و اتحاد لباس، حائرى با تمام احتیاطى كه در برخورد با دولت و سیاست داشت، با جدیت و حساسیت بیشترى مداخله كرد. از جمله وى طى تلگرافى در (11 تیر 1314ش.) كشف حجاب را برخلاف قوانین شرع مقدس و مذهب جعفرى اعلام كرد.10 موضوع كشف حجاب و مسائلى چون ممنوعیت مجالس عزادارى براى مرحوم حائرى چنان تحمل ناپذیر بود كه گفته شده است، وى پس از روى­دادن آن­ها رنجور شد و چندان نشاط نداشت.11

در زمان حائرى یكى از منابع عمده مالى حوزه علمیه قم، وجوه شرعى بود. پهلوى اول با هدف محدود كردن روحانیت، مجموع اوقاف مدارس را كه یكى از منابع دیگر حوزه­ها بود، در اختیار دولت قرار داد و بدین گونه بسیارى از مدارس را هم تصرف کرد. محسن امین كه در (1353ق. برابر1313ش.) به قم سفر كرده بود، در گزارشى كه از اوضاع حوزه قم ارائه كرده، شمار طلاب آن را نه­صد نفر دانسته و یادآور شده كه ریاست علمى دینى در تمام ایران از آنِ حائرى است و از دورترین نقاط براى او وجوهات مى­فرستند و او آن­ها را در اختیار وكلاى معتمد مالى خود قرار مى­دهد تا بین طلاب تقسیم كنند.

مرحوم حائری نسبت به «وضع معیشت طلاب» هم بسیار حساس بود و با این­كه امكانات کافی در اختیار نداشت، هرچه بود به مصرف طلاب می‌رسید. از او نقل شده كه می‌فرمود: «من در دو موقع، از شدت ناراحتی، خوابم نمی‌برد: یكی، وقتی كه طلبه نیازمند باشد و من پولی برای رفع حاجت او نداشته باشم و دیگر، موقعی كه پولی در دست من باشد و نتوانسته باشم به مورد مصرفش برسانم.» اشاره مي­شود، كه در مورد میزان پول مورد نیاز برای پرداخت شهریه طلاب و دیگر مخارج حوزه، ‌خبر دقیقی در دست نیست. آیت­الله غروی تبریزی از دو رقم ده‌هزارتومان و 2070 تومان یاد كرده‌اند و احتمالاً ده‌ هزار تومان مخارج حوزه در زمان حیات مرحوم حاج شیخ و دو 2070تومان پولی بوده است، كه پس از مرگ ایشان جمع و به مصرف حوزه می‌رسید. علامه محسن امین، این روش مرحوم حائری را ستوده، كه اموالی را كه به نزدش می‌آمد نزد بازرگانی می‌گذاشت و از طریق او بین طلاب قسمت می‌كرد و خود نیز برای گذران زندگی، حقوق معینی از آن تاجر می‌گرفت.

پس از تاسیس حوزه، در كنار مدارس كهن مثل فیضیه، كه از قدیم مورد استفاده طلاب بوده­اند، به اقتضاى ضرورت­هاى مختلف مدارسى ساخته و در اختیار طلاب قرار داده شد. براساس گزارش (1313ش.) مدارس قم و تعداد طلاب آن­ها بدین قرار بوده است:

 

نام مدرسه تعداد حجره تعداد طلبه
فیضیه 91 200
دارالشفا 28 42
رضویه 24 43
حاجی ملاصادق 25 45
ناصریه 23 22
مهدی قلی­­خان 14 20
حاج سیدصادق 10 18

 

گفتنی است، از بدو تأسیس حوزه علمیه قم، توجه ویژه­اى به امر كتاب­خانه شد. آیت­الله حائرى در (20 آبان 1309ش.) كتاب­خانه مدرسه فیضیه را تأسیس كرد.12

د) وضع حوزه قم اواخر دوره آیت­الله حائری

در این دوره دولت سخت­گیری­هایی بر طلاب کرد. آیت­الله مشكوه به یكی از این موارد كه به موجب دستور، بر طلاب سخت گرفته شد، چنین اشاره كرده‌اند: «حاج میرزامهدی بروجردی، پدرخانم آیت­الله گلپایگانی، نقل می‌كردند كه به مرحوم حاج شیخ عرض كردیم: آقا، چیزی برای شاه راجع به اوضاع روز (كشف حجاب و…) بنویسید. اگر ننویسید ما خودمان به نام شما چیزی خواهیم نوشت. آقا ناراحت شد. بالاخره اصرار كردند كه بنویسد. ایشان هم بنابر آنچه نقل كرده‌اند، نوشتند: «اعلی حضرتا، سكوت من برای تعالی و ترقی دولت بود و تكلم من هم اكنون برای همین است. اوضاع فعلی، خلاف مذهب جعفری است. شما موقوف كنید، تا من راحت شوم.» در پاسخ ایشان، بنابر آنچه نقل كرده‌اند، تلگرافی آمد كه نوشته بود: «حضرت آیت­الله، خوب بود كه طریق مرضیه سابق را از دست نمی‌دادید. جواب شما را كتباً خواهیم فرستاد.» ما كه چیزی از جواب كتبی ندیدیم، جز اینكه قوای نظامی مدرسه را در اختیار گرفتند و طلبه‌ها را دستگیر كردند.»13به این نكته اشاره كنیم كه در تلگرافی كه از سوی رئیس­الوزرا، در پاسخ به تلگراف مرحوم حاج شیخ به شاه، مخابره شد، اشاره‌ای به پاسخ كتبی دیگری نشده است. پیش­نویس این تلگراف نمایانگر اوج بی‌ادبی دستگاه دولت در برابر زعیم روحانیت است.14

تلگراف مرحوم حاج شیخ به شاه در (11 تیر 1314ش.) وصول شد و روز دوازدهم تیر پاسخ وی از سوی ریاست وزرا مخابره شد. به نظر می‌رسد، در همین ایام است كه به نظمیه قم دستور سخت‌گیری بر طلاب داده شد. به نوشته یكی از روحانیون كه خاطرات خود را در شعبان (1401ق.) چاپ و منتشر کرده، اما خود را به هیچ­وجه معرفی نكرده است، مي­نويسد: «در اواخر، طلبه‌ها را دسته جمعی به شهربانی می‌بردند و آنها هم مبارزه منفی می‌كردند. هرچه از آنها سؤال می‌شد جز سكوت، پاسخ دیگری از آن­ها دیده نمی‌شد. دسته جمعی، شش نفر شش نفر با یك كارآگاه، و دو پاسبان آنان را به شهربانی می‌بردند. به اندازه‌ای از طلبه‌ها بردند كه سطح حیاط شهربانی كه بسیار هم وسیع بود، پر شد و آن­ها همان‌جا به مطالعه و مباحثه پرداختند. طلاب مشمول در اثر این فشار، بین‌الطلوعین، از در پشت مدرسه فیضیه و دارالشفا به رودخانه رفته و تا غروب در باغ‌های آن طرف رودخانه كه فعلاً تبدیل به خانه شده مخفی می‌شدند. در این زمان، آیت­الله آقای حاج شیخ هم كسالت قلبی­اش شدت پیدا كرده، و به باغ سالاریه رفته بودند. مزاحمت روز به روز بیشتر می‌شد، به ناچار روزی بعد از درس، آیت­الله خوانساری، موضوع را مورد بحث قرار دادند و فرمودند: بهتر این است كه تمام متحدالشكل شویم، و اول من بدون عمامه و عبا به حرم می‌روم تا برای آقایان راه باز شود و لكن باید اول مطلب را با آقای حاج شیخ در میان بگذارید و چند نفر باید به سالاریه بروند. این جانب و آقای سیدعلیرضا یزدی و یك نفر دیگر تعیین شدیم، كه فردای آن روز حسب­الوظیفه به سالاریه كه آن طرف پل اصفهان بود رهسپار شدیم و نمی‌دانم چرا پیاده رفتیم، آیا پول نداشتیم، یا وسیله نبود؟ با این­كه راه از یك فرسخ بیشتر بود. با كمال خستگی به سالاریه رسیدیم، در باغ را كوبیدیم، در باز شد و یكی از متصدیان حوزه كه در رأس قرار داشت، بیرون آمد كه به شهر برود.

ظاهراً مطالب را به عرض حاج شیخ به واسطه كسالتش نمی‌رساندند. با دیدن ما، آن آقا حس كرد كه ما برای عرض همین گرفتاری آمده‌ایم. پرسید: برای چه این­جا آمده‌اید؟ به او گفتیم: به شما مربوط نیست. دنبال كار خود بروید. چون ناراحتی ما را دید گفت: آقای صدر اینجاست، با او مذاكره كنید، ایشان به شما كمك می‌كند و آقای حاج شیخ هم می‌دانید بیمار است و علاقه به شما دارد و از ناراحتی شما متأثر می‌شود. ایشان رفتند و ما وارد سالاریه شدیم. آقا مرتضی [پسربزرگ مرحوم حاج شیخ] تا ما را دید جلو آمد و فرشی برای ما كنار حوض سالاریه انداخت و میوه و چای آورد، اما به طرف چیزی دست دراز نشد. با خستگی چند كیلومتر پیاده‌روی، گویی همه چیز زشت به نظر می‌رسید.

آیت­الله صدر با دیدن ما به نزد ما آمد و با اخلاق حمیده­ای كه داشت جویای حال شده و از مقصود ما با خبر شد. فرمود: اجازه بفرمایید من پیغام‌آور شما باشم. با هم خدمت حاج شیخ می‌رویم و من بیان مطالب شما را می‌كنم. چون شما شدیداً متأثرید و حاج شیخ به شما علاقه دارد، از رنج و ملال شما متأثر خواهد شد، ممكن است عارضه قلبی برایش رخ دهد. ما هم حضورش عرضه داشتیم كه مقصود، روشن شدن تكلیف است كه چه باید كرد و خود حضرت عالی مذاكره كنید و وظیفه را روشن فرمایید. [ایشان] نزد آقای حاج شیخ رفتند و مشغول گزارش شدند، چون ایشان بلند حرف می‌زدند و در اتاق مقابل ما بودند صدایش شنیده می‌شد، وقتی به این جمله رسید: مأمورین طلبه‌ها را دسته‌جمعی به شهربانی می‌برند، ناگهان حال حاج شیخ به هم خورد و تكیه داد كه فوری آقای صدر و سایرین، مشغول ماساژ و دادن قطره و سایر دواها شدند. این پیش‌آمد، بیشتر ما را ناراحت كرد. ساعتی گذشت و ایشان به خود آمدند و فوری ما را خواستند، بعد از دل­جویی بسیار، فرمودند: امروز تكلیف را روشن می‌كنم. ما اجازه مرخصی گرفتیم، امر به توقف فرمودند. عرض كردیم: باید برای اعلام نتیجه به آقای خوانساری برگردیم و بعد از این­كه فهمیدند پیاده آمده‌ایم امر كردند تلفن كنند وسیله بیاید با درشكه یا ماشین برگردیم. بعد از مدتی كالسكه تولیت آمد و ما خداحافظی كرده بیرون آمدیم كه در هنگام سوارشدن ما، رئیس شهربانی و فرماندار و عده‌ای دیگر از رؤسا وارد باغ شدند، معلوم شد كه هرروز به عیادت ایشان می‌روند و با اظهار این­كه امورات مرتب است، اظهار ارادت می‌نمایند و سایرین هم كه اطلاع داشتند، برای حفظ حال ایشان گزارشی نمی‌دادند. امروز هنگامی كه به حضور می‌رسند مورد اعتراض حاج شیخ واقع می‌شوند و به آن­ها می‌فرمایند: اگر این نبود كه می‌خواهیم خونی ریخته نشود، به شما می‌فهماندم كه قدرت با كیست. آقایان رؤسا قضایا را انكار كرده و بعد به شهر می‌آیند و تعقیب دسته جمعی موقوف شد.»

رضاشاه دستور داد كه در قم، هفت نفر معمم، نباید بیشتر باشد. ‌با این خبر، ‌خیلی ناراحت شدیم. به آیت­الله حائری پناه بردیم. پدر و ملجأ ما طلاب بود. ایشان در بیرون شهر به سر می‌بردند. مرحوم آقا سیدمحمود طالقانی هم بود. ایشان با ناراحتی خطاب به حاج شیخ، عرض كرد: «شما این­جا آمدید راحتی می‌كنید و ما را در چنگ دژخیمان انداخته‌اید.» مرحوم حاج شیخ، به مرحوم طالقانی علاقه داشت. با پدر مرحوم آقای طالقانی خیلی دوست بود. مرحوم حاج شیخ، رو به من كرد و گفت: «چه عجب از پدر پیرتان دیدن كردید.» بنده به ایشان عرض كردم: در قم، فشار بر طلاب خیلی زیاد است. اجازه بدهید پیش شما بیایند، یا به دهات خود بروند. ایشان فرمود: «ابداً، طلاب، نباید بروند و سنگر را خالی كنند.» بعد اضافه كرد: «من از اوضاع شما و مملكت، اطلاع دارم ولی از من كاری ساخته نیست. اگر حالی باشد، شبی نیمه شبی وقتی كه برای نماز شب بلند شدم، شما را دعا می‌كنم.» سپس با حالتی خاص و عجیب فرمود: «امروز، سرپرست ما، امام زمان، ارواحنا له الفداست. رابطه خود را با ایشان محكم كنید. ظالم می‌رود، شما می‌مانید.» ما زنده بودیم و دیدیم كه فرمایش این مرد خدا، تحقق یافت. خودم در قم، دیدم كه متفقین، رضاخان را به طرف اصفهان می‌برند، با خواری و ذلت. ظالم رفت و ما ماندیم.»15

«در مدرسه فیضیه، مجلس ترحیمی برگزار شده بود از طرف حاج شیخ. ایشان هم شركت كرده بود. میرزا حبیب اصفهانی كه از وعاظ تهران بود، روی منبر در حال سخنرانی بود كه رئیس سازمان امنیت وقت، حسین خان تفرشی، آمد و جلوی حاج شیخ، ‌وقیحانه و با صدای بلند فریاد زد: «میرزا حبیب، ‌بیا پایین.» او هم فوراً آمد پایین. هیچ‌كس، جرئت نكرد، اعتراضی بكند. سكوت سنگینی بر مجلس حاكم شد. غمی دل همه ما را فرا گرفت.»16

اگرچه اسناد به چاپ رسیده حاكی از برخورد مقتدرانه مرحوم حاج شیخ با دربار و دولت است، اما چنین خاطراتی را نیز یكسره نادیده نمی‌توان گرفت، آیت­الله غروی تبریزی، بر این باور است كه رنجی كه مرحوم حائری از اقدامات خلاف دولت برد «آن بزرگوار را از پا درآورد، دق مرگش كرد، غصه او را كشت. در اواخر عمر این شعر را زمزمه می‌كرد: «خرم آن روز كزین منزل ویران بروم / راحت جان طلبم وز پی جانان بروم» مرحوم آیت-الله سیدرضا بهاء‌الدینی هم همین باور را داشت و پس از بیان ویژگی­های مرحوم حاج شیخ نوشت، كه وی از «طغیان طواغیت» دچار مرگ تدریجی شد.17 این زعیم عالي­قدر حوزه، سرانجام در نیمه شب (9 بهمن 1315ش.) از دنيا گذشت.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پي ­نوشت:

  1.  اسماعیل باغستانی، «حوزه علمیه قم»، ص351-358.2.
  2. همان.
  3.  ر.ک: محمد شریف رازى، گنجینه دانشمندان، ج1، ص138.
  4.  همان، ص14ـ15 و 21ـ22.
  5. همان، ص85.
  6. همان، ص28.
  7. همان، ص56 و 62ـ76.
  8. همان، ص35ـ36 و 46.
  9. همان، ص46.
  10. همان، ص 51.
  11. همان، ص 65.
  12. ر.ک: ذاکری، علی اکبر، «حوزه علمیه قم در دوره معاصر»، ص359-371.
  13. بنگرید به: حوزه، شماره 31 (فروردین و اردیبهشت 1368)، ص 44-45.
  14. منظورالاجداد، سید حسین، مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، ص328.
  15. مجله حوزه، شماره 62، ص 45-46
  16. همان، ص 44.
  17. همان،‌ شمار 16 (شهريور 1365)، ‌ص37 و  منظورالاجداد، پیشین، ص328-332.